گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵

ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را
باخویش کن بی‌خویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را
چون جلوه مه می‌کنی وز عشق آگه می‌کنی
با ما چه همره می‌کنی چیزی بده درویش را
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را
هم آدم و آن دم توی هم عیسی و مریم توی
هم راز و هم محرم توی چیزی بده درویش را
تلخ از تو شیرین می‌شود کفر از تو چون دین می‌شود
خار از تو نسرین می‌شود چیزی بده درویش را
جان من و جانان من کفر من و ایمان من
سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را
ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را
امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را
امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم
وین کار را یک سون کنم چیزی بده درویش را
تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی
خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را
جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم
تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش امیرحسین اسماعیلی مطلق
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1392/04/27 11:06
Alireza Feizi

سلام بزرگواران
در مورد قالب این شعر اگر اطلاعی هست توضیح دهید
شعر دارای ردیف هست و از قافیه استفاده نشده
چرا و چطور میشه مولانا چنین اشتباهی کنه

1392/04/06 19:07
پوریا

علی عزیز :
قافیه در شعر چیزی جز حس موسیقی نیست اینکه در هنگام شنیدن پایان مصرع آهنگی در گوش بماند که با مصرع قبل همگون باشد و مانند زنگی در گوش پایان مصرع را اعلام کند
مولانا در زمینه موسیقی خود بنیان هایی سراسر نو آفریده است ئ از این گونه در اشعار او کم نمی بینیم من می اندیشم این قوانین و موسیقی و لغات نیستند که برای کسی چون مولانا راه مینمایند بلکه این مولاناست که تمام لغات و فرم ها و ساختار ها چون موم در دست دارد و هرگونه میخواهد با آنها مظمون آفرینی میکند و در بسیاری از اشعارش آنجا ردیف بلند میگردد و از دو یا سه لغت تجاوز میکند دیگر ضرورتی به رعایت قوافی نمیبیند چرا که معمولا در تمام این اشعار که ردیف بلند دارن معمولا کاربرد صنعت تکرار در کنار قافیه های درونی و میانی آن گونه فزونی میابد که گوش از موسیقی پر میشود و عدم حضور قافیه به هیچ وجه احساس کمبودی را در شنونده بیدار نمیکند حال اگر چند قانون هم رعایت نشده چه باک به عقیده این حقیر مولانا آفریننده است و در قالب نمیگنجد قالب از او هست می شود نی او زقالب به قولی :
عالم از ما هست نی ما از او
در این زمینه میتوانید به غزل های چون
"ای شده غره در جهان دور مشو دور مشو"
بازآمدم باژامدم هذا جنون العاشقین"
"پیر من و مراد من، درد من و دوای من. فاش بگویم این سخن شمس من وخدای من"
و بسیاری دیگر نظری کنید

1392/05/03 01:08
مسعود

منظور از بیت
تو عیب مارا کیستی تو مار یا ماهیستی...
چیست؟ لطفا جواب بدهید

1392/09/09 12:12
آذردیماهی

چقدر زیباست بیت اول این غزل-

1392/12/22 18:02
مصطفی

واقعا زیباست

1393/12/04 23:03
خودم

انوع شعر هر چی هست خیلی زیباست و آهنگ خوبی داره.
آخرش که ردیف است و هر سه تکه ای یک قافیه دارد.

1394/02/05 15:05
حسین

مسعود جان درخشندگی فلسهای ماهی ومار با اشعار ی که در ان ازنور افاق مه ماه نور شمع وتلخ و شیرین خار ونسرین وغیره مقایسه ای با گوهر وجودی انسانهاست که در اینجا باکنایه از درونی که بیشتر برای شاعر فریبنده وناشناخته است به مخاطب هشدار می دهد

1394/02/05 15:05
حسین

برداشت شخصی

1394/04/07 13:07
رویا

سلام
میشه بپرسم معنی این شعر چیه منظور از درویش کیه و چه کسی و چه چیزی باید به درویش بده ؟
درحقیقت درویش دنبال چیه؟

1394/05/19 01:08
ناشناس

سلام این شعر بصورت مثنوی قافیه دارد یعنی هر مصراع با مصراع مقابل خود هم قافیه می باشد و میتوان آن را نوعی هنجار گریزی ِ مولانا دانست و قالبی غزل _مثنوی با این حال شعری زیبا که اجرا ردیف عمودی ِ آن بر بارِ موسیقایی اش می افزاید....
فرشید فلاحی

1394/06/14 13:09
فرشته

سلام به همه عاشقان مولانا
این شعر را استاد جهانبخش رستمی سرپرست تنبور نوازان گوران به زیبای اجرا کرده اند

ارزش شنیده شدن دارد
حق مطلب به خوبی ادا شده

1395/01/13 12:04
اکبر آزادخواه

سلام
درباره‌ی قالب این شعر شاید بتوان با توجه به نظم ِ "سه مقفّا یک ردیف" آن را مربّع نامید، که واژگان ردیف (چیزی بده درویش را) در واقع کار
بیتِ برگردان در ترجیع بندها را می‌کند. مشکلی که در نظر اول به چشم می‌آید ناشی از شیوه‌ی نگارش ِ دو مصرع متقابل است که ویژه‌ی اشعار
رایج مقفّاست. شعر را به اشکال دیگری مانند ذیل می‌توان نوشت:
ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را باخویش کن بی‌خویش را
چیزی بده درویش را
تشریف ده عشّاق را پرنور کن آفاق را بر زهر زن تریاق را
چیزی بده درویش را
.
.
.
.
جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم تو محتشم او محتشم
چیزی بده درویش را

1396/04/12 11:07
رامین

در جواب خانم رویا باید بگویم مخاظب مولانا اشرف مخلوقات دوران است انسان کاملی که در هر عصو وجود دارد و ولی مطلق اوست پس به هر دوری ولیی قایم است ازمایش تا قیامت دایم استمولانا از او معرفت نفس میخواهد و قدرتی که پر بکشد در آفاق و عالم ها و در دریای بیکران هو که ذات خداوند است شناور شود

1396/08/21 12:11
محمد

گدایی ابلیس جن رو میکنه به نظر

1397/02/09 21:05
بهزاد

به به عالی فوق العاده زیبا فوق العاده دلنشین
بداهه ای تقدیم مولانای گرانقدر
یه حس گرم خاموشی
به روزهای بی آغوشی
یه حس ناب در راهه
به آغوش و هم آغوشی
یه حس تازه باما هست
به هرچه غم فراموشی
یه حوض دل پراز آبم
به جانم داده دل نوشی
به این حس شک نکن هرگز
دوست داشتن و مهرنوشی
باتقدیم ادب

1397/03/14 23:06
محسن اصلانی

با سلام
در بیت پنجم «درویش را چه بُد نشان » صحیح می باشد و وزن شعری حفظ خواهد شد .

1397/08/03 00:11
مهدی قناعت پیشه

ای نوش کرده نیش را ....قطعا نزدیکترین معنی هست:ای خداوند مرا از خودم و شیطان دور کن و بخودت نزدیک کن و به درویش یا من درویش چیزی،راهی،نوری نشان بده تا به تو برسم یا چون عارف شوم.

1398/03/02 04:06

سلام بر ادیبان و شیفتگان مولانای جان!
در رابطه با استفاده از ردیف "درویش را" در ابیات، ممکن هست که منظور اصلی یا گوشه ای از هدف به شمس تبریزی برگرده؟

1398/06/06 01:09
نیما محتشم

ای کسی که نیش های زندگی رو تبدیل به نوش و شهدِ گوارا کردی و از طریق همون ابتلاها منو به سمت خودت کشوندی، هر کسی رو که "خود" (اشاره به منِ ذهنی یا همون فکرِ من) داره رو بی "خود" کن از اون خودِ نفسانیش رهاش بگردان؛ این رهایی در اینجا مترادف با درویشی گرفته میشه چرا که درویش چیزی نداره اول چیزی که میشه نداشت همون "من" هست، ینی غایتِ درویشی بی "من" بودنه ، حالا در مصرع دوم میفرمایند به اونکسی که خویش نداره (درویش) خویش بده این خویشِ مصرع دوم اشاره به ذات حق داره ینی میفرمایند به جای خویشی که درویش تسلیم تو کرده تو خودت رو بده "از خودت به او عرضه کن" اون دیگه خویش نداره، خودی در مرکز وجودش نیست همه تویی همه تبدیل شده پس برسون خودتو، خیلی لطیف هست شروع این شعر، و اینکه در این مختصر چطور اینهمه معناها رو میگنجانند بسیار تامل برانگیز.

1399/02/13 05:05
مجید

ای آنکه هر نیشتر و گزندی را دلپذیر و نوش کرده ای
کسی را که باخویش و با خود است، بی‌خویش کن و خودی او را از او بگیر
آنگاه این بی‌خویش را، به همراه خود کن (با خویش کن یعنی با خود کن، با خودت همراه کن)
به این درویش و گدای و ندار که خودی و خویشی را از او گرفتی چیزی بده. خودت را بده

1399/03/25 17:05
امیرحسین اسماعیلی مطلق

با سلام ، دوستان عزیزم ، چند بیت از غزل شماره 16 مولانا بلحاظ خوانش و لحن بیان ، برای بنده سوال برانگیز شده است ، و هر چه تلاش کردم خوانش صحیحی پیدا کنم ، موفق نشدم و 2-3 موردی که موجود بود به عقیده حقیر سراسر اشکال داشت و حاوی ایراد بود ، ( البته اعتراف میکنم که بنده صاحب نظر نیستم در رابطه با این موضوع و برداشت شخصی ام را بیان میکنم ) من این موارد را آنگونه که تصور و برداشت میکنم که باید خوانده شود و صحیح تر بوده تا به منظور و نیت شاعر پی برده شود ، خدمتتان عرض میکنم ، درستی یا نادرستی آنها را عزیزانی که آگاهی داشته و سواد این موضوع را دارند ، لطفا تذکر داده و راهنمایی کنند ، بنده سواد تخصصی در این زمینه ندارم و فقط دوست دار ادبیات کهن و اشعار بزرگان ایران هستم بنابراین محبت کرده و صحت یا اشتباه در توضیحات بنده را که در زیر آورده ام حتما مطرح کرده و رفع اشکال نمایید ... با سپاس از همراهی همه بزرگواران
" امیرحسین اسماعیلی "
--------------------------------------
1) بیت 4 = لحن باید پرسشی باشد و گلایه آمیز ، یعنی : تو چطوری مثل ماه میتونی جلوه کنی ؟ و چطور اگر بخواهی ، کسی رو آگاهی میدهی ؟ پس حالا با این توانمندی که داری به ما ، چی عرضه میکنی ؟ بنابراین چیزی به درویش عنایت کن .
-------------------
2) بیت 5 = لحن خوانش پرسشی و کنایه دار بوده و کلمه "چه بود" ، چِبُد نشان ، خوانده میشود و ابتدای مصرع دوم کلمه " نی " باید "نِی" و بحالت معترضه ، خوانده شود ...
فکر میکنی ،نشانه ی درویشی چیست ؟ تصور میکنی که نشان درویشی ، جان و زبانیست که دُر افشانی میکنند ؟
نخیر اینطور نیست ( معترضه )مشخصه ی درویشی، بدوش کشیدن ، دلقی است که نشانه های پاره گی بر آن‌هویداست ، پس با این تفاسیر ، حالا چیزی به درویش عنایت کن
--------------------------
3) بیت 6 = لازم است بین کلمات " آن " و " دَم " مکث لحاظ گردد ...
آدم و غیر از آدم ( اینان و آنان ) همه خلائق ، از نفس ( دَم ) و روح تو در آنان دمیده شده ، همانطور که دم و نفس خودت را در عیسی و مریم (ع) دمیدی .( دَمِ مسیحایی ) ...... بنابراین منِ درویش را هم چیزی عنایت کن
--------------------
4) بیت 7 = تمام جملات تشویقی ، تاکیدی و تاکید روی کلمه " تو " میباشد .
------------
5) بیت 8 = تمام جملات مدح و ثنا بوده خواهشی ادا میگردد .
---------------
6) بیت 9 = لحن گفتاری اعتراضی و دستوری ( امر و نهی ) دارد .
-----------------
7) بیت 10 = کلمه " اِی " لازم است " آی " و به معنای آمدن خوانش شود و به امروز میچسبد و همزمان ادا میگردد ( امروزای ) و جمله ای شرطی میباشد ...
اگر همین امروز به نزد من بیایی (شرطی ) .... من نور وجود تو را شمع منزلم میکنم و با نور هدایت تو خودنمایی میکنم و از پرتو و تلاءلو عشق و معرفت تو ، جان و روحم را درخشنده میکنم ، پس بنابراین بیا و این نور خود را به درویش عنایت کن .
---------------
8) بیت 11 = تمام جملات ، خبری خوانش میشود
----------------
9) بیت 12 = کلمه " عیب " حالت خطاب گونه ادا میشود و " تو عیب " جمله ندایی میباشد ... و در ادامه جمله معترضه و پرسشی و مصرع بعد امری و پرسشی ادا میگردد .
ای کسی که نداشتن تو و نبودن تو ، باعث نقصان و کامل نشدن ما میشود ( تو عیب = کسی که دلیل ایراد و عیب ما ، عدم وجود و حضور تو در نزد ماست ) ، چه نقش و نسبتی با ما داری که خودت را بر ما عرضه نمیکنی ؟
اصلا خودت بگو و توضیح بده که چه چیزی هستی و چه رابطه ای بین تو و ماست ؟ ( اگر خدای منی که بیا و عنایتی به این درویش کن و اگر خدای من نیستی و نمیای ، خودت بگو که چه چیزی یا چه کسی هستی ؟ )
------------------
10) بیت 13 = جان را درافکن ...( جمله امری و کنایه دار ) زیرا نشاید ...( خبری و احساسی ، قهری ) مصرع بعد : تو محتشم ( کنایه دار و ترغیب کننده )
ای بت من و مقصود و منظور من ، حالا که نور و حسن وجودت را بر من عنایت نمیکنی پس بیا جان مرا بگیر و مرا نابود کن ، چون اینگونه توان تحمل ندارم و برایم درد آور است که ::: همه ما ،تو را به حشمت و جلال و جبروتت میشناسیم و همه میدانیم که تو ما را خلیفه خودت بر روی زمین خلق کردی بنابراین در ما نیز صفت حشمت و جلالی ، بمانند خودت وجود دارد ... بنابراین حالا که یکی از این دو موجود والا مقام و والا صفت به دیگری عنایت و سخاوت نداشته و میخواهد لطفش را از او دریغ کند ، برای من‌زجرآور و غیر قابل تحمل هست پس جان مرا بستان و نابودم کن .
-----------------
( پ ن ) و نکته تکمیلی : در واقع شاعر بزرگوار در این ابیات فرزند گونه یا معشوقه وار با پروردگار صحبت میکنه و نیازمندی خودش را بیان مینماید . در ابیات 4 ، 6 ، 7 ، 8 دیدیم که به نوعی مدح و ثنای پروردگار رابیان میکند و سعی در متقاعد کردن پروردگار داشته تا او راضی گردد و متعاقب آن خواسته خود را بتواند از پروردگار دریافت کند .
در بیت 5 اقدام به بیان ناچیزی و مظلوم جلوه دادن خود کرده تا پروردگار را متقاعد نماید .
در بیت 9 از روش اعتراض برای رسیدن به مقصود خود استفاده میکند .
در ابیات 10 و 11 شروع به تشویق و ترغیب پروردگار مینماید تا به هدفش نائل آید .
در ابیات 12 کودکانه قهر میکند و میگوید حالا که گوش نمیدی بیا و جانم را بگیر و بقصد دریافت ترحم از پروردگار بنوعی قهری ( لوس کردن کودکانه ) اقدام به مهر طلبی کرده و اینگونه قصد رسیدن به هدفش را دنبال میکند .
و در بیت 13 که به این نتیجه میرسد هیچ کدام از این روش ها کارساز نبوده ، اصطلاحا " تیرخلاص " را میزند و برای آخرین بار شانس خود را امتحان کرده و از روش کنایه آمیز به همراه نوعی " متلک گفتن " و یا نعوذ بالله " تمسخری که باعث انگیزه در مخاطب گردد " سعی در مجاب کردن پروردگار را مینماید .
دانشمندان عزیز ، جسارت بنده را عفو نمایید و بدانید که من قصدم تفسیر یا شرح غزل نبوده و ابدا در آن جایگاه و سواد قرار ندارم ، نیت از توضیحات فوق بیان دلایل برای نوع لحن خوانش بوده و انتظار رفع اشتباهات را از سوی حضرات دارم .
علی ایحال مطالعه و درک این عشق بازی مولانا با حضرت حق اعجاز کرده و آدمی رو به وجد میاورد و بیش از پیش عظمت و بزرگی این شاعر منحصر بفرد رو تثبیت مینماید .
-----------
با سپاس فراوان و پوزش از طولانی شدن مطلب
" امیرحسین اسماعیلی "

1399/04/22 17:06
A

ادله پست قبل : البته این رو هم باید بگم که یکی از این 3 غزل مورد تردید است . باید منتظر شرح آقای کریم زمانی باشیم و ببینیم آیا ایشان شرح بر آن 3 غزل می نویسند یا خیر . آن موقع مشخص می شود

با درود به آقای اسماعیلی .از حاشیه تان بهره ها بردیم و دو خواهش داریم بکم آن که کمتر تعارف کنید و فقط بفرمایید ''من غزل خوان هستم ولی غزل دان و مفسر نیستم'' دوم آنکه برای نوشتن این حاشیه پربار حتما بیت را در حاشیه بیاورید در غیر این صورت خواننده دچار سرگیجه و خستگی می شود .سپاس از شما

1399/05/14 17:08
امیرحسین اسماعیلی مطلق

سرکاره خانم آذر
ضمن عرض سلام و ادب ، از ابراز محبت شما بی نهایت سپاسگزارم و مواردی که تذکر دادید رو نیز تایید کرده و بجا میدانم . بیان تعارفات ( بقول شما ) به دلیل این بود که کاملا مخاطبان رو متوجه این نکته بگردانم و چنانچه خطایی داشتم ، مورد هجمه انتقادات قرار نگیرم و چون خوانش این غزل رو هم بصورت صوتی در بالای صفحه قرائت کرده بودم بیشتر بر این موضوع اصرار داشتم ، اما در کل فرمایشتان متین و قابل احترام میباشد . با سپاس مجدد : امیرحسین اسماعیلی

1399/06/11 23:09
احمد مرشدلو

منظور از درویش در این شعر همان عشق است که انسان ها آن را تنها گذاشته و به دامن کینه و خشم افتاده اند

1399/07/13 12:10
امیر محمد فقیه

خیلی باحاش حال کردم دمش گرم

1399/09/12 01:12
بی نشان

سلام و عرض احترام

1399/09/12 01:12
بی نشان

بنده در پاسخ برخی از فرمایشات سوالی جناب اسماعیلی مطالبی رو عارض شده از همه ی اعزه ی دوستان طلب عفو دارم:
بنده فقط به بیت پنجم می پردازم که به نظر حقیر برداشت جناب اسماعیلی با عرض پوزش به تمامه مغایر با مقصود و معنای بیت می باشد:
درویش را چه بود نشان جان و روانی دُر فشان
نی دلق صد پاره کشان چیزی بده درویش را
به معنای بیت فارغ از ابیات پیشین و پسین اشاره گونه ای خواهد شد:
نشان درویش حقیقی چیست ؟! اینکه وی جان و روانی دُرفشان داشته باشد که اشاره به ماثوره ی " من اخلص اربعین صباحا " دارد که ماحصل آن جوشش ینابیع حکمت از سویدای جان واجد مقام اخلاص است.... نه اینکه هر آنکه دلقی آمیخته و برآمده از صد پاره دارد به تبع در بر داشتن یا بر دوش افکندن این نشان ظاهری و متعارف فقر و درویشی از حقیقت این مقام نیز بهره ای داشته باشد... نه هر که سر بتراشد قلندری داند....
نشان درویش حقیقی نه دلقی صد تکه بلکه جان و روانی دُرفشان است

1399/09/12 01:12
بی نشان

جسارتاً در تکمله و به عنوان نکته ای فراموش شده خوانش صحیح " چِبوَد" می باشد با " با" و " دال" ساکن و " چ مکسور" و " واو مفتوح"

1400/01/11 02:04
امیرحسین اسماعیلی مطلق

دوست عزیز و بی نشانم
عرض سلام و ادب و احترام
جهت تایید یا رد فرمایشات حضرتعالی چندین بار پیامتان را مرور کردم اما در نهایت این مهم دست یافتم که : بایست بگردم و کسی پیدا کنم تا بتواند ابتدا پیام حضرتعالی رو تفسیر کند سپس به مباحثه در رابطه با تفسیر غزل حضرت مولانا بپردازیم . تفسیر و معنای این غزل به مراتب ساده تر و روان تر از فهمیدن پیام حضرتعالی بود . اگر نیت تفسیر اشعار و استخراج معانی نهفته در آن ها است لطفا برداشت و تفسیرتان را مقداری عامیانه تر ، سلیس تر ، روان تر و گویا تر بیان بفرمایید . البته کلیت منظورتان را متوجه شدم ولی متعجب از نوع نوشتار و انتخاب لغات در پیامتان شدم . در هر روی ممنون و سپاسگزار از دقت نظر و توجه جنابعالی هستم . اسماعیلی

1400/02/30 04:04
محمد خانشیر

سلام
در این خصوص نظر شخصی بنده اینه که مولانا را به عارف بودن هم میشناسیم
در سیر سلوک عارف به مرحله ایی میرسه که نه عقل نه منطق نه فلسفه هیچ قانونی نمیتونه مقررات تعیین کنه اصولا بنده شنیده ام شعرایی بسیار بزرگ که نام نمیبرم در حال و شرایط عادی نبودن بیشتر اشعار فی ابدائه و در حال و حالت بخصوصی اشعار سروده شده ، اینه که میخوام نتیجه گیری کنم مولانا در اون شرایط قطعا چیزی بوده که ارزش بالاتر از وزن و ریتم و قافیه و اصول بوده که همه اینهارو فدای اون اون کرده باشه و یه سبکی نو خلق کرده باشه یا خلق شده باشه !

1400/07/17 17:10
ملیکا رضایی

گاهی جایی میرسیم که سخن از خود میگوییم ...

 

 

رمز این حروف در چه میبینی که میرانی سخن ؟

من خود ندانسته میدانم و قلم از خود میرانم ...

1400/08/23 09:10
محسن حسینی پور

با سلا و عرض ادب خدمت آقای اسماعیلی با تشکر از توضیحات جامع و خوبتان ، فقط به نظر این حقیر که تا حدودی با اوزان شعر فارسی آشنایی دارم و دوره ای را نیز زیر نظر یکی از استاتید گذرانده ام عرض می کنم که در بیت پنجم برای آنکه در وزن شعر خدشه ای وارد نشود بجای پیشنهاد جنابعالی برای خواندن" چه بود" به صورت " چبُد" که  یک حالت سکته به ریتم آهنگین شعر تحمیل می شود و از ضرب آهنگ شعر میکاهد  صحیح تر آن است که آن را به صورت " چِب وَد" ادا شود .جسارت بنده را پذیرا باشید.

1401/05/27 03:07
امیرحسین اسماعیلی مطلق

با سلام دوست عزیزم‌ 

فرمایش حضرتعالی کاملا صحیح است ، چنانچه دقت کرده باشید ، بنده این غزل را در بخش خوانش ها ، قرائت کرده و تقدیم حضور بزرگواران نمودم و در خوانش بیت پنجم ، خودم نیز "چِبوَد " تلفظ کردم ولی در حاشیه ها اشتباه عنوان کردم وگرنه خودم نیز با فرمایش جنابعالی موافق هستم ، بنابراین سعی میکنم حاشیه ام را اصلاح نمایم .

از جنابعالی و کلیه عزیزان تقاضا دارم ، خوانش این غزل که توسط بنده تقدیم شده است را که در قسمت خوانش ها بنام " امیرحسین اسماعیلی " ثبت گردیده ، منت گذاشته و بشنوند و چنانچه تایید فرمودید ، همانجا اعلام نمایید.

سپاس از دقت نظر و توجه حضرتعالی و سایرین 

"امیرحسین اسماعیلی "

1400/11/18 15:02
حبیب شاکر

سلام دوستان عزیز .من از ادبیات فارسی خیلی سر در نمی آورم ولی بنظرم این عزل قافیه ی درونی دارد و ردیف