گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم
هوش مصنوعی: من هر لحظه برای تو مجسمه‌ای درست می‌کنم و سپس تمام مجسمه‌ها را در حضورت نابود می‌کنم.
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
هوش مصنوعی: من صدها تصویر و شکل ایجاد می‌کنم و آن‌ها را با روح خود ترکیب می‌کنم، اما همان‌طور که تو را می‌بینم، همه آن‌ها را در آتش می‌سوزانم.
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
هوش مصنوعی: تو یا موجب بی‌خبری من هستی، یا دشمن بیداری و آگاهی من، یا اینکه هر بار که ساختمانی برای خود می‌سازم، تو آن را خراب می‌کنی.
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هوش مصنوعی: روح من به تو پیوند خورده و به عشق تو آمیخته است. به همین خاطر، وجودم بویی از تو دارد. بیایید با عشق به من محبت کنید.
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
هوش مصنوعی: هر قطره خونی که از من برمی‌خیزد، با خاک تو صحبت می‌کند و می‌گوید که من تحت تأثیر محبت تو هستم و به عشق تو وابسته‌ام.
در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
هوش مصنوعی: این دل بدون تو خراب است؛ یا به خانه‌ام بیا جانا یا این خانه را ترک می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/02/09 14:05
عسکر ادیبی

در خصوص تفسیر این غزل 2 سوال برای خواننده جهت دریافت مفهوم غزل مهم به نظر می رسد :
1- این غزل از زبان که سراییده شده است ؟ (خداوند یا مولانا) که در ادامه غزل معلوم میشود از زبان خدا نیست .
2- منظور شاعر از تو در بیتهای 1و2و3 کیست ؟
با سپاس

1388/08/09 18:11
پویا

از زبان خود مولویست
منظور از تو خداوند است

1391/12/05 15:03

شرح و توضیح این غزل:
پیوند به وبگاه بیرونی

1404/05/07 10:08
مهدی از بوشهر

سلام 

ممنون از لینکی گذاشتید 

1393/01/18 15:04
مهدی فرخ اناری

بوی ایهام دارد لطفا معانی آن را مشخص کنید

1393/03/15 14:06
مرجان

سلام آقای فرخ اناری
بوی در یک معنی آرزوست واما معنی دیگر بو و رایحه میباشد.
به نظر می رسد باتوجه به مصرع اول این بیت معنی بو به شعر نزدیکتر باشد(ایهام نزدیک)

1394/09/11 17:12
ناشناس

بنا بر نظریه سروش دباغ این شعر اشاره به "خدای
وحدت وجودی" دارد. مراجعه کنید به
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/09/11 17:12
بیتا سهند

بنا بر نظریه سروش دباغ این شعر اشاره به “خدای
وحدت وجودی” دارد. مراجعه کنید به
پیوند به وبگاه بیرونی

1395/02/25 19:04
امیر

سوال ؟ چرا همواره بدنبال خدا میگردد مولانا ؟ مگر معشوق زمینی خود اینه الهی نیست ؟ و مگر ادمی ابتدا و قبل از هر دیداری نباید خویشتن را در ایینه دیده و بپیراید ؟

1395/08/22 17:10
دارایی

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم
یعنی چه؟ بت به چه چیزی اشاره دار؟
هله در (چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم)
به چه معناست؟
(هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید) یعنی چه؟

1395/08/22 21:10
محمد محبوب

معنی صورت گر نقاش ...
در این شعر خود مولا ناست خطاب به خودش بعنوان نویسنده مثنوی که در جای جای مثنوی بامثال و تمثیل سازی سعی بر تعریف و تشریح خداوند دارند اما همانگونه که در این شعر میگوید با تمام سعی و تلاشی که در این راه مبذول میدارد و سعی در تعریف درست و کاملی از خداوندگار دارد همواره باز تعریف و تمثیلهای خودش از خداوند را ناکامل و ناقص میبیند بطوریکه در بیت زیر این حس را بیان میدارد؛ وانگه همه بتها را در پیش تو بگذازم
در یک کلام اشاره به عدم درک انسان از صفات خداوند بوسیله نگاه انسان وار و مادیست

1395/08/22 21:10
محمد محبوب

معنی صورت گر نقاش ...
در این شعر خود مولا ناست خطاب به خودش بعنوان نویسنده مثنوی که در جای جای مثنوی بامثال و تمثیل سازی سعی بر تعریف و تشریح خداوند دارند اما همانگونه که در این شعر میگوید با تمام سعی و تلاشی که در این راه مبذول میدارد و سعی در تعریف درست و کاملی از خداوندگار دارد همواره باز تعریف و تمثیلهای خودش از خداوند را ناکامل و ناقص میبیند بطوریکه در بیت زیر این حس را بیان میدارد؛
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
در یک کلام اشاره به عدم درک انسان از صفات خداوند بوسیله نگاه انسان وار و مادیست

1395/08/23 07:10
محمد محبوب

البته مت بالا را تصحیح میکنم ؛
بعنوان نویسنده مثنوی و دیوان شمس و.... الخ

1395/08/23 07:10
محمد محبوب

البته متن بالا را تصحیح میکنم ؛
بعنوان نویسنده مثنوی و دیوان شمس و.... الخ

1396/07/30 02:09
جناب میرزا

دکتر شفیعی در ذیل بیت نخست آورده اند:
از آنجا که محیط فرهنگی حیات مولانا با بعضی عناصر اندیشه یونانی آمیخته بوده است،
دور نمی نماید که در این تصویر و تصویرهای مشابه آن که در غزلیات شمس مکرر دیده
می شود، مولانا متاثر باشد از اسطوره پوگمالیون (پیگمالیون Pygmalion ( یونانی که
آدمی عاشقِ مجسمه ای شود که خود ساخته است.
پیگمالیون، یکی از شهریاران ناحیه قبرس مجسمه ای از گاتالیا ( یکی از پریان دریایی )
از مرمر ساخت و سرانجام خود شیفته آن ساخته خویش شد و از آفرودیته ( الهه عشق
و زیبایی و باروری ) به دعا خواست که همسری همانند آن تندیس بدو دهد و دعای او اجابت شد و آن تندیس به زنی بــَدَل گردید و با او ازدواج کرد. و گویا چنین اندیشه ای که آدمی عاشق مصنوع خویش شود و بندگی مصنوع خویش را به دل و جان بپذیرد، در ایران، رواج داشته و این نکته از یکی از ابیات ابوبکر خوارزمی ( متوفی 383 ) به روشنی قابل استنباط است (یتیمة الدهر، 4/211) :
وَ لا تعجَبَا اَن یملکَ العَبدُ رَبَّهُ فَإنَّ الدُمی استَعبَدنَ مَن نَحَتَ الدُمی
جای شگفتی نیست که بنده ای دل از خداوند خویش برباید که گاه سازنده ی عروسک دلداده ساخته ی خویش می شود.
از سوی دیگر گویا در هند باستان چنین اندیشه ای بوده است که آدمی خدای خویش را بر صورتِ خویش می آفریند و یکی از شعرای هند، ناصر علی سرهندی ( متوفی 1108 )، در مثنویی گفته است ( کلمات الشعرا، سرخوش، چاپ لاهور 77 )
نخفتـم یک شب از نالیـدن دل کــه دیــر سـومناتـم بـود مـنزل
بتی می گفت، پنهان، با برهمن: «خـدایِ مـن تـویی ای بـنده من
مـرا بـر صــورت خود آفــریدی برون از نقش خود آخر چه دیدی؟»
و اگر از تفسیر غیر معقول بعضی زنادقه از حدیث «خَلَقَ الله آدم عَلی صُورَتِهِ» ( که به نصب الله و رفع آدم می خوانند ) بگذریم مضمون « کلّما مَیّزَّ تُمُوهُ بِاوهامِکُم و اَدرَکتُمُوهُ بعُقُولکُم فی اَتمّ معانیکُم فهوَ مصروفٌ مردودٌ الیکم» است یعنی « هر چه شما به اوهام خویش شناخته اید و به تمام تر معنایی با خردِ خویش ادراک کرده اید مردودِ به شماست. (الّلمع، سرّاج، 30).
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی/غزلیات شمس تبریزی /توضیحات غزل 531/صفحه

1397/02/21 15:04
محمد هادی حیدری

برداشتم از این غزل بر مبنای اونچه که از مثنوی آموخته ام:
محصولی که ما انسانها برای خودمون تولید میکنیم جز تصاویر ذهنی چیز دیگری نیست و اساسا ما در مواجهه با هر چیز أعم از یک شی مادی مقابل روی مان و یا مفاهیم انتزاعی ، در اولین اقدام تصویری ازش در ذهن می سازیم.
از طرف دیگه صورت سازی ذهنی ما (که زیر عنوان فکر میشناسیمش) بلاتوقف در جریان خواه به اراده مون خواه بی اراده مون.
وقتی به اختیار تصویرسازی میکنیم ، گو اینکه هوشیاریم و زمانی که تصویر سازی بی اراده ما در جریانه ، گو اینکه مست و بی اختیاریم
اما در هر صورت هیچ یک از تصوراتی که ساخته ذهن ماست هیچ شباهتی با او نداره که لم یکن له کفوا احد. و لذا محکوم به نابودی ست.
سراینده بعد از اینکه مورد سوال قرار میده که آیا با هوشیاری من مشکل داری یا نه با هر چیز که من بسازم !؟ فورا به این معنا منتقل میشه که خود هستی من (اون واحد تجزیه ناپذیر من که جاندار است) و خودت گفتی که از روح توست در من دمیده شده ، که دقیقا نمیدونم چه نسبتی با ذات احدیتت داره ، اما چون بوی تو را داره ، پس به جان و روح میپردازم که تنها تکه ای از هستی ست که از جنس ماسوی الله نیست .
هر چند پیش چشمم خون ، مایع ست و تشابهی با خاک نداره ، اما من فریب این ظاهر سازی رو نمیخورم و چون تو گفتی که از خاک گل آدم رو بسرشتی ، پس خون من و ذره ذره اجزای بدنم رو همون خاک باور دارم نه غیر از اون. بیت آخر هم که با این توضیحات خودش واضحه.
بدرود

1397/07/05 12:10

اگزیستانسیالیست. ماهیت وجود انسان بر ماهیت

1397/07/05 12:10

تقدم وجود انسان بر ماهیت.
ارتباط نقاشی و نقاشی با همدیگر

1397/07/05 12:10

ارتباط نقاش و نقاشی
اگر اندازه فونت این صفحه درج کامنت بزرگتر باشه آدم متوجه اشتباهش میشه. مولانا دوستا میدونن چی میگم
خخخخخخ

1399/01/06 01:04

دوستان عالیقدر نیازی به تاویلات و تفسیرات هزارتو نیست، سخنان مولانا روشن و واضح است ، صورتگر نقاشم ، دقیقا منظورشان خداوند است طبق سورە التغابن ایه/ 3 و بتهایی که مولانا میسازند همان شمس تبریزی ، حسام الدین ، سطان ولد ، زکی قوال و چند نوع از گل ، ...... ، یعنی ای خالق و آفرینندەی من ، من هر لحظه بتی برای خود میسازم اما همه انها را پیش تو کنار میزنم و اگر صد نقش به حرکت درآورم و در آنها روح جاری کنم و انها را بشکل جانداری زنده در بیاورم چون نقش تو را بینم آتش در آنها می افکنم، همیشه در هر جا دچار مشکلی با مولانا شدیم باید اول بر گردیم به قرآن بعد احادیث و بعد زندگی عادی انسانی و بخصوص زمانی که خود مولانا در آن میزیسته،

1399/01/06 19:04

همچنین سورە الاعراف ایه/ 11 صورتگر نقاش

1399/08/22 18:10
ش

صنایع این شعر رو اگر بگید ممنون میشم