غزل شمارهٔ ۱۴۴۲
زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم
زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم
وگر در راه بازار غم عشقت خریدارم
به صد جانها بنفروشم ز عشقت آنچ من دارم
غزل شمارهٔ ۱۴۴۱: بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سمغزل شمارهٔ ۱۴۴۳: بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم
زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم
هوش مصنوعی: آه از این سرگشتگی در دنیای بینظم و ترتیب که من با آن دست و پنجه نرم میکنم، و همچنین شگفتی از اینکه در مسیر عشق تو، قلبی سوخته و داغ دارم که من را به تنگنای عاطفی میکشاند.
وگر در راه بازار غم عشقت خریدارم
به صد جانها بنفروشم ز عشقت آنچ من دارم
هوش مصنوعی: اگر در مسیری که به سوی بازار است، غم عشق تو را بخرند، من تمام جانهایم را به خاطر عشق تو میفروشم و آنچه را که در دل دارم، تقدیم میکنم.