غزل شمارهٔ ۱۳۹۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
با سلام وسپاس از زحمات شما در رابطه به مشکلی که برام پیش آمده سوالی دارم
گاهی مصرع یک شعر یا شماره غزلی را در جستجو گنجور وارد میکنم جواب میگیرم که موردی بااین مضموم یافت نشد ویک حرف کلیدی را وارد میکنم باز همان جواب را میگیرم مثل این غزل ونمونه های دیگر به کتاب دیوان مراجعه میکنم پیدا میشه وبا گشتن با توجه به شماره غزل میبینم در گنجور هست علت چیست ؟ ومورد بعدی تا چه حد میتوان به جوابی که از گنجور میگیرم اطمینان داشته باشم اگر گفت موردی یافت نشد صحیح است چون امکان گشتن در مثنوی نیست .
اگر غزلی رو تفسیر کنیم میتوانیم در حاشیه تفسیر غزل را بنویسیم یا نه.؟
بازهم سپاس از زحمات شما
سلام خانم فرزانه،
البته من جزء کادر گنجور نیستم و فقط یک کاربرم،
منهم مشکل شما را داشتم ولی با رفتن به صفحه اصلی(Home page) و شروع جستجو از آنجا حال با گزیدن شاعری بخصوص و یا تمامی شاعران مشکلم رفع شد و جستجوها نتیجه بخش شدند.
در مورد نگارش تفسیر در حاشیه، همگان چنین میکنند چرا شما نه؟
منتهی چنانچه در حد امکان خلاصه و به اختصار باشد برای دیگران خواندن آن راحت و سهل و ممکن میگردد.
تا اخر عمرم هرجا بخوام شعری تو بیوعه پیجام بنویسم همین ی مصراعه:
"گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو,,," عااااااااااااااااشقشم,خیلی توش حرفو غمه❤️هرجا دیدید یه دریا نامی اینو نوشته بدونید اون منم
غم و دلتنگیی که توی این بیت هست....
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم
بیت دوم بسیار زیبا هست ،
گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم
وقتی به عشق یار حقیقی میرسی دیگر نهان گشتن عشق امکانی ندارد ..
بیماری عشق نهان کردنش امکان ندارد ؛
آن هنگام تفاوت تو با دگران در عاشق بودن نیست ؛ تفاوت تو با دگران رسیدن به عشق است ... در عشق تو به دنبال یارنیستی تو در جوی عشق استی...
چرخ فلک از گردش تو حیران و عاجز است ...چون تنها آدمی ست که عشق را آغوش میگیرد ... و او در جواب حیرانی میگوید این نقطه مرا کرد که پرگار شدم ...
هر چه هم که یک عدد تا بینهایت برود اگر بر صفر تقسیم ش کنی بی معنی و گنگ میشوند ؛ اگر در صفر ضرب شود صفر میشود ؛اگر از سمت راست یک صفر به آن اضافه شود بزرگتر میشود ؛ اگر به توان صفر برسد برابر با یک میشود ... ...
نقطه ای اگر نبود این اشعار و غزل ها دیگر شعر و غزل نبود ...نقطه ای اگر نبود خطی نبود ، دایره ای نبود ...هر چیزی این طور نیست که ناگهانی بر جای خود نشیند و بزرگی کند و بزرگی اش جلوه گر عالم شود ؛از صفر شروع میشود یا از نقطه ...
باید هیچ شد تا کل شد ...باید هیچ شد تا معشوق بداند که عاشقی ...باید گذشت تا به گذار افتی ...
چون شعر سعدی که میگفت قطره بلندی یافت که خود را هیچ دید تا کمال یافت ...
در بیت :
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بیدل و دستار شدم
سرده به معنای سرکرده و پیشوا و اوباش به معنای ناکسان و بی سروپا است.در وجه ایجابی می توان این بیت را چنین معنا کرد : تا قدح وحدت وجود را دیدم پیشوای ناکسان ( رها شدگان از خود ) و اوباشان ( بی سروپایان = رها از تشخص های پوشالی ) شدم و بدو پیوستم
در بیت :
زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم
کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم
زوبع به معنای ابلیس است به نظرم می توان چنین دریافت که اندیشه ( افکار ناخواسته و نشخوار مدام فکری ) مانند ابلیسی است که آدمی را دچار صدپارگی و صد پیشهگی می سازد و از وحدت با جهان هستی غافل می سازد