گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۹۲

یار شدم، یار شدم، با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بَرِ تو، از همه بیزار شدم
گفت مرا چرخ فلک: «عاجزم از گردش تو»
گفتم: «این نقطه مرا کرد که پرگار شدم»
غلغلهٔ می شنوم روز و شب از قبهٔ دل
از روش قبهٔ دل گنبد دوّار شدم
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمهٔ تو کم ز یکی تار شدم
دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من
زانک من از بیشهٔ جان حیدر کرّار شدم
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم
تا که قلندر دل من داد می مُذهِل من
رقص‌کنان، دلق‌کشان جانب خمّار شدم
گفت مرا خواجه فرج: «صبر رهاند ز حرج»
هیچ مگو کز فرج‌ست اینک گرفتار شدم
چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم
یار بنالید بسی تا که در این غار شدم
نیم‌شبی همره مه روی نهادم سوی ره
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مدّاح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخرهٔ تکرار شدم
زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم
کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار شدم، یار شدم، با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بَرِ تو، از همه بیزار شدم
هوش مصنوعی: به دوست و عشق تو پیوستم و در غم تو شریک شدم. وقتی که به تو رسیدم، از تمام چیزهای دیگر، حتی از خودم، بریدم و بی‌زار شدم.
گفت مرا چرخ فلک: «عاجزم از گردش تو»
گفتم: «این نقطه مرا کرد که پرگار شدم»
هوش مصنوعی: چرخ فلک به من گفت که از گردش تو ناتوانم. من هم به او گفتم که این نقطه‌ای که تو در آن هستی، باعث شد من به یک پرگار تبدیل شوم.
غلغلهٔ می شنوم روز و شب از قبهٔ دل
از روش قبهٔ دل گنبد دوّار شدم
هوش مصنوعی: صدای شلوغی و هیاهویی را هر روز و شب از درون دل می‌شنوم، و این صدا مرا همچون گنبدی در حال چرخش در آورده است.
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمهٔ تو کم ز یکی تار شدم
هوش مصنوعی: وقتی که به ناگاه در چنگ غم تو افتادم، مانند صدایی شدم که به خاطر هوس نوازشت، از یک تار کم شدم.
دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من
زانک من از بیشهٔ جان حیدر کرّار شدم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعری به این نکته اشاره دارد که باید از مشکلات و اندوه دوری کرد و به نوعی از آن‌ها فاصله گرفت. او به وجود خود و قدرتی که دارد، اشاره می‌کند و می‌گوید که به واسطه‌ی روح و جان قهرمانانه‌اش، از هر چیزی که خطرناک است، عبور کرده و در پی راهی است که او را از غم دور کند.
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم
هوش مصنوعی: زمانی که شرابش را دیدم، در میان جمع آدم‌های بی‌سروپا قرار گرفتم. وقتی هم که سرش را با بی‌اعتنایی مشاهده کردم، بی‌دلی و ناپیشانی شدم.
تا که قلندر دل من داد می مُذهِل من
رقص‌کنان، دلق‌کشان جانب خمّار شدم
هوش مصنوعی: وقتی که دل دیوانه‌ام شراب نوشید و حالت مدهوشی به من داد، به آهنگ رقص و با لباس‌های رنگارنگ به سمت نشئگی و سرخوشی رفتم.
گفت مرا خواجه فرج: «صبر رهاند ز حرج»
هیچ مگو کز فرج‌ست اینک گرفتار شدم
هوش مصنوعی: خواجه فرج به من گفت که صبر به من کمک می‌کند از سختی‌ها و مشکلات رها شوم. اما حالا که به این گرفتاری دچار شدم، هیچ چیزی از فرج نمی‌گویم.
چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم
یار بنالید بسی تا که در این غار شدم
هوش مصنوعی: مدتی طولانی به دور خود چرخیدم و در این میان، دوست و محبوب من نیز بارها نالید و غمگین شد تا اینکه به این تاریکی و تنهایی رسیدم.
نیم‌شبی همره مه روی نهادم سوی ره
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم
هوش مصنوعی: نیمه شب با دلی پر از عشق، به سمت راهی حرکت کردم که به زیبایی معشوقم می‌انجامید و به دلم آرزوی رسیدن به گلزار و باغ‌های سرسبز او را داشتم.
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مدّاح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخرهٔ تکرار شدم
هوش مصنوعی: هر گاه مانند سوسن به دنبال گل می‌رفتم و شاعر و مداح می‌شدم، و گاهی هم مانند بلبل در صبحگاه، به تکرار آوازها می‌پرداختم.
زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم
کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم
هوش مصنوعی: در اثر تفکر و تأمل به حالتی خاص رسیده‌ام و به نوعی خودم را دگرگون ساخته‌ام. وقتی کار تو را مشاهده کردم، در نهایت دلم تحت تأثیر قرار گرفت و تغییراتی در من به وجود آمد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۹۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"غم یار"
با صدای مجید معاف (آلبوم غم یار)

حاشیه ها

1394/04/04 09:07
فرزانه

با سلام وسپاس از زحمات شما در رابطه به مشکلی که برام پیش آمده سوالی دارم
گاهی مصرع یک شعر یا شماره غزلی را در جستجو گنجور وارد میکنم جواب میگیرم که موردی بااین مضموم یافت نشد ویک حرف کلیدی را وارد میکنم باز همان جواب را میگیرم مثل این غزل ونمونه های دیگر به کتاب دیوان مراجعه میکنم پیدا میشه وبا گشتن با توجه به شماره غزل میبینم در گنجور هست علت چیست ؟ ومورد بعدی تا چه حد میتوان به جوابی که از گنجور میگیرم اطمینان داشته باشم اگر گفت موردی یافت نشد صحیح است چون امکان گشتن در مثنوی نیست .
اگر غزلی رو تفسیر کنیم میتوانیم در حاشیه تفسیر غزل را بنویسیم یا نه.؟
بازهم سپاس از زحمات شما

1394/04/04 11:07
بابک

سلام خانم فرزانه،
البته من جزء کادر گنجور نیستم و فقط یک کاربرم،
منهم مشکل شما را داشتم ولی با رفتن به صفحه اصلی(Home page) و شروع جستجو از آنجا حال با گزیدن شاعری بخصوص و یا تمامی شاعران مشکلم رفع شد و جستجوها نتیجه بخش شدند.
در مورد نگارش تفسیر در حاشیه، همگان چنین میکنند چرا شما نه؟
منتهی چنانچه در حد امکان خلاصه و به اختصار باشد برای دیگران خواندن آن راحت و سهل و ممکن میگردد.

1399/05/18 15:08
دریا

تا اخر عمرم هرجا بخوام شعری تو بیوعه پیجام بنویسم همین ی مصراعه:
"گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو,,," عااااااااااااااااشقشم,خیلی توش حرفو غمه❤️هرجا دیدید یه دریا نامی اینو نوشته بدونید اون منم

1400/02/25 06:04
زهرا

غم و دلتنگیی که توی این بیت هست....
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم

1400/06/14 09:09
ملیکا رضایی

بیت دوم بسیار زیبا هست ،

گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو 

گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم 

وقتی به عشق یار حقیقی میرسی دیگر نهان گشتن عشق امکانی ندارد ..

بیماری عشق نهان کردنش امکان ندارد ؛

آن هنگام تفاوت تو با دگران در عاشق بودن نیست ؛ تفاوت تو با دگران رسیدن به عشق است ... در عشق تو به دنبال یارنیستی تو در جوی عشق استی...

چرخ فلک از گردش تو حیران و عاجز است ...چون تنها آدمی ست که عشق را آغوش میگیرد ... و او در جواب حیرانی میگوید این نقطه مرا کرد که پرگار شدم ...

هر چه هم که یک عدد تا بینهایت برود اگر بر صفر تقسیم ش کنی بی معنی و گنگ میشوند ؛ اگر در صفر ضرب شود صفر میشود ؛اگر از سمت راست یک صفر به آن اضافه شود بزرگتر میشود ؛ اگر به توان صفر برسد برابر با یک میشود ... ...

نقطه ای اگر نبود این اشعار و غزل ها دیگر شعر و غزل نبود ...نقطه ای اگر نبود خطی نبود ، دایره ای نبود ...هر چیزی این طور نیست که ناگهانی بر جای خود نشیند و بزرگی کند و بزرگی اش جلوه گر عالم شود ؛از صفر شروع میشود یا از نقطه ...

باید هیچ شد تا کل شد ...باید هیچ شد تا معشوق بداند که عاشقی ...باید گذشت تا به گذار افتی ...

چون شعر سعدی که میگفت قطره بلندی یافت که خود را هیچ دید تا کمال یافت ...

1403/11/08 07:02
محمد سلماسی زاده

در بیت :

تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم

تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم

سرده به معنای سرکرده و پیشوا و اوباش به معنای ناکسان و بی سروپا است.در وجه ایجابی می توان این بیت را چنین معنا کرد : تا قدح وحدت وجود را دیدم پیشوای ناکسان ( رها شدگان از خود ) و اوباشان ( بی سروپایان = رها از تشخص های پوشالی ) شدم و بدو پیوستم

 

در بیت : 

زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم

کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم

 

زوبع به معنای ابلیس است به نظرم می توان چنین دریافت که اندیشه ( افکار ناخواسته و نشخوار مدام فکری ) مانند ابلیسی است که آدمی را دچار صدپارگی و صد پیشه‎گی می سازد و از وحدت با جهان هستی غافل می سازد