گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۳۰

بگردان شراب ای صنم بی‌درنگ
که بزمست و چنگ و ترنگاترنگ
ولی بزم روحست و ساقی غیب
ببویید بوی و نبینید رنگ
تو صحرای دل بین در آن قطره خون
زهی دشت بی‌حد در آن کنج تنگ
در آن بزم قدسند ابدال مست
نه قدسی که افتد به دست فرنگ
چه افرنگ عقلی که بود اصل دین
چو حلقه‌ست بر در در آن کوی و دنگ
ز خشکیست این عقل و دریاست آن
بمانده است بیرون ز بیم نهنگ
بده می گزافه به مستان حق
که نی عربده بینی آن جا نه جنگ
یکی جام بنمودشان در الست
که از جام خورشید دارند ننگ
تو گویی که بی‌دست و شیشه که دید
شراب دلارام و بَگْنی و بنگ
ببین نیم شب خلق را جمله مست
ز سغراق خواب و ز ساقی زنگ
قطار شتر بین که گشتند مست
ندانند افسار از پالهنگ
خمش کن که اغلب همه باخودند
همه شهر لنگند تو هم بلنگ
ره سیرت شمس تبریز گیر
به جرات چو شیر و به حمله پلنگ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگردان شراب ای صنم بی‌درنگ
که بزمست و چنگ و ترنگاترنگ
هوش مصنوعی: ای معشوق، بدون تاخیر شراب را بچرخان؛ چون وقت جشن و شادی و موسیقی است.
ولی بزم روحست و ساقی غیب
ببویید بوی و نبینید رنگ
هوش مصنوعی: این بزم، محفل روحانی و معنوی است و ساقی مظهر اسرار غیبی‌ست؛ شما می‌توانید عطر و بوی این فضا را حس کنید اما رنگ و شکل آن را نمی‌بینید.
تو صحرای دل بین در آن قطره خون
زهی دشت بی‌حد در آن کنج تنگ
هوش مصنوعی: دل مانند صحرایی وسیع است و در آن یک قطره خون به مانند دشت بزرگی است که در یک گوشه کوچک و تنگ قرار دارد.
در آن بزم قدسند ابدال مست
نه قدسی که افتد به دست فرنگ
هوش مصنوعی: در آن مهمانی مقدس، ابدال‌ها در حالت مستی به سر می‌برند، نه آن فرشته‌هایی که تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار می‌گیرند.
چه افرنگ عقلی که بود اصل دین
چو حلقه‌ست بر در در آن کوی و دنگ
هوش مصنوعی: چه خردی در غرب، که دین را به شکل زنجیری در می‌آورد، مانند حلقه‌ای که بر درگاهی قرار گرفته و نمی‌تواند به درون راه یابد.
ز خشکیست این عقل و دریاست آن
بمانده است بیرون ز بیم نهنگ
هوش مصنوعی: این عقل مانند خشکی است و آن دریای عاطفه و احساسات است؛ اما از ترس خطرات، مانده است بیرون و به عمق احساسات و عواطف ورود نکرده است.
بده می گزافه به مستان حق
که نی عربده بینی آن جا نه جنگ
هوش مصنوعی: به مستان مشروب فراوانی بده، زیرا که در آن مکان، درگیری و جنجالی وجود ندارد.
یکی جام بنمودشان در الست
که از جام خورشید دارند ننگ
هوش مصنوعی: آن‌ها جامی را در عالم پیش از خلق به نمایش گذاشتند که از نور خورشید پر شده و از آن شرم دارند.
تو گویی که بی‌دست و شیشه که دید
شراب دلارام و بَگْنی و بنگ
هوش مصنوعی: انگار تو بی‌دست و بی‌سلاحی، اما شیشه‌ای که در آن شراب دل‌انگیز وجود دارد را می‌بینی و شروع به نوشیدن می‌کنی.
ببین نیم شب خلق را جمله مست
ز سغراق خواب و ز ساقی زنگ
هوش مصنوعی: در نیمه شب، همه‌ی مردم در خواب عمیق و بی‌خبر از دنیا به سر می‌برند، گویی که تحت تأثیر می‌باشند و از شربت آب‌نوشی که ساقی به آنان داده، غافل‌اند.
قطار شتر بین که گشتند مست
ندانند افسار از پالهنگ
هوش مصنوعی: شتران مست و سرخوش در حال حرکت هستند و نمی‌دانند که افسارشان از کجا می‌آید و کنترلشان چگونه است. این نشان‌دهنده‌ی بی‌خبری آنها از وضعیتشان است.
خمش کن که اغلب همه باخودند
همه شهر لنگند تو هم بلنگ
هوش مصنوعی: سکوت کن زیرا اکثر مردم در افکار خود غرقند و همه از نظر روحی ناآرام هستند، تو هم به این بی‌قراری دامن نزن.
ره سیرت شمس تبریز گیر
به جرات چو شیر و به حمله پلنگ
هوش مصنوعی: به طرز شجاعانه و قوی مانند شیر، در مسیر سیر و سلوک شمس تبریز حرکت کن و با پشتکار و قدرت مانند پلنگ به جلو برو.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۳۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/07/04 08:10
همایون

شمس با توانمندی پلنگ و شهامت شیر، مولانای روم و قاضی القضات قونیه پایتخت امپراتوری سلجوقی را شکار میکند، این مقام تا پیش از سلجوقیان نبود و آنان با زبان فارسی و مذهب سنی توانستند هم ایرانیان و هم اعراب را با خود همراه کنند و هم مقام قضاوت را از خلیفه بگیرند و خلیفه بغداد تنها مقام دینی و مذهبی داشته باشد و از وحشت گسترش روز افزون شیعه فاطمی و اسمعیلی نجات یابد و مقام حکومتی هم در دست سلاطین سلجوقی بود که همگی نام پادشاهان ایرانی برای خود برمیگزیدند مانند علاء الدین کیقباد و زبان فارسی زبان رسمی و دربار بود
جلال دین پس از آن راه شمس که نبرد با دین داران و مدهبی ها بود را با قدرت تمام ادامه میدهد و در مثنوی همه جا روی سخن او با مذهبی ها و آخوند هاست که خود را نماینده عقل انسان میدانند
اورنگ پادشاهی عقل که خود را دین اصیل میداند و برای بیرون آوردن بیت المقدس از دست فرنگیان دائمن در جنگ و نبرد است از نظر جلال دین چون حلقه ای بیرون در و دنگ و پریشان خاطر است
او مقدس و سپندار را در بزم عارفان و پیروان دل میجوید در دریای نهنگان و دشت بی کرانه دل