گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۶

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش
به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله
ز دست رفت دل من چو دید سر بازش
دل از بریشم او چون کلابه گردانست
کلابه ظاهر و پنهان ز چشم قزازش
دو سه بریشم از این ارغنون فروتر گیرد
که تند می‌رسد آواز عقل پردازش
بدانک تن چو غبارست و جان در او چون باد
ولیک فعل غبار تنست غمازش
غبار جان بود و می‌رسد دگر جانی
که ذره ذره به رقص آمدست از آوازش
جهان تنور و در آن نان‌های رنگارنگ
تنور و نان چه کند آنک دید خبازش
ز سینه نیست سماع دل و ز بیرون نیست
فدات جانم هر جا که هست بنوازش
شبی به طنز بگفتم دلا به مه بنگر
که هست مه را چیزی ز لطف پروازش
چو آفتاب نهان شد به جای او بنهند
چراغکی که بود شب شراراندازش
به هر دو دست دل از ماه چشم خود بگرفت
که دل ز غیرت شه واقفست و از نازش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی از عشق و احساس عمیق می‌پردازد. در آن به شنیدن صدایی دلنشین اشاره می‌شود که از درون دل به گوش می‌رسد و باعث می‌شود دل همچون ضربان قلبي بی‌تاب و ناآرام شود. این حس و تاثیر احساسات در آغاز عشق به خوبی توصیف شده است.
به بر گرفت رباب و ز سر نهاد کله
ز دست رفت دل من چو دید سر بازش
هوش مصنوعی: دختر به ساز نواختن پرداخت و وقتی که سرش را بالا برد، دل من از دست رفت.
دل از بریشم او چون کلابه گردانست
کلابه ظاهر و پنهان ز چشم قزازش
هوش مصنوعی: دل من مانند پرنده‌ای در قفس بسته شده است و این قفس هم نمایان و هم پنهان از دید قزاز (خیاط یا دلداده) اوست.
دو سه بریشم از این ارغنون فروتر گیرد
که تند می‌رسد آواز عقل پردازش
هوش مصنوعی: چند نکته از این آهنگ زنده‌تر است که به سرعت صدای فکر و عقل را می‌گیرد.
بدانک تن چو غبارست و جان در او چون باد
ولیک فعل غبار تنست غمازش
هوش مصنوعی: بدان که بدن مانند غباری است و روح در آن مانند بادی است، اما فعالیت و حرکت غبار نشان‌دهنده جسم است.
غبار جان بود و می‌رسد دگر جانی
که ذره ذره به رقص آمدست از آوازش
هوش مصنوعی: غبار روح به عنوان موجودی جدید ظهور می‌کند که ذره ذره به خاطر موسیقی‌اش به رقص درآمده است.
جهان تنور و در آن نان‌های رنگارنگ
تنور و نان چه کند آنک دید خبازش
هوش مصنوعی: جهان مانند تنوری است که در آن نان‌های مختلفی پخته می‌شود و وقتی که این نان‌ها را می‌بینی، می‌فهمی که خباز (یا سازنده نان) چه کارهایی انجام می‌دهد.
ز سینه نیست سماع دل و ز بیرون نیست
فدات جانم هر جا که هست بنوازش
هوش مصنوعی: دل دیگر شوری ندارد و از بیرون هم خبری نیست، جانم فدای تو، هر کجا که هستی، او را نوازش کن.
شبی به طنز بگفتم دلا به مه بنگر
که هست مه را چیزی ز لطف پروازش
هوش مصنوعی: شبی به شوخی به کسی گفتم که ای جان، به ماه نگاه کن، که واقعاً ماه هم چیزی از زیبایی پروازش ندارد.
چو آفتاب نهان شد به جای او بنهند
چراغکی که بود شب شراراندازش
هوش مصنوعی: وقتی خورشید غروب می‌کند، چراغی را روشن می‌کنند تا شب را روشن کند و روشنی‌اش مانند آتش شب را گرم کند.
به هر دو دست دل از ماه چشم خود بگرفت
که دل ز غیرت شه واقفست و از نازش
هوش مصنوعی: دل از زیبایی چشمان محبوبش به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و به گونه‌ای از عشق و غیرت پر شده که نمی‌تواند به کسی دیگر فکر کند. عشق او آن‌چنان قوی است که هیچ چیز نمی‌تواند توجهش را از محبوبش منحرف کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۸۶ به خوانش عندلیب