گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۲۸

ای یوسفِ مه‌رویان! ای جاه و جمالت خوش
ای خسرو و ای شیرین! ای نقش و خیالت خوش
ای چهرهٔ تو مه‌وش، آب است و در او آتش
هم آتش تو نادر هم آب زلالت خوش
ای صورت لطف حق نقش تو خوش است الحق
ای نقش تو روحانی، وی نور جلالت خوش
ای مستی هوش آخر در مهر بجوش آخر
در وصل بکوش آخر ای صبح وصالت خوش
ای روز ز روی تو شب سایه موی تو
چون ماه برآ امشب ای طالع و فالت خوش
گر لطف و وصال آری ور جور و محال آری
آمیخته‌ای با جان ای جور و محالت خوش
دل گفت مرا روزی سالی گذرد زان مه
جان گفت به گوشِ دل: کای دل! مه و سالت خوش
تبریز بگو آخر با غمزهٔ شمس‌الدین
کای فتنهٔ جادویان! ای سحر حلالت خوش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای یوسفِ مه‌رویان! ای جاه و جمالت خوش
ای خسرو و ای شیرین! ای نقش و خیالت خوش
هوش مصنوعی: ای زیبارویان، تو هم‌چون یوسف زیبایی! خوشا به حالت بر اثر جلال و زیبایت، ای پادشاه و ای شیرین‌زبان! خوشا نقش و تصویری که از تو در ذهن دارم.
ای چهرهٔ تو مه‌وش، آب است و در او آتش
هم آتش تو نادر هم آب زلالت خوش
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای تو مانند ماه است و در آن آب و آتش وجود دارد. آتش تو خاص و نادر است و آب زلال تو دل‌نشین و دل‌فریب.
ای صورت لطف حق نقش تو خوش است الحق
ای نقش تو روحانی، وی نور جلالت خوش
هوش مصنوعی: ای چهره‌ای که نمایانگر نعمت‌های الهی هستی، حقیقتاً زیبایی تو دل‌انگیز است. ای نقش تو که روح را تازه می‌کند، و نور جلالت بسیار زیبا است.
ای مستی هوش آخر در مهر بجوش آخر
در وصل بکوش آخر ای صبح وصالت خوش
هوش مصنوعی: ای دل دیوانه، در محبت و عشق خود نهایت دقت را به خرج بده. در پی وصل و دیدار محبوب باش و از خوشی صبحی که به وصالت می‌انجامد، لذت ببر.
ای روز ز روی تو شب سایه موی تو
چون ماه برآ امشب ای طالع و فالت خوش
هوش مصنوعی: ای روز، به خاطر چهره‌ات شب زیبای بامداد را می‌سازم و سایه‌ی موهایت مانند ماه بر فراز می‌تابد. امشب، ستاره‌ی بخت و فال من خوش یمن است.
گر لطف و وصال آری ور جور و محال آری
آمیخته‌ای با جان ای جور و محالت خوش
 اگر لطف و محبت خود را به من هدیه کنی یا اگر جفا و حرکت ناپسند انجام دهی، با جانم آمیخته ای و از تو نمی رنجم ای تویی که حرکت ناپسندت هم برایم خوش است
دل گفت مرا روزی سالی گذرد زان مه
جان گفت به گوشِ دل: کای دل! مه و سالت خوش
هوش مصنوعی: دل به خود گفت که روزگاری خواهد گذشت و سالی سپری خواهد شد، اما جان به دل گفت: ای دل، سال و ماه تو خوب و خوش خواهد بود.
تبریز بگو آخر با غمزهٔ شمس‌الدین
کای فتنهٔ جادویان! ای سحر حلالت خوش
هوش مصنوعی: در تبریز بگو که در نهایت، با نگاهی از شمس‌الدین، چه فتنه‌ای از جادوگران به وجود آمده! ای سحر و جادوی تو، که حلال است، چقدر دلنشین و زیباست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۲۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1403/08/24 05:10
وحید نجف آبادی

آنکـس که تُ را دارد از عـیش چه کم دارد