گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۲

دیدم رخ خوب گلشنی را
آن چشم و چراغ روشنی را
آن قبله و سجده گاه جان را
آن عشرت و جای ایمنی را
دل گفت که جان سپارم آن جا
بگذارم هستی و منی را
جان هم به سماع اندرآمد
آغاز نهاد کف زنی را
عقل آمد و گفت من چه گویم
این بخت و سعادت سنی را
این بوی گلی که کرد چون سرو
هر پشت دوتای منحنی را
در عشق بدل شود همه چیز
ترکی سازند ارمنی را
ای جان تو به جان جان رسیدی
وی تن بگذاشتی تنی را
یاقوت زکات دوست ما راست
درویش خورد زر غنی را
آن مریم دردمند یابد
تازه رطب تر جنی را
تا دیده غیر برنیفتد
منمای به خلق محسنی را
ز ایمان اگرت مراد امنست
در عزلت جوی ایمنی را
عزلت گه چیست خانه دل
در دل خو گیر ساکنی را
در خانه دل همی‌رسانند
آن ساغر باقی هنی را
خامش کن و فن خامشی گیر
بگذار تو لاف پرفنی را
زیرا که دلست جای ایمان
در دل می‌دارمؤمنی را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدم رخ خوب گلشنی را
آن چشم و چراغ روشنی را
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای آن گلستان را دیدم، که مانند چشم و روشنی نورانی است.
آن قبله و سجده گاه جان را
آن عشرت و جای ایمنی را
هوش مصنوعی: آن مکان که جان سرشار از عشق را به سجده می‌آورد و محلی که آرامش و خوشبختی را برای او به ارمغان می‌آورد.
دل گفت که جان سپارم آن جا
بگذارم هستی و منی را
هوش مصنوعی: دل گفت که برای عشق، جانم را فدای آنجا کنم و تمام وجود و خودم را در آنجا رها کنم.
جان هم به سماع اندرآمد
آغاز نهاد کف زنی را
هوش مصنوعی: روح من نیز به شوق و وجد آمد و شروع به کف زدن کرد.
عقل آمد و گفت من چه گویم
این بخت و سعادت سنی را
هوش مصنوعی: عقل به تردید افتاد و نتوانست چیزی بگوید دربارهٔ این بخت و خوش‌شانسی که نصیب افرادی خاص شده است.
این بوی گلی که کرد چون سرو
هر پشت دوتای منحنی را
هوش مصنوعی: این عطر گلی که در فضا پیچیده، مانند سرو زیبا و خوش قامت بر دو خط منحنی نشسته است.
در عشق بدل شود همه چیز
ترکی سازند ارمنی را
هوش مصنوعی: در عشق، همه چیز می‌تواند دگرگون شود و حتی چیزهایی که به نظر می‌رسند غیرممکن‌اند، ممکن می‌شوند.
ای جان تو به جان جان رسیدی
وی تن بگذاشتی تنی را
هوش مصنوعی: ای عشق، تو به مرتبه‌ای از حیات رسیدی که جان من به تو پیوسته است و برای این پیوستگی، بدنم را رها کرده‌ام.
یاقوت زکات دوست ما راست
درویش خورد زر غنی را
هوش مصنوعی: دوست ما مانند یاقوت ارزشمند است، و درویش از او بهره‌مند می‌شود، در حالی که فرد ثروتمند از طلا خبری ندارد.
آن مریم دردمند یابد
تازه رطب تر جنی را
هوش مصنوعی: زن مریم که در درد و رنج است، به میوه‌ای تازه و شیرین دست می‌یابد.
تا دیده غیر برنیفتد
منمای به خلق محسنی را
هوش مصنوعی: اگر چشم کسی به چیز دیگری نافتد، نگذار به محبوبان و نیکان نظر کند.
ز ایمان اگرت مراد امنست
در عزلت جوی ایمنی را
هوش مصنوعی: اگر از ایمان واقعی خود آرامش و امنیت می‌خواهی، به دوری گزینی و انزوا پناه ببر.
عزلت گه چیست خانه دل
در دل خو گیر ساکنی را
هوش مصنوعی: مکان خلوت کجا است؟ جایی که دل در آن جای دارد و کسی که در آن سکونت دارد.
در خانه دل همی‌رسانند
آن ساغر باقی هنی را
هوش مصنوعی: در دل انسان، همیشه یادگارهای ارزشمندی از عشق و محبت وجود دارد که درک و احساس عمیق را به همراه دارند.
خامش کن و فن خامشی گیر
بگذار تو لاف پرفنی را
هوش مصنوعی: سکوت کن و هنر سکوت را بیاموز، کنار بگذار ادعای دانش و فن آوری را.
زیرا که دلست جای ایمان
در دل می‌دارمؤمنی را
هوش مصنوعی: زیرا که دل مکانی برای ایمان است، من نزد مؤمنی ایمان را نگه‌داشته‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش آرش خیرآبادی