غزل شمارهٔ ۱۲۱۳
ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس
زانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیس
گنج نهان دو کون پیش رخش یک جوست
بهر لکیسی دلا سرد بود این مکیس
عاشقی آن صنم وانگه ترس کسی
یکدم و یکرنگ باش عاشق و آنگاه پیس
ای دل شکرستان از نمکش شور کن
آب ز کوثر بخور خاک درِ او بلیس
زود بشو لوح را ز ابجد این کاف و نون
آنگه ای دل بر او نقطه خالش نویس
ای حسد موج زن بحر سیاه آمدی
خشت گل تیرهای ز آب جهنم بخیس
شمس حق و دین کشید تیغ برون از نیام
ای خرد دوکسار تار خیالی بریس
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس
زانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیس
ای سگ قصاب هجر و فراق، خون مرا خوش بلیس، زیرا اکنون جان بنده یک پول سیاه ارزش ندارد.
گنج نهان دو کون پیش رخش یک جوست
بهر لکیسی دلا سرد بود این مکیس
تمام گنجهای دو جهان در برابر زیبایی او یک ریال ارزش ندارد؛ برای یک پول سیاه حیف است که اینقدر چانه بزنی عزیزم!
عاشقی آن صنم وانگه ترس کسی
یکدم و یکرنگ باش عاشق و آنگاه پیس
عاشق آن بت زیبا بودن و آنگاه ترس؟ ای عاشق! راستگفتار باش و یکرنگ باش؛ (اگر این پند من عمل نکرد) آنگاه دورنگ و پیس باش.
ای دل شکرستان از نمکش شور کن
آب ز کوثر بخور خاک درِ او بلیس
ای عزیز، شکرستان را با نمک او ملاحت ببخش، آب از کوثر بخور و خاک آستانش را بلیس.
زود بشو لوح را ز ابجد این کاف و نون
آنگه ای دل بر او نقطه خالش نویس
عجله کن و لوح تمرین و درس خود را از این حرف کاف و نون پاک کن و آنگاه نقطهی خال زیبای او را بر آن بنویس.
ای حسد موج زن بحر سیاه آمدی
خشت گل تیرهای ز آب جهنم بخیس
ای حسد، تو فقط امواج دریای سیاه را هستی؛ خشتی از گِل سیاه و تیره هستی (پس سزاوار تو این است که) در آب جهنم بخیسی و نرم شوی
شمس حق و دین کشید تیغ برون از نیام
ای خرد دوکسار تار خیالی بریس
شمس حق و دین، شمشیر از نیام کشید؛ ای خرد دوکسار تار خیالی بریس.