اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حال ما بیآن مه زیبا مپرس
آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس
هوش مصنوعی: حال ما را به خاطر غیبت آن معشوق زیبا نپرس، زیرا آنچه از عشق او بر دل ما گذشته است، به زبان نمیآید.
زیر و بالا از رخش پرنور بین
ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس
هوش مصنوعی: به دقت به زیبایی و روشنی چهرهاش نگاه کن و نگران قد و قامت بلندش نباش.
گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس
هوش مصنوعی: نگاهی به الماس اشکهایم بینداز و از عشق و صفای آن مانند دریا چیزی نپرس.
در میان خون ما پا درمنه
هیچم از صفرا و از سودا مپرس
هوش مصنوعی: در میان خون ما، هیچ ردی از خشم و کینه وجود ندارد، پس از افکار و حالات منفی سوال نکن.
خون دل میبین و با کس دم مزن
وز نگار شنگ سرغوغا مپرس
هوش مصنوعی: نگران حال دل خودت باش و به دیگران چیزی نگو، از عشق و زیبایی محبوبت هم سوالی نکن.
صد هزاران مرغ دل پرکنده بین
تو ز کوه قاف و از عنقا مپرس
هوش مصنوعی: بسیاری از جانهای عاشق و سرگشته را میبینی که به دنبال عشق و حقیقت هستند، اما از ویژگیها و خصوصیات آنها سوال نکن.
صد قیامت در بلای عشق اوست
درنگر امروز و از فردا مپرس
هوش مصنوعی: در مشکلات و سختیهای عشق او، به اندازه صد قیامت وجود دارد. به حال امروز توجه کن و نگران آینده نباش.
ای خیال اندیش دوری سخت دور
سر او از طبع کارافزا مپرس
هوش مصنوعی: ای خیالپرداز! از دوری او دلنگران نباش و در مورد تواناییهایش سوال نکن، چرا که این فاصله زیادی که از او داری باعث میشود که تو نتوانی به خوبی درکی از او داشته باشی.
چند پرسی شمس تبریزی کی بود
چشم جیحون بین و از دریا مپرس
هوش مصنوعی: چرا درباره شمس تبریزی میپرسی؟ او نوری است که دریا را میبیند و نیازی نیست از دریا درباره او سوال کنی.
حاشیه ها
با سلام،
لطفا مصراع اول از بیت آخر، به صورت زیر تصحیح شود
چند پرسی شمس تبریزی که بود
کورش جان
مولوی که را کی می نوشته
زنده باشی
غزل نابی از فرهنگ جلالی
غزلی که راز شمس را باز و بیان میکند
شمس در فرهنگ جلالی یک راز بزرگ است همین راز سپس به راز صلاح دین و همچنین حسام دین هم نامیده میشود و چهره های دیگری را می نمایاند
به فردا اندیشیدن کار انسان خیالی و یا به عبارتی تماشاچی است، انسان والا و نوین پهلوان است و همین امروز را زندگی میکند و با سیمرغ در رابطه است که هستی و تمامی توانایی های هستی است که همیشه در امروز کار میکند
من و کله من بسیار محدود و ضعیف است و فقط میتواند تماشاچی باشد در میان سدهاهزار تماشاچی دیگر، و در خدمت طبیعت قرار گیرد که کار های فراوانی به او می سپارد تا بهتر بخورد و بیشتر بچه تولید کند و خانه بزرگتری بسازد.
ولی من اگر با سر دوست کار کند نه با کله خودش
آنگاه جیحون و کارون و رودخانه ای خروشان میشود که به دریا می پیوندد
فرهنگ جلال دین یادگرفتن و بکاربردن سرِ دیگر در انسان است که شمس است، برای همین جلا دین همه توانایی های خود را از شمس و صلاح دین و دوست می داند که در عرفان ایرانی که عرفان پهلوانی و خسروانی است به نام سیمرغ یا عنقا شناخته میشود که با هستی در ارتباط است نه با طبیعت محدود
ما هرکدام تنها ادامه دهنده کار دوست هستیم
نه شخص خود، بطوریکه با دوست یکی میشویم
مرا ببین از شمس مپرس میشویم