گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۰۲

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
دمی که شعشعه این جمال درتابد
صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز
کسی شود به تو غره که روی دوست ندید
کسی که دید مرا کی کند تو را اعزاز
ز گازران مگریز و به زیر ابر مرو
که ابر را و تو را من درآورم به نیاز
اگر چه جان و جهانی خوش به توست جهان
نگون شوی چو رخم دلبری کند آغاز
مرا هزار جهانست پر ز نور و نعیم
چه ناز می‌رسدت با من ای کمین خباز
عباد را برهانم ز نان و از نانبا
حیات من بدهدشان حیات و عمر دراز
ز آفتاب گذشتیم خیز ای ناهید
بیار باده و نقل و نبات و نی بنواز
زمانه با تو نسازد تو سازوارش کن
به چنگ ما ده سغراق و چنگ را ده ساز
نبات و جامد و حیوان همه ز تو مستند
دمی بدین دو سه مخمور بی‌نوا پرداز
حیات با تو خوشست و ممات با تو خوشست
گهیم همچو شکر بفسران گهی بگداز
چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست
به زیر سایه او می‌روم نشیب و فراز
ز آسمان شنوم من که عاقبت محمود
خموش باش که محمود گشت کار ایاز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
هوش مصنوعی: به خورشید شاهُمی گفت که زحمت نکش و خود را ناز نکن، چون اگر تو روی خودت را بپوشانی، ما هم دیگر برنمی‌گردیم.
دمی که شعشعه این جمال درتابد
صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز
هوش مصنوعی: وقتی که نور این زیبایی درخشید، صدها خورشید هم به وجود می‌آید و در آن لحظه، تاریکی و فریب محو می‌شوند.
کسی شود به تو غره که روی دوست ندید
کسی که دید مرا کی کند تو را اعزاز
هوش مصنوعی: کسی که به تو مغرور شده، احتمالا روی دوستی را ندیده است. اما کسی که مرا دیده، چگونه می‌تواند تو را ارج بنهد و احترام بگذارد؟
ز گازران مگریز و به زیر ابر مرو
که ابر را و تو را من درآورم به نیاز
هوش مصنوعی: از افرادی که در نقش گازر هستند دوری کن و زیر ابر نرو، زیرا هم من به ابر و هم به تو نیاز دارم و می‌توانم هر دو را به وجود آورم.
اگر چه جان و جهانی خوش به توست جهان
نگون شوی چو رخم دلبری کند آغاز
هوش مصنوعی: اگرچه جان و جهانی به خوبی به تو وابسته است، اما باز هم دنیا و زندگی‌ات می‌تواند با یک لبخند از من دگرگون شود.
مرا هزار جهانست پر ز نور و نعیم
چه ناز می‌رسدت با من ای کمین خباز
هوش مصنوعی: من هزاران جهان مملو از نور و نعمت دارم، پس چرا به راحتی و با ناز با من رفتار می‌کنی ای کسی که در خفا نشسته‌ای؟
عباد را برهانم ز نان و از نانبا
حیات من بدهدشان حیات و عمر دراز
هوش مصنوعی: من بندگان را از قید روزی و نان آزاد می‌کنم و نان‌بان را به من حیات و عمر طولانی می‌بخشد.
ز آفتاب گذشتیم خیز ای ناهید
بیار باده و نقل و نبات و نی بنواز
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب عبور کردیم، ای ناهید، برخیز و شراب و شیرینی و ساز بیاور.
زمانه با تو نسازد تو سازوارش کن
به چنگ ما ده سغراق و چنگ را ده ساز
هوش مصنوعی: اگر دنیا با تو همچون نمی‌کند، تو خودت با آن هماهنگ شو. به ما لطف کن و ساز را بیاور، تا بتوانیم با هم موسیقی زیبا بسازیم.
نبات و جامد و حیوان همه ز تو مستند
دمی بدین دو سه مخمور بی‌نوا پرداز
هوش مصنوعی: تمام موجودات زنده و بی‌جان به تو وابسته‌اند؛ پس به این دو یا سه سرمست بی‌چاره بپرداز و لحظه‌ای به آنها توجه کن.
حیات با تو خوشست و ممات با تو خوشست
گهیم همچو شکر بفسران گهی بگداز
هوش مصنوعی: زندگی با تو شیرین است و حتی مرگ نیز با تو خوشایند است. گاهی مانند شکر در آتش می‌مانم و گاهی در عذاب و ذوب شدن.
چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست
به زیر سایه او می‌روم نشیب و فراز
هوش مصنوعی: وقتی که ماه همدم من شد، سفر من به مقصد می‌رسد. در زیر سایه او، به راحتی از فراز و نشیب‌ها عبور می‌کنم.
ز آسمان شنوم من که عاقبت محمود
خموش باش که محمود گشت کار ایاز
هوش مصنوعی: از آسمان می‌شنوم که سرانجام باید آرام و بی‌صدا باشی، زیرا سرنوشت ایاز نیز به سمت پایان خود می‌رود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۰۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/09/26 23:11
امین افشار

سغراق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سَقْراق . کوزه ٔ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن . و بعضی گویند این لغت ترکی است . (برهان ). کوزه ٔ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است . (رشیدی ) :
چون رها کردی هوا از بیم حق
دررسد سغراق از تسنیم حق . مولوی
|| پیاله ٔ شراب می .
در گلستان عدم چون بیخودیست
مستی از سغراق لطف ایزدیست . مولوی