گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۰

تا چند تو پس روی به پیش آ
در کفر مرو به سوی کیش آ
در نیش تو نوش بین به نیش آ
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هر چند به صورت از زمینی
پس رشته گوهر یقینی
بر مخزن نور حق امینی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
خود را چو به بی‌خودی ببستی
می‌دانک تو از خودی برستی
وز بند هزار دام جستی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
از پشت خلیفه‌ای بزادی
چشمی به جهان دون گشادی
آوه که بدین قدر تو شادی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هر چند طلسم این جهانی
در باطن خویشتن تو کانی
بگشای دو دیده نهانی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
چون زاده پرتو جلالی
وز طالع سعد نیک فالی
از هر عدمی تو چند نالی‌‌؟
آخر تو به اصل اصل خویش آ
لعلی به میان سنگ خارا
تا چند غلط دهی تو ما را
در چشم تو ظاهر‌ست یارا
آخر تو به اصل اصل خویش آ
چون از بر یار سرکش آیی
سرمست و لطیف و دلکش آیی
با چشم خوش و پر‌آتش آیی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
در پیش تو داشت جام باقی
شمس تبریز شاه و ساقی
سبحان الله زهی رواقی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چند تو پس روی به پیش آ
در کفر مرو به سوی کیش آ
هوش مصنوعی: چرا مدت زیادی به عقب نگاه می‌کنی؟ به جای نافرمانی، بهتر است به سوی ایمان و مذهب بیایی.
در نیش تو نوش بین به نیش آ
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: در درد و رنجی که از تو به من می‌رسد، شیرینی‌هایی وجود دارد. در نهایت تو را به خود واقعی‌ات می‌رساند.
هر چند به صورت از زمینی
پس رشته گوهر یقینی
هوش مصنوعی: هرچند که به چشم می‌آید انسان‌ها از خاک و زمین ساخته شده‌اند، اما در دل آن‌ها جوهری ارزشمند و مسکونی وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی حقیقتی عمیق‌تر است.
بر مخزن نور حق امینی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: در حقیقت، تو به منبع اصلی و حقیقی خود نزدیک می‌شوی؛ بنابراین خودت را به آن نور پاک و حقیقتی که در درونت وجود دارد، متصل کن.
خود را چو به بی‌خودی ببستی
می‌دانک تو از خودی برستی
هوش مصنوعی: وقتی که خود را فراموش می‌کنی و به حالت بی‌خودی می‌روی، می‌فهمی که از وابستگی به خود رهایی یافته‌ای.
وز بند هزار دام جستی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: پس از رهایی از هزار دام و تله، در نهایت به اصل و هویت واقعی خود دست می‌یابی.
از پشت خلیفه‌ای بزادی
چشمی به جهان دون گشادی
هوش مصنوعی: از نسل یک حاکم، نگاهی به دنیای پست و بی‌ارزش انداخت.
آوه که بدین قدر تو شادی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: آه، چه خوب است که به این اندازه شاد هستی، اما باید به ریشه و اصل خودت توجه کنی.
هر چند طلسم این جهانی
در باطن خویشتن تو کانی
هوش مصنوعی: هرچند که این دنیا پر از رموز و مشکلات است، اما در درون خود تو منبعی از ارزش و قدرت وجود دارد.
بگشای دو دیده نهانی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: آنگاه که پرده‌ها را کنار بزنی و به حقیقت واقعی خودت نگاهی بیندازی، به ریشه و ذات اصلی خود پی خواهی برد.
چون زاده پرتو جلالی
وز طالع سعد نیک فالی
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که شخصی به خاطر نیکبختی و برکت‌های خاص به دنیا آمده و از ویژگی‌های برجسته و خوبی برخوردار است.
از هر عدمی تو چند نالی‌‌؟
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: از چه چیزهایی شکایت می‌کنی؟ در نهایت، تو به اصل و بنیاد وجود خودت برگرد.
لعلی به میان سنگ خارا
تا چند غلط دهی تو ما را
هوش مصنوعی: چرا باید مدام ما را در مشکلات و سختی‌ها به چالش بکشی و آزار دهی؟
در چشم تو ظاهر‌ست یارا
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: در چشمان تو، حقیقت و زیبایی نهفته است، اما ای دوست، باید به اصل و ریشه واقعی خودت برگردی.
چون از بر یار سرکش آیی
سرمست و لطیف و دلکش آیی
هوش مصنوعی: زمانی که به نزد یار خود می‌روی، احساس سرمستی و شوق می‌کنی و به شکلی دلربا و لطیف می‌آیی.
با چشم خوش و پر‌آتش آیی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: با چشمانی زیبا و پر حرارت به سوی سرنوشت واقعی و اصلی خود می‌آیی.
در پیش تو داشت جام باقی
شمس تبریز شاه و ساقی
هوش مصنوعی: در حضور تو، جامی از شمس تبریز بود که شاه و ساقی به همراه داشتند.
سبحان الله زهی رواقی
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هوش مصنوعی: پاک و منزه است خداوند، چه زیباست مکانی که تو در آن قرار داری، تو به اصل و ریشه واقعی خود بازمی‌گردی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

آخر تو به اصل اصل خویش آ
در این غزل تو صیه ای مهم با شور وحال خاصی تکرار شده است که" به اصل اصل خویش آ" و اهل معرفت اینرا آموزه ای مهم وحساس میدانند چه خلاف از خود بیگانگی ودوری از خداست بزبان ساده تر اهل معرفت توصیه میکنند که" خودت باش" یا بخود باش یا هستی خودرا فراموش نکن واین ظاهرا خلاف گفته حافظ مینماید که:" خودرا مبین که رستی" اما اینطور نیست . منظور حافظ اینست که خود کاذب را مبین وکنار بگذار ومنظور از"اصل خویش را دیدن" دیدن خودحقیقی است، بدون تاثیرات دیگران وآلودگیهای اجتماعی ونتیجه هردو کار یکی است.
پس باید درنظرداشته باشیم که خود معنی دوگانه دارد گاهی میگوئیم خودرا مبین یعنی خود کاذب را مبین و گاه توصیه میشود که خودرا ببین و بجای آوریعنی خود حقیقی را ببین وهردو تو صیه درست است .متاسفانه دوگانگی حالات و صفات انسان کمتر مورد توجه است و گاه سوء تفاهم ایجاد میشود ومثلا تفاوت ترس مذموم وترس ممدوح یا محبت صحیح و محبت نا صحیح و عقل متعالی وعقل روزمره وغیره و... مورد توجه نیست یاکمتر مطرح است
این غزل برای آنکه قافیه اش جور باشد باید هر دو مصراعها یش متصل به هم حساب شود

1397/04/30 18:06
حامد

لازم نیست مصراع هامتصل حساب شود. مربع نام قالب شعر است

1401/05/08 04:08
داود رضوی

با درود و با پوزش از گستاخی
آیا نوشتن این غزل در این شکل با هژده بیت درست است؟

نباید به این شکل  در نه بیت نوشت تا قافیه مراعات شده باشد:

تا چند تو پس روی به پیش آ در کفر مرو به سوی کیش آ

در نیش تو نوش بین به نیش آ آخر تو به اصل اصل خویش آ

هر چند به صورت از زمینی پس رشته گوهر یقینی

بر مخزن نور حق امینی آخر تو به اصل اصل خویش آ

خود را چو به بیخودی ببستی می‌دانک تو از خودی برستی

وز بند هزار دام جستی آخر تو به اصل اصل خویش آ

از پشت خلیفه‌ای بزادی چشمی به جهان دون گشادی

آوه که بدین قدر تو شادی آخر تو به اصل اصل خویش آ

هر چند طلسم این جهانی در باطن خویشتن تو کانی

بگشای دو دیده نهانی آخر تو به اصل اصل خویش آ

چون زاده پرتو جلالی وز طالع سعد نیک فالی

از هر عدمی تو چند نالی آخر تو به اصل اصل خویش آ

لعلی به میان سنگ خارا تا چند غلط دهی تو ما را

در چشم تو ظاهرست یارا آخر تو به اصل اصل خویش آ

چون از بر یار سرکش آیی سرمست و لطیف و دلکش آیی

با چشم خوش و پرآتش آیی آخر تو به اصل اصل خویش آ

در پیش تو داشت جام باقی شمس تبریز شاه و ساقی

سبحان الله زهی رواقی آخر تو به اصل اصل خویش آ