گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۹۳

من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
ای آنک رخ تو همچو آتش
یک لحظه ز آتشم مپرهیز
شیرم ز تو جوش کرد و خون شد
ای شیر به خون من درآمیز
با یارک خود بساز پنهان
مستیز به جان تو که مستیز
تسلیم قضا شدم ازیرا
مانند قضا تو تندی و تیز
بنگر که چه خون دل گرفتست
بر گرد قبام چون فراویز
در خشم مکن تو چشم خود را
وان فتنه خفته را مینگیز
خود خفته نماید و نخفتست
آن نرگس پرخمار خون ریز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
هوش مصنوعی: من از حرف‌های دل‌انگیز پر هستم، از خواب بیدار شو.
ای آنک رخ تو همچو آتش
یک لحظه ز آتشم مپرهیز
هوش مصنوعی: ای کسی که چهره‌ات مانند آتش است، یک لحظه از آتش من دور نشو.
شیرم ز تو جوش کرد و خون شد
ای شیر به خون من درآمیز
هوش مصنوعی: عشق و احساسات شدید من از تو جوشیده و به حالت شدیدی در آمده است، ای شیر، با خون من درآمیز و یکی شو.
با یارک خود بساز پنهان
مستیز به جان تو که مستیز
هوش مصنوعی: با همسفر خود به خوبی رفتار کن و در خلوت به بحث و جدل نپرداز، زیرا این کار به ضرر تو خواهد بود.
تسلیم قضا شدم ازیرا
مانند قضا تو تندی و تیز
هوش مصنوعی: من تسلیم سرنوشت شده‌ام، زیرا تو همچون سرنوشت، سریع و تند هستی.
بنگر که چه خون دل گرفتست
بر گرد قبام چون فراویز
هوش مصنوعی: به این فکر کن که چه درد و رنجی به دل آمده است، وقتی که به قامت زیبا و اندام دلربا نگاه می‌کنم.
در خشم مکن تو چشم خود را
وان فتنه خفته را مینگیز
هوش مصنوعی: در حالت خشم، به چشمانت اجازه نده تا به مشکلات و فتنه‌های پنهان نگاه کنند.
خود خفته نماید و نخفتست
آن نرگس پرخمار خون ریز
هوش مصنوعی: نرگس پرخمار و خواب‌آلود به نظر می‌رسد، اما در واقع بیدار و هشیار است و دمی از خونریزی نمی‌افتد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۹۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۹۳ به خوانش فاطمه زندی