غزل شمارهٔ ۱۰۳۹
بگرد فتنه میگردی دگربار
لب بامست و مستی هوش میدار
کجا گردم دگر کو جای دیگر
که ما فی الدار غیر الله دیار
نگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
چو تو باشی دل و جان کم نیاید
چو سر باشد بیاید نیز دستار
گرفتارست دل در قبضه حق
گرفته صعوه را بازی به منقار
ز منقارش فلک سوراخ سوراخ
ز چنگالش گران جانان سبکبار
رها کن این سخنها را ندا کن
به مخموران که آمد شاه خمار
غم و اندیشه را گردن بریدند
که آمد دور وصل و لطف و ایثار
هلا ای ساربان اشتر بخوابان
از این خوشتر کجا باشد علف زار
چو مهمانان بدین دولت رسیدند
بیا ای خازن و بگشای انبار
شب مشتاق را روزی نیاید
چنین پنداشتی دیگر مپندار
خمش کن تا خموش ما بگوید
ویست اصل سخن سلطان گفتار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگرد فتنه میگردی دگربار
لب بامست و مستی هوش میدار
هوش مصنوعی: به دنبال مشکلات و چالشها نباش، بار دیگر به لبهی خطر نزدیک شوی و دقت کن که در حالت مستی، هوشیاری خود را از دست ندهی.
کجا گردم دگر کو جای دیگر
که ما فی الدار غیر الله دیار
هوش مصنوعی: دیگر کجا بروم که جایی غیر از خدا در این خانه نیست و همه چیز متعلق به اوست.
نگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
هوش مصنوعی: نقش و نگار تنها بر روی بوم هنرمند شکل میگیرد و هیچ چیزی بدون زمینه و بستر مناسب قابل ظهور نیست. هر نقطهای که به آن اشاره شود، باید بر اساس قواعد و اصولی مشخص شکل بگیرد.
چو تو باشی دل و جان کم نیاید
چو سر باشد بیاید نیز دستار
هوش مصنوعی: وقتی تو هستی، دل و جان به کم نمیآید، زیرا زمانی که سر باشد، حجاب و کلاهی نیز میآید.
گرفتارست دل در قبضه حق
گرفته صعوه را بازی به منقار
هوش مصنوعی: دل در چنگال قدرت الهی اسیر شده است، و پرنده بازیچهای در منقار خود دارد.
ز منقارش فلک سوراخ سوراخ
ز چنگالش گران جانان سبکبار
هوش مصنوعی: پرندهای که به راحتی از سوزن سوراخ میکند و با چنگال قوی خود بر جانان تسلط دارد، به نوعی به قدرت و زیبایی او اشاره دارد. این بیان احساس سبکی و آزادی را در برابر مشقتها و مشکلات زندگی به نمایش میگذارد.
رها کن این سخنها را ندا کن
به مخموران که آمد شاه خمار
هوش مصنوعی: این را بگذار کنار و دیگر به این حرفها نپرداز. به کسانی که در حال مستی هستند بگو که شاه خوشحال و خمار به اینجا آمده است.
غم و اندیشه را گردن بریدند
که آمد دور وصل و لطف و ایثار
هوش مصنوعی: غم و اندوه را کنار گذاشتند، زیرا که زمان رسیدن به وصال و محبت و فداکاری فرارسیده است.
هلا ای ساربان اشتر بخوابان
از این خوشتر کجا باشد علف زار
هوش مصنوعی: ای ساربان، زود قاطر را بیار و بگذار بخوابد؛ جایی بهتر از این که علف زیاد باشد، پیدا نمیشود.
چو مهمانان بدین دولت رسیدند
بیا ای خازن و بگشای انبار
هوش مصنوعی: وقتی مهمانان به این موهبت و نعمت رسیدند، ای نگهبان، بیا و دربان را باز کن تا همه از آن بهرهمند شوند.
شب مشتاق را روزی نیاید
چنین پنداشتی دیگر مپندار
هوش مصنوعی: شب در انتظار صبح است، اما چنین روزی نخواهد آمد. این را دیگر در ذهنت نپروران.
خمش کن تا خموش ما بگوید
ویست اصل سخن سلطان گفتار
هوش مصنوعی: سکوت کن تا سکوت ما حرف بزند، زیرا اصل مطلب را سلطان کلام بیان کرده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۳۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1392/08/01 12:11
امین کیخا
نقطه لغتی است معرب ( عربی شده ) یعنی از لغت نوک درست شده است یعنی نوک خامه و قلم یعنی نقطه چون با گذاشتن یک نوک قلم روی صفحه نگاشته می شده است نوک نانگذاری شده است و تنها یک ه در عربی در پایانش افزوده اند . و پاک فارسی است . اما قلم لغتی یونانی است از calamus و فارسی ان کلک و خامه است و عربی ان مداد است از مد یعنی کشیدن و عربی ان هم بسیار زیاد است .