گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۳

دل و جان را در این حضرت بپالا
چو صافی شد رود صافی به بالا
اگر خواهی که ز آب صاف نوشی
لب خود را به هر دردی میالا
از این سیلاب درد او پاک ماند
که جانبازست و چست و بی‌مبالا
نپرد عقل جزوی زین عقیله
چو نبود عقل کل بر جزو لالا
نلرزد دست وقت زر شمردن
چو بازرگان بداند قدر کالا
چه گرگینست وگر خارست این حرص
کسی خود را بر این گرگین ممالا
چو شد ناسور بر گرگین چنین گر
طلی سازش به ذکر حق تعالا
اگر خواهی که این در باز گردد
سوی این در روان و بی‌ملال آ
رها کن صدر و ناموس و تکبر
میان جان بجو صدر معلا
کلاه رفعت و تاج سلیمان
به هر کل کی رسد حاشا و کلا
خمش کردم سخن کوتاه خوشتر
که این ساعت نمی‌گنجد علالا
جواب آن غزل که گفت شاعر
بقایی شاء لیس هم ارتحالا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل و جان را در این حضرت بپالا
چو صافی شد رود صافی به بالا
هوش مصنوعی: دل و جان خود را در این مقام بالا ببر، مانند اینکه رود زلالی به سمت بالا می‌جوشد.
اگر خواهی که ز آب صاف نوشی
لب خود را به هر دردی میالا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از آب زلال و خالص بنوشی، باید مراقب باشی که به مشکلات و دردسرها دچار نشوی.
از این سیلاب درد او پاک ماند
که جانبازست و چست و بی‌مبالا
هوش مصنوعی: از میان این درد و مشکلات، او خالص و پاک مانده است زیرا که شجاع و سرزنده و بی‌اعتنا به سختی‌هاست.
نپرد عقل جزوی زین عقیله
چو نبود عقل کل بر جزو لالا
هوش مصنوعی: عقل جزئی نمی‌تواند از این حقیقت بزرگ فراتر برود، زیرا اگر عقل کل را نداشته باشیم، جزئیات را به درستی درک نمی‌کنیم.
نلرزد دست وقت زر شمردن
چو بازرگان بداند قدر کالا
هوش مصنوعی: انگشتان در هنگام شمردن پول نباید بلرزد، زیرا هر بازرگانی باید ارزش کالاهای خود را بداند.
چه گرگینست وگر خارست این حرص
کسی خود را بر این گرگین ممالا
هوش مصنوعی: این حرص و ولع که در دل انسان وجود دارد، مانند گرگ و یا خار می‌ماند. انسان باید این حرص را در خود کنترل کند و از آسیب‌هایی که ممکن است به او بزند، دوری کند.
چو شد ناسور بر گرگین چنین گر
طلی سازش به ذکر حق تعالا
هوش مصنوعی: وقتی زخم بزرگی بر گرگین (شخص یا موجودی که اشاره شده) وارد می‌شود، اگر این زخم قابل ترمیم باشد، باید به ذکر و یاد حق تعالی توجه کند.
اگر خواهی که این در باز گردد
سوی این در روان و بی‌ملال آ
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که این در به رویت باز شود، به این در نزدیک شو با روحی شاد و بی‌غم.
رها کن صدر و ناموس و تکبر
میان جان بجو صدر معلا
هوش مصنوعی: از خودپسندی و خود را بزرگ شمردن دست بردار و به دنبال روح بلند و والا بگرد.
کلاه رفعت و تاج سلیمان
به هر کل کی رسد حاشا و کلا
هوش مصنوعی: دستیابی به مقام و قدرت مانند کلاه پادشاهی و تاج سلیمان کاری نیست که به هر کسی برسد، بلکه بسیار نادر است و به آسانی به دست نمی‌آید.
خمش کردم سخن کوتاه خوشتر
که این ساعت نمی‌گنجد علالا
هوش مصنوعی: سکوت کردم و صحبت را کوتاه و شیرین کردم، چون این لحظه برای گفتن زیاد مناسب نیست.
جواب آن غزل که گفت شاعر
بقایی شاء لیس هم ارتحالا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر در جواب یک غزل به این نکته اشاره می‌کند که آنچه که مورد نظرش بوده، از این دنیا موقتی و گذراست و به نوعی به عدم ثبات و تغییرپذیری وضعیت‌ها توجه می‌کند. شاعر نشان می‌دهد که واقعیت‌های زندگی و دنیا همواره در حال تغییر است و هیچ چیزی به طور دائمی ثابت نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۰۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۰۳ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1393/10/09 22:01
هنگامه حیدری

جواب آن غزل که گفت شاعر ....
منظور مولانا در این بیت احمد بن حسین متنبی(تولد 303 در حوالی کوفه - مرگ 354 حوالی بغداد) شاعر و ادیب ، مدیحه سرا و نامدار شیعه مذهب عرب در قرن چهارم هجری قمری است که در دوران خلافت عباسی می زیست. متنبی(یعنی کسی که ادعای نبوت دارد، البته متنبی هرگز چنین ادعایی نکر) دارای اشعاری است که بسیار مورد توجه قرار گرفته و از این نظر که توجه بسیاری از شعرا را به خود جلب کرده به انوری شبیه است. او شیعه بوده و با سیف الدوله حمدانی و خاندان او در ارتباط بوده است. ویژگی بارز شعرهای او اغراق است. او علاوه بر شاعری یک فیلسوف بود و در عهد فارابی می زیست. او در میانه سده چهارم هجری در سال 354 در یک درگیری به همراه فرزند و غلامش در نزدیکی دیر عاقول کشته شد. مرگ وی شبیه کشته شدن فارابی است.
مولانا این بیت را با توجه به بیت زیراز متنبی سروده است:
بقایی شاء لیس هم ارتحالا
و حسن الصبر زمُوا لاالجمالا

1403/03/04 09:06
سام

#شرح_غزل

همان‌طور که بازرگان ارزش سکه‌های طلای خود را می‌داند و آن‌ها را محکم در دست می‌گیرد تا مگر هنگام شمردن بر روی زمین نیافتند، آدمیی که قدر و ارزش متاع معنوی و نعمت خود را می‌داند، هرگز در نگه‌داشتن آن کوتاهی نمی‌کند و با تمام وجود از آن محافظت می‌کند.

چیزی را که به‌راحتی از دست می‌دهی، قدر ندانسته‌ای.

 

1403/05/30 05:07
مهر و ماه

وقتی بازرگان قدر کالا رو بدونه، بدون نگرانی و ترس و لرز هزینه میکنه، ظاهراً که این معنا مد نظر هست

1403/05/30 06:07
سام

در مورد غنیمت شمردن عمر داره حرف میزنه

1403/09/08 08:12
مهر و ماه

به هر حال برداشت شما هم محترم هست...

1403/05/30 06:07
سام

  دل و جان را دَرین حَضرت بِپالا   چو صافی شُد، رَوَد صافی به بالا

۲ اگر خواهی که ز آبِ صافْ نوشی   لَبِ خود را به هر دُردی مَیالا

۳ از این سیلابِ دُرد او پاک مانَد   که جانباز است و چُست و بی مُبالا

۴ نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله   چو نَبْوَد عَقلِ کُل بر جُزوْ لالا

۵ نَلَرزَد دستْ وقتِ زَر شمُردن   چو بازرگان بِدانَد قَدْر کالا

۶ چه گَرگین است وگَر خار است این حِرص   کسی خود را بَرین گَرگین مَمالا

۷ چو شُد ناسور بر گَرگین چُنین گَر   طَلی سازَش به ذِکرِ حَق تَعالی’

۸ اگر خواهی که این دَر باز گردد   سویِ این دَر رَوان و بی‌مَلال آ

۹ رَها کُن صَدْر و ناموس و تَکَبُّر   میانِ جان بِجو صَدْرِ مُعَلّا

۱۰ کُلاهِ رَفْعَت و تاجِ سُلَیمان   به هر کَل کِی رَسَد حاشا و کَلّا

۱۱ خَمُش کردم، سُخن کوتاه خوش‌تَر   که این ساعت نمی‌گُنجَد عَلالا

۱۲ جوابِ آن غَزَل که گفت شاعر   بَقائی شاءَ لَیْسَ هُمُ اَرْتِحالا