گنجور

بخش ۹۸ - توزیع کردن پای‌مرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره

واقعهٔ آن وام او مشهور شد
پای مرد از درد او رنجور شد
از پی توزیع گرد شهر گشت
از طمع می‌گفت هر جا سرگذشت
هیچ ناورد از ره کدیه به دست
غیر صد دینار آن کدیه‌پرست
پای مرد آمد بدو دستش گرفت
شد بگور آن کریم بس شگفت
گفت چون توفیق یابد بنده‌ای
که کند مهمانی فرخنده‌ای
مال خود ایثار راه او کند
جاه خود ایثار جاه او کند
شکر او شکر خدا باشد یقین
چون به احسان کرد توفیقش قرین
ترک شکرش ترک شکر حق بود
حق او لا شک به حق ملحق بود
شکر می‌کن مر خدا را در نعم
نیز می‌کن شکر و ذکر خواجه هم
رحمت مادر اگر چه از خداست
خدمت او هم فریضه‌ست و سزاست
زین سبب فرمود حق صلوا علیه
که محمد بود محتال الیه
در قیامت بنده را گوید خدا
هین چه کردی آنچ دادم من ترا
گوید ای رب شکر تو کردم به جان
چون ز تو بود اصل آن روزی و نان
گویدش حق نه نکردی شکر من
چون نکردی شکر آن اکرام‌فن
بر کریمی کرده‌ای ظلم و ستم
نه ز دست او رسیدت نعمتم
چون به گور آن ولی‌نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید
گفت ای پشت و پناه هر نبیل
مرتجی و غوث ابناء السبیل
ای غم ارزاق ما بر خاطرت
ای چو رزق عام احسان و برت
ای فقیران را عشیره و والدین
در خراج و خرج و در ایفاء دین
ای چو بحر از بهر نزدیکان گهر
داده و تحفه سوی دوران مطر
پشت ما گرم از تو بود ای آفتاب
رونق هر قصر و گنج هر خراب
ای در ابرویت ندیده کس گره
ای چو میکائیل راد و رزق‌ده
ای دلت پیوسته با دریای غیب
ای به قاف مکرمت عنقای غیب
یاد ناورده که از مالم چه رفت
سقف قصد همتت هرگز نکفت
ای من و صد هم‌چو من در ماه و سال
مر ترا چون نسل تو گشته عیال
نقد ما و جنس ما و رخت ما
نام ما و فخر ما و بخت ما
تو نمردی ناز و بخت ما بمرد
عیش ما و رزق مستوفی بمرد
واحد کالالف در رزم و کرم
صد چو حاتم گاه ایثار نعم
حاتم ار مرده به مرده می‌دهد
گردگان‌های شمرده می‌دهد
تو حیاتی می‌دهی در هر نفس
کز نفیسی می‌نگنجد در نفس
تو حیاتی می‌دهی بس پایدار
نقد زر بی‌کساد و بی‌شمار
وارثی نا بوده یک خوی ترا
ای فلک سجده کنان کوی ترا
خلق را از گرگ غم لطفت شبان
چون کلیم الله شبان مهربان
گوسفندی از کلیم الله گریخت
پای موسی آبله شد نعل ریخت
در پی او تا به شب در جست و جو
وان رمه غایب شده از چشم او
گوسفند از ماندگی شد سست و ماند
پس کلیم الله گرد از وی فشاند
کف همی‌مالید بر پشت و سرش
می‌نواخت از مهر هم‌چون مادرش
نیم ذره طیرگی و خشم نی
غیر مهر و رحم و آب چشم نی
گفت گیرم بر منت رحمی نبود
طبع تو بر خود چرا استم نمود
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمی‌زیبد فلان
مصطفی فرمود خود که هر نبی
کرد چوپانیش برنا یا صبی
بی‌شبانی کردن و آن امتحان
حق ندادش پیشوایی جهان
گفت سایل هم تو نیز ای پهلوان
گفت من هم بوده‌ام دهری شبان
تا شود پیدا وقار و صبرشان
کردشان پیش از نبوت حق شبان
هر امیری کو شبانی بشر
آن‌چنان آرد که باشد متمر
حلم موسی‌وار اندر رعی خود
او به جا آرد به تدبیر و خرد
لاجرم حقش دهد چوپانیی
بر فراز چرخ مه روحانیی
آنچنان که انبیا را زین رعا
بر کشید و داد رعی اصفیا
خواجه باری تو درین چوپانیت
کردی آنچ کور گردد شانیت
دانم آنجا در مکافات ایزدت
سروری جاودانه بخشدت
بر امید کف چون دریای تو
بر وظیفه دادن و ایفای تو
وام کردم نه هزار از زر گزاف
تو کجایی تا شود این درد صاف
تو کجایی تا که خندان چون چمن
گویی بستان آن و ده چندان ز من
تو کجایی تا مرا خندان کنی
لطف و احسان چون خداوندان کنی
تو کجایی تا بری در مخزنم
تا کنی از وام و فاقه آمنم
من همی‌گویم بس و تو مفضلم
گفته کین هم گیر از بهر دلم
چون همی‌گنجد جهانی زیر طین
چون بگنجد آسمانی در زمین
حاش لله تو برونی زین جهان
هم به وقت زندگی هم این زمان
در هوای غیب مرغی می‌پرد
سایهٔ او بر زمینی می‌زند
جسم سایهٔ سایهٔ سایهٔ دلست
جسم کی اندر خور پایهٔ دلست
مرد خفته روح او چون آفتاب
در فلک تابان و تن در جامه خواب
جان نهان اندر خلا هم‌چون سجاف
تن تقلب می‌کند زیر لحاف
روح چون من امر ربی مختفیست
هر مثالی که بگویم منتفیست
ای عجب کو لعل شکربار تو
وان جوابات خوش و اسرار تو
ای عجب کو آن عقیق قندخا
آن کلید قفل مشکل‌های ما
ای عجب کو آن دم چون ذوالفقار
آنک کردی عقل‌ها را بی‌قرار
چند هم‌چون فاخته کاشانه‌جو
کو و کو و کو و کو و کو و کو
کو همان‌جا که صفات رحمتست
قدرتست و نزهتست و فطنتست
کو همان‌جا که دل و اندیشه‌اش
دایم آن‌جا بد چو شیر و بیشه‌اش
کو همان‌جا که امید مرد و زن
می‌رود در وقت اندوه و حزن
کو همان‌جا که به وقت علتی
چشم پرد بر امید صحتی
آن طرف که بهر دفع زشتیی
باد جویی بهر کشت و کشتیی
آن طرف که دل اشارت می‌کند
چون زبان یا هو عبارت می‌کند
او مع‌الله است بی کو کو همی
کاش جولاهانه ماکو گفتمی
عقل ما کو تا ببیند غرب و شرق
روح‌ها را می‌زند صد گونه برق
جزر و مدش بد به بحری در زبد
منتهی شد جزر و باقی ماند مد
نه هزارم وام و من بی دست‌رس
هست صد دینار ازین توزیع و بس
حق کشیدت ماندم در کش‌مکش
می‌روم نومید ای خاک تو خوش
همتی می‌دار در پر حسرتت
ای همایون روی و دست و همتت
آمدم بر چشمه و اصل عیون
یافتم در وی به جای آب خون
چرخ آن چرخست آن مهتاب نیست
جوی آن جویست آب آن آب نیست
محسنان هستند کو آن مستطاب
اختران هستند کو آن آفتاب
تو شدی سوی خدا ای محترم
پس به سوی حق روم من نیز هم
مجمع و پای علم ماوی القرون
هست حق کل لدینا محضرون
نقش‌ها گر بی‌خبر گر با خبر
در کف نقاش باشد محتصر
دم به دم در صفحهٔ اندیشه‌شان
ثبت و محوی می‌کند آن بی‌نشان
خشم می‌آرد رضا را می‌برد
بخل می‌آرد سخا را می‌برد
نیم لحظه مدرکاتم شام و غدو
هیچ خالی نیست زین اثبات و محو
کوزه‌گر با کوزه باشد کارساز
کوزه از خود کی شود پهن و دراز
چوب در دست دروگر معتکف
ورنه چون گردد بریده و مؤتلف
جامه اندر دست خیاطی بود
ورنه از خود چون بدوزد یا درد
مشک با سقا بود ای منتهی
ورنه از خود چون شود پر یا تهی
هر دمی پر می‌شوی تی می‌شوی
پس بدانک در کف صنع ویی
چشم‌بند از چشم روزی کی رود
صنع از صانع چه سان شیدا شود
چشم‌داری تو به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهی بی‌خبر
گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشی گرو
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم برای عقل خود اندیشه کن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

واقعهٔ آن وام او مشهور شد
پای مرد از درد او رنجور شد
هوش مصنوعی: ماجرای آن قرض و بدهی به خوبی شناخته شد و پای شخص از درد و رنجی که تجربه کرد، آسیب دید.
از پی توزیع گرد شهر گشت
از طمع می‌گفت هر جا سرگذشت
هوش مصنوعی: به دنبال تو، شهر به هم ریخت و از طمع، هر جا که رفت داستانی روایت شد.
هیچ ناورد از ره کدیه به دست
غیر صد دینار آن کدیه‌پرست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از راهی به تمام خواسته‌هایش برسد، جز کسی که در برابر پرستش و خدمات خود، پاداش قابل توجهی دریافت کند.
پای مرد آمد بدو دستش گرفت
شد بگور آن کریم بس شگفت
هوش مصنوعی: مرد به سر قبر رسید و دست او را گرفت. آن کریم (خدا یا شخصی نیکوکار) به طرز شگفت‌انگیزی به او یاری رساند و او را به سمت آرامش برد.
گفت چون توفیق یابد بنده‌ای
که کند مهمانی فرخنده‌ای
هوش مصنوعی: زمانی که بنده‌ای موفق شود و فرصتی برای برگزاری مهمانی خوش‌ایام پیدا کند، امیدوار است که آن مهمانی به خوبی و خوشی برگزار شود.
مال خود ایثار راه او کند
جاه خود ایثار جاه او کند
هوش مصنوعی: مال انسان می‌تواند برای ایثار در راه او خرج شود و مقام و منزلت او نیز می‌تواند برای پیشبرد اهداف او فدای شود.
شکر او شکر خدا باشد یقین
چون به احسان کرد توفیقش قرین
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به ما خوبی می‌کند، شکر آن شخص در واقع شکر خداوند است، زیرا خدای بزرگ به او توفیق و قدرت انجام آن کار نیکو را داده است.
ترک شکرش ترک شکر حق بود
حق او لا شک به حق ملحق بود
هوش مصنوعی: ترک شکر کردن او، ترک شکر کردن حق است و او به یقین به حقیقت وابسته است.
شکر می‌کن مر خدا را در نعم
نیز می‌کن شکر و ذکر خواجه هم
هوش مصنوعی: خدا را به خاطر نعمت‌هایش شکر کن و همچنین در برابر دیگر نعمات او نیز شکر و یاد او را فراموش نکن.
رحمت مادر اگر چه از خداست
خدمت او هم فریضه‌ست و سزاست
هوش مصنوعی: رحمت و محبت مادر، هرچند از جانب خداوند است، اما خدمت به او نیز جزو وظایف و واجبات ماست و شایسته است که به او توجه کنیم.
زین سبب فرمود حق صلوا علیه
که محمد بود محتال الیه
هوش مصنوعی: به همین دلیل خداوند دستور داد بر محمد درود فرستید، زیرا او پیام‌آور و مورد تأکید حق است.
در قیامت بنده را گوید خدا
هین چه کردی آنچ دادم من ترا
هوش مصنوعی: در روز قیامت خدا به بندگانش می‌گوید: حالا بگو ببینم، با آنچه که به تو دادم چه کار کردی؟
گوید ای رب شکر تو کردم به جان
چون ز تو بود اصل آن روزی و نان
هوش مصنوعی: می‌گوید: ای پروردگار، من با تمام وجودم از تو سپاسگزاری می‌کنم، زیرا روزی و نانی که دارم از تو ناشی می‌شود.
گویدش حق نه نکردی شکر من
چون نکردی شکر آن اکرام‌فن
هوش مصنوعی: او به او می‌گوید: حق تو را ادا نکردی و شکر گزار نعمت‌های من نبودی، همان‌طور که شکر گزار آن بزرگوار نیز نبودی.
بر کریمی کرده‌ای ظلم و ستم
نه ز دست او رسیدت نعمتم
هوش مصنوعی: تو به شخصی بخشنده ظلم و ستم کرده‌ای و آن نعمت‌هایی که به تو رسیده، نه به خاطر اوست.
چون به گور آن ولی‌نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید
هوش مصنوعی: زمانی که به خاکسپاری آن خدمتگزار و ولی‌نعمت رسید، بسیار گریان و نالان شد و به شدت متأثر گردید.
گفت ای پشت و پناه هر نبیل
مرتجی و غوث ابناء السبیل
هوش مصنوعی: ای پشتیبان و حامی هر کسی که به تو امید دارد و کمک جویان را نجات می‌دهی.
ای غم ارزاق ما بر خاطرت
ای چو رزق عام احسان و برت
هوش مصنوعی: ای غم، مرا از یاد خودت بیرون کن، همان‌طور که روزی پر برکت و مهربان به همگان می‌رسد.
ای فقیران را عشیره و والدین
در خراج و خرج و در ایفاء دین
هوش مصنوعی: ای فقیران، شما هم خانواده و پدر و مادری دارید که در مسائل مالی و پرداخت بدهی‌ها به شما کمک می‌کنند.
ای چو بحر از بهر نزدیکان گهر
داده و تحفه سوی دوران مطر
هوش مصنوعی: ای مانند دریا که از عشق نزدیکان، گوهر و هدیه برای آینده‌ات می‌دهی.
پشت ما گرم از تو بود ای آفتاب
رونق هر قصر و گنج هر خراب
هوش مصنوعی: تو سبب روشنایی و گرمای زندگی ما هستی، ای خورشید که به هر کاخ و گنجی رونق می‌بخشی و ویرانی‌ها را نیز زنده می‌کنی.
ای در ابرویت ندیده کس گره
ای چو میکائیل راد و رزق‌ده
هوش مصنوعی: ای کسی که در ابرویت گره‌ای وجود دارد که مانند میکائیل راد و رازق است و کسی آن را ندیده است.
ای دلت پیوسته با دریای غیب
ای به قاف مکرمت عنقای غیب
هوش مصنوعی: ای دل تو همیشه با اسرار پنهان در ارتباطی، تو مانند پرنده‌ای هستی که به نعمت‌های نهانی و بزرگ دسترسی داری.
یاد ناورده که از مالم چه رفت
سقف قصد همتت هرگز نکفت
هوش مصنوعی: به یاد نیاورده‌ای که از دارایی‌ام چه بر سرم آمد، سقف آرزوهایت هرگز به من نمی‌گوید.
ای من و صد هم‌چو من در ماه و سال
مر ترا چون نسل تو گشته عیال
هوش مصنوعی: ای من و افرادی مانند من، تو در طول زمان به نوه‌ها و نسل‌های خود وابسته شده‌ای، به گونه‌ای که حالا تو مانند خانواده‌ای برای آن‌ها شده‌ای.
نقد ما و جنس ما و رخت ما
نام ما و فخر ما و بخت ما
هوش مصنوعی: ما دارایی و ویژگی‌های خود را به عنوان نماد افتخار و شانس‌مان معرفی می‌کنیم.
تو نمردی ناز و بخت ما بمرد
عیش ما و رزق مستوفی بمرد
هوش مصنوعی: تو هنوز زنده‌ای، اما خوشی و سعادت ما از بین رفته است و لذت زندگی و روزی ما نیز از دست رفته است.
واحد کالالف در رزم و کرم
صد چو حاتم گاه ایثار نعم
هوش مصنوعی: در میدان نبرد و نیکوکاری، کسی مانند حاتم طایی وجود ندارد که در ایثارکردن نعمت‌ها برابری کند.
حاتم ار مرده به مرده می‌دهد
گردگان‌های شمرده می‌دهد
هوش مصنوعی: حاتم، حتی اگر مرده باشد، به دیگران مهربانی و generosity نشان می‌دهد و به کسانی که نیازمند هستند، نعمت‌های فراوانی می‌بخشد.
تو حیاتی می‌دهی در هر نفس
کز نفیسی می‌نگنجد در نفس
هوش مصنوعی: تو به هر نفس زندگی می‌بخشی، به طوری که وجود تو در نفس‌های من نمی‌گنجد.
تو حیاتی می‌دهی بس پایدار
نقد زر بی‌کساد و بی‌شمار
هوش مصنوعی: تو زندگی‌ای به ما می‌بخشی که بسیار پایدار است و با ارزشی مانند طلا، بی هیچ رکود و تعداد زیادی.
وارثی نا بوده یک خوی ترا
ای فلک سجده کنان کوی ترا
هوش مصنوعی: ای فلک، هیچ کسی از خویشتن تو به عنوان وارث باقی نمانده است، پس با فروتنی و سجده بر تو، به درگاهت می‌روم و از تو کمک می‌طلبم.
خلق را از گرگ غم لطفت شبان
چون کلیم الله شبان مهربان
هوش مصنوعی: مردم را مانند یک چوپان مهربان و دلسوز از نگرانی‌هایشان نجات می‌دهی، همان‌طور که کلیم‌الله (حضرت موسی) در کردار خود از محبتی مولاناست.
گوسفندی از کلیم الله گریخت
پای موسی آبله شد نعل ریخت
هوش مصنوعی: گوسفندی از حضرت موسی فرار کرد و بر اثر این فرار پایش آسیب دید.
در پی او تا به شب در جست و جو
وان رمه غایب شده از چشم او
هوش مصنوعی: شخص در جست‌وجوی محبوب خود تا شب ادامه می‌دهد و این در حالی است که آن عشق و محبوب از دید او غایب شده است.
گوسفند از ماندگی شد سست و ماند
پس کلیم الله گرد از وی فشاند
هوش مصنوعی: گوسفند به خاطر ماندن و بی‌حرکتی ضعیف و ناتوان شد، سپس حضرت موسی (کلیم الله) از او فاصله گرفت و او را رها کرد.
کف همی‌مالید بر پشت و سرش
می‌نواخت از مهر هم‌چون مادرش
هوش مصنوعی: او به آرامی بر پشت و سرش دست می‌کشید و با محبت به او نوازش می‌کرد، مانند مادری که به فرزندش عشق می‌ورزد.
نیم ذره طیرگی و خشم نی
غیر مهر و رحم و آب چشم نی
هوش مصنوعی: تو تنها در دنیای پر از عشق و محبت زندگی می‌کنی و در هیچ چیزی جز مهربانی و رحم و اشک‌های محبت نمی‌توانی به خشم و تندی روی بیاوری.
گفت گیرم بر منت رحمی نبود
طبع تو بر خود چرا استم نمود
هوش مصنوعی: اگر بر من رحم نمی‌کنی، چرا خود را به زحمت می‌اندازی؟
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمی‌زیبد فلان
هوش مصنوعی: زمانی که منصب نبوت شایسته فلانی نبود، یزدان با فرشتگان سخن گفت.
مصطفی فرمود خود که هر نبی
کرد چوپانیش برنا یا صبی
هوش مصنوعی: پیامبر بزرگوار فرمودند که هر پیامبری در ابتدای فعالیتش به نوعی مسئولیت‌های رهبری و هدایتگری را بر عهده داشته است، خواه در سنین جوانی یا در دوران کودکی.
بی‌شبانی کردن و آن امتحان
حق ندادش پیشوایی جهان
هوش مصنوعی: او بدون رهبری و حمایت صحیح، نتوانست امتحان الهی را پشت سر بگذارد و به رهبری در دنیا دست نیافت.
گفت سایل هم تو نیز ای پهلوان
گفت من هم بوده‌ام دهری شبان
هوش مصنوعی: پرسید سائل: ای پهلوان، تو هم در این مسیر همراهی کرده‌ای؟ او پاسخ داد: من هم مدتی طولانی به عنوان شبان بوده‌ام.
تا شود پیدا وقار و صبرشان
کردشان پیش از نبوت حق شبان
هوش مصنوعی: برای اینکه وقار و صبرشان آشکار شود، او به‌عنوان شبان قبل از نبوت حق، آنها را آماده کرد.
هر امیری کو شبانی بشر
آن‌چنان آرد که باشد متمر
هوش مصنوعی: هر رهبری که مردم را به خوبی و با مهربانی هدایت کند، به گونه‌ای خواهد بود که مردم به او اعتماد می‌کنند و گرد او جمع می‌شوند.
حلم موسی‌وار اندر رعی خود
او به جا آرد به تدبیر و خرد
هوش مصنوعی: موسی، با صبر و تدبیرش، در رهبری و مدیریت مردمش به خوبی عمل می‌کند و با عقل و خِرَد خود در کارها پیشرفت می‌کند.
لاجرم حقش دهد چوپانیی
بر فراز چرخ مه روحانیی
هوش مصنوعی: بدون شک، او را به مقام و هدایت می‌رساند، همچون چوپانی که بر فراز آسمان نورانی می‌باشد.
آنچنان که انبیا را زین رعا
بر کشید و داد رعی اصفیا
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که پیامبران از زینت و زیبایی‌ها برخیزند و مقام و هدایت را به نیکان و برگزیدگان بدهند.
خواجه باری تو درین چوپانیت
کردی آنچ کور گردد شانیت
هوش مصنوعی: ای کسی که به لطف خود در این گله‌داری از جهل و نادانی، چهره‌ات را پنهان کرده‌ای، باید بدانی که تو به کوری و نادانی دچار شده‌ای.
دانم آنجا در مکافات ایزدت
سروری جاودانه بخشدت
هوش مصنوعی: می‌دانم که در آن دنیا خداوند به تو سلطنتی ابدی عطا می‌کند.
بر امید کف چون دریای تو
بر وظیفه دادن و ایفای تو
هوش مصنوعی: بر اساس امید و انتظار، به مانند دریایی که به وظیفه‌اش عمل می‌کند، تو نیز باید در انجام وظایف خود کوشا باشی.
وام کردم نه هزار از زر گزاف
تو کجایی تا شود این درد صاف
هوش مصنوعی: من هزاران طلا از تو قرض گرفته‌ام، اما تو کجایی؟ تا این درد من درمان شود.
تو کجایی تا که خندان چون چمن
گویی بستان آن و ده چندان ز من
هوش مصنوعی: کجایی که مانند چمن خندان و شاداب باشی و تمام زیبایی‌های باغ و دشت را برای من به ارمغان بیاوری؟
تو کجایی تا مرا خندان کنی
لطف و احسان چون خداوندان کنی
هوش مصنوعی: شما کجایید تا من را شاد کنید و با مهربانی و لطفی همچون خداوندان رفتار کنید؟
تو کجایی تا بری در مخزنم
تا کنی از وام و فاقه آمنم
هوش مصنوعی: تو کجا هستی که به قلب من بیایی و غم و ناراحتی‌ام را برطرف کنی؟
من همی‌گویم بس و تو مفضلم
گفته کین هم گیر از بهر دلم
هوش مصنوعی: من می‌گویم که کافی‌ست و تو به نیکو بودن خود اشاره کرده‌ای که این را نیز به خاطر من بپذیر.
چون همی‌گنجد جهانی زیر طین
چون بگنجد آسمانی در زمین
هوش مصنوعی: وقتی که جهانی به وسعتی عظیم زیر خاک جا می‌گیرد، پس به همین ترتیب می‌توان آسمانی را نیز در زمین جای داد.
حاش لله تو برونی زین جهان
هم به وقت زندگی هم این زمان
هوش مصنوعی: خدا نکند که تو از این دنیا خارج شوی، چه در زمان حیات و چه در این لحظه.
در هوای غیب مرغی می‌پرد
سایهٔ او بر زمینی می‌زند
هوش مصنوعی: در دنیای ناشناخته، پرنده‌ای به پرواز درآمده و سایه‌اش بر روی زمین می‌افتد.
جسم سایهٔ سایهٔ سایهٔ دلست
جسم کی اندر خور پایهٔ دلست
هوش مصنوعی: جسم تنها یک سایه از حقیقت دل است و هیچ ارتباطی با پایه و اساس دل ندارد.
مرد خفته روح او چون آفتاب
در فلک تابان و تن در جامه خواب
هوش مصنوعی: مردی که خوابیده است، روحش مانند آفتاب در آسمان درخشان است، اما بدنش در لباس خواب فرورفته است.
جان نهان اندر خلا هم‌چون سجاف
تن تقلب می‌کند زیر لحاف
هوش مصنوعی: درون وجود انسان، مانند پوششی که در زیر لحاف است، جان پنهان است و در این حالت، در سکوت و خلوت خود، به نوعی نقشه‌کشی و تغییراتی می‌دهد.
روح چون من امر ربی مختفیست
هر مثالی که بگویم منتفیست
هوش مصنوعی: روح من به گونه‌ای است که مانند یک راز از خداوند پنهان است و هر تصویری که درباره‌اش تصور کنم، غیرممکن است.
ای عجب کو لعل شکربار تو
وان جوابات خوش و اسرار تو
هوش مصنوعی: عجب اینکه لعل شیرین تو کجاست و آن جواب‌های زیبا و رازهای تو چه شده‌اند؟
ای عجب کو آن عقیق قندخا
آن کلید قفل مشکل‌های ما
هوش مصنوعی: عجب! کجاست آن سنگ عقیق شیرین که می‌تواند درهای مشکلات ما را باز کند؟
ای عجب کو آن دم چون ذوالفقار
آنک کردی عقل‌ها را بی‌قرار
هوش مصنوعی: عجب است که در آن لحظه که مانند ذوالفقار (شمشیر حضرت علی) شدی، عقل‌ها را به التهاب و هیجان انداختی.
چند هم‌چون فاخته کاشانه‌جو
کو و کو و کو و کو و کو و کو
هوش مصنوعی: چند نفر مانند فاخته هستند که در جستجوی خانه و آرامش خود می‌گردند و به دنبال مکان مناسب می‌باشند.
کو همان‌جا که صفات رحمتست
قدرتست و نزهتست و فطنتست
هوش مصنوعی: در آن مکان که ویژگی‌های رحمت وجود دارد، قدرت، زیبایی و هوش نیز وجود دارد.
کو همان‌جا که دل و اندیشه‌اش
دایم آن‌جا بد چو شیر و بیشه‌اش
هوش مصنوعی: او همیشه در جایی است که دل و اندیشه‌اش در آن‌جا جریان دارد، درست مثل اینکه شیر در جنگل خود زندگی می‌کند.
کو همان‌جا که امید مرد و زن
می‌رود در وقت اندوه و حزن
هوش مصنوعی: جایی را نشان می‌دهد که امید و آرزو در هنگام غم و ناراحتی از بین می‌رود.
کو همان‌جا که به وقت علتی
چشم پرد بر امید صحتی
هوش مصنوعی: به همان جایی برو که در زمان بروز مشکل، چشم‌انتظار بهبود و سلامتی باشد.
آن طرف که بهر دفع زشتیی
باد جویی بهر کشت و کشتیی
هوش مصنوعی: در آن سمت، برای جلوگیری از زشتی‌ها، درختی می‌کارد و کشتی‌ای می‌سازد.
آن طرف که دل اشارت می‌کند
چون زبان یا هو عبارت می‌کند
هوش مصنوعی: دلی که ما را به سمتی می‌کشاند، همان‌قدر واضح و روشن است که زبانی که سخن می‌گوید یا صدایی که به گوش می‌رسد.
او مع‌الله است بی کو کو همی
کاش جولاهانه ماکو گفتمی
هوش مصنوعی: او با خداوند است و از دنیای مادّی بی‌نیاز است. ای کاش می‌توانستم به زبان ساده و بی‌پیرایه بگویم.
عقل ما کو تا ببیند غرب و شرق
روح‌ها را می‌زند صد گونه برق
هوش مصنوعی: عقل ما کجاست که بتواند تفاوت‌های روح‌های انسان‌ها را در شرق و غرب تشخیص دهد، در حالی که این روح‌ها به شکل‌های مختلف همچون برق می‌درخشند و تأثیر می‌گذارند؟
جزر و مدش بد به بحری در زبد
منتهی شد جزر و باقی ماند مد
هوش مصنوعی: این بیت به تغییرات طبیعت اشاره دارد. در واقع، وقتی آب دریا به سمت ساحل می‌آید و بعد به سمت دریا می‌رود، در ابتدا میزان آب افزایش می‌یابد و به اوج می‌رسد، اما پس از آن، آب به آرامی به سمت دریا برمی‌گردد و در حالت پایدار باقی می‌ماند. این تغییرات نشان‌دهنده نوسانات و جریانات طبیعی است که در زندگی نیز می‌توان به آن‌ها اشاره کرد.
نه هزارم وام و من بی دست‌رس
هست صد دینار ازین توزیع و بس
هوش مصنوعی: من در شرایطی هستم که نه از وام‌های زیاد خبری دارم و نه به راحتی به آن‌ها دسترسی دارم، اما تنها صد دینار از این تقسیم بهره‌مند شده‌ام و همین برایم کافی است.
حق کشیدت ماندم در کش‌مکش
می‌روم نومید ای خاک تو خوش
هوش مصنوعی: من در کشمکش و جدل با حق تو مانده‌ام و حالا با ناامیدی به سمت تو می‌روم، اما تو ای خاک، در دل من خوشحالی.
همتی می‌دار در پر حسرتت
ای همایون روی و دست و همتت
هوش مصنوعی: به تلاش و اراده‌ات اهمیت بده و در دل حسرت خود، به زیبایی‌ات و توانایی‌هایت تکیه کن.
آمدم بر چشمه و اصل عیون
یافتم در وی به جای آب خون
هوش مصنوعی: به جویبار نزدیک شدم و در عمق آن به جای آب، خون مشاهده کردم.
چرخ آن چرخست آن مهتاب نیست
جوی آن جویست آب آن آب نیست
هوش مصنوعی: در این بیت به تفاوت میان ظواهر و واقعیت‌ها اشاره شده است. می‌توان گفت، به نظر می‌رسد چیزهایی که به چشم می‌آیند، همیشه حقیقت ندارند. به‌عبارتی دیگر، ماه در آسمان فقط یک تصویر زیباست و جوی آب هم ممکن است تنها ظاهری خوشایند داشته باشد، اما واقعیت ممکن است فراتر از آن چیزی باشد که مشاهده می‌شود.
محسنان هستند کو آن مستطاب
اختران هستند کو آن آفتاب
هوش مصنوعی: محسنان افرادی هستند که مانند جنسیت نجیب و با فضیلت به شمار می‌آیند و آن ستاره‌های درخشان نیز همانند آفتاب در زندگی درخشان و مهم هستند.
تو شدی سوی خدا ای محترم
پس به سوی حق روم من نیز هم
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو به سمت خدا روی آورده‌ای، پس من نیز به سمت حقیقت خواهم رفت.
مجمع و پای علم ماوی القرون
هست حق کل لدینا محضرون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جمع و محور علم، محلی است که در طول تاریخ وجود دارد و در نزد ما، همواره حقایق و دانش‌ها حاضر و قابل دسترسی هستند.
نقش‌ها گر بی‌خبر گر با خبر
در کف نقاش باشد محتصر
هوش مصنوعی: اگر طرح‌ها هم بی‌خبر از حال خویش باشند و هم با خبر، همه در دستان نقاش محصور و محدودند.
دم به دم در صفحهٔ اندیشه‌شان
ثبت و محوی می‌کند آن بی‌نشان
هوش مصنوعی: هر لحظه در ذهنشان، افکار و خاطراتی را به یاد می‌آورند و محو می‌کنند که به هیچ نشانی باقی نمی‌ماند.
خشم می‌آرد رضا را می‌برد
بخل می‌آرد سخا را می‌برد
هوش مصنوعی: خشم، رضایت را از بین می‌برد و بخل، سخاوت را از فرد دور می‌کند.
نیم لحظه مدرکاتم شام و غدو
هیچ خالی نیست زین اثبات و محو
هوش مصنوعی: در هر لحظه، تمام تجربیات و دانش من پر از اثبات و حذف است و هیچ زمانی بدون این موارد نیست، چه در شامگاه و چه در صبح.
کوزه‌گر با کوزه باشد کارساز
کوزه از خود کی شود پهن و دراز
هوش مصنوعی: کوزه‌گر باید با مهارت و دقت به کارش ادامه دهد، چرا که خود کوزه نمی‌تواند به تنهایی تغییر شکل دهد یا بزرگ شود.
چوب در دست دروگر معتکف
ورنه چون گردد بریده و مؤتلف
هوش مصنوعی: اگر کشاورز مشغول کار نباشد و چوبش را در دست نگه دارد، نمی‌تواند محصول را آماده کند. پس اگر او از کار کناره‌گیری کند و در کارش جدی نباشد، محصول به هم می‌ریزد و به درستی آماده نخواهد شد.
جامه اندر دست خیاطی بود
ورنه از خود چون بدوزد یا درد
هوش مصنوعی: لباسی که در دست خیاط است، نشان می‌دهد که بدون کمک و مهارت دیگری قادر به دوخت آن نیست یا نمی‌تواند از خود خیاطی کند.
مشک با سقا بود ای منتهی
ورنه از خود چون شود پر یا تهی
هوش مصنوعی: مشک تنها نمی‌تواند پر یا خالی باشد، بلکه این ویژگی‌اش به سقا بستگی دارد. سقاست که می‌تواند آن را پر کند یا خالی بگذارد.
هر دمی پر می‌شوی تی می‌شوی
پس بدانک در کف صنع ویی
هوش مصنوعی: هر لحظه در حال تغییر و تحول هستی، پس به یاد داشته باش که از ساخته‌های او هستی.
چشم‌بند از چشم روزی کی رود
صنع از صانع چه سان شیدا شود
هوش مصنوعی: زمانی که چشم روز از زیر چشم‌بند رها شود، چگونه می‌تواند خالق خود را بیابد و به او دل ببندد؟
چشم‌داری تو به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهی بی‌خبر
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و به حرف‌های نادانان توجه نکن.
گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشی گرو
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و به نصایح دیگران اهمیت نده. چرا باید خودت را وابسته به نظریات و حرف‌های بی‌محتوا کنی؟
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم برای عقل خود اندیشه کن
هوش مصنوعی: بی‌تقلید به دیدگاه‌های خود اهمیت بده و برای فکر کردن به عقل و اندیشه‌ات وقت بگذار.

حاشیه ها

1391/06/04 21:09
بابک

بیت آخر مصرع دوم :
هم به رای و عقل خود اندیشه کن
فکر کنم درستش اینه

1391/08/17 22:11
محسن خ

این مصرع اصلاح شود وگرنه بکل موجب کج فهمی می گردد: " ... که نبوت را نمی‌زیبد فلان"
که نبوت را همی زیبد فلان

1392/08/19 21:11
ب. الف. بزرگمهر

با سلام!
می پندارم حق با اقای بابک باشد.
«هم به رای و عقل خود اندیشه کن» درست است. «هم برای ...» کاملن بی معنی است

1395/05/29 23:07
Masoud

Please change:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمی‌زیبد فلان
to:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را همی‌زیبد فلان

1395/09/21 14:11
رضا

چون همی گنجد جهانی زیر طین
چون نگنجد آسمانی در زمین؟

1395/09/21 14:11
رضا

در هوای غیب مرغی می‌پرد
سایهٔ او بر زمینی می‌زند
تمثیل غار افلاطون

1397/05/23 12:07
محسن خادمی

توضیحی دربارۀ کامنت فوق "این مصرع باید اصلاح شود وگرنه..."
با مراجعه به نسخه های متعدد دریافتم که صورت صحیح مصرع فوق همان است که در بالا درج شده است. فقط باید مصرع مذکور به صورت "استفهام انکاری" خوانده شوند تا موجب کژفهمی نگردد:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمی‌زیبد فلان؟