گنجور

بخش ۳۷ - در بیان آنک مصطفی علیه‌السلام شنید کی عیسی علیه‌السلام بر روی آب رفت فرمود لو ازداد یقینه لمشی علی الهواء

هم‌چو عیسی بر سرش گیرد فرات
که ایمنی از غرقه در آب حیات
گوید احمد گر یقینش افزون بدی
خود هوایش مرکب و مامون بدی
هم‌چو من که بر هوا راکب شدم
در شب معراج مستصحب شدم
گفت چون باشد سگی کوری پلید
جست او از خواب خود را شیر دید
نه چنان شیری که کس تیرش زند
بل ز بیمش تیغ و پیکان بشکند
کور بر اشکم رونده هم‌چو مار
چشمها بگشاد در باغ و بهار
چون بود آن چون که از چونی رهید
در حیاتستان بی‌چونی رسید
گشت چونی‌بخش اندر لامکان
گرد خوانش جمله چونها چون سگان
او ز بی‌چونی دهدشان استخوان
در جنابت تن زن این سوره مخوان
تا ز چونی غسل ناری تو تمام
تو برین مصحف منه کف ای غلام
گر پلیدم ور نظیفم ای شهان
این نخوانم پس چه خوانم در جهان
تو مرا گویی که از بهر ثواب
غسل ناکرده مرو در حوض آب
از برون حوض غیر خاک نیست
هر که او در حوض ناید پاک نیست
گر نباشد آبها را این کرم
کو پذیرد مر خبث را دم به دم
وای بر مشتاق و بر اومید او
حسرتا بر حسرت جاوید او
آب دارد صد کرم صد احتشام
که پلیدان را پذیرد والسلام
ای ضیاء الحق حسام‌الدین که نور
پاسبان تست از شر الطیور
پاسبان تست نور و ارتقاش
ای تو خورشید مستر از خفاش
چیست پرده پیش روی آفتاب
جز فزونی شعشعه و تیزی تاب
پردهٔ خورشید هم نور ربست
بی‌نصیب از وی خفاشست و شبست
هر دو چون در بعد و پرده مانده‌اند
یا سیه‌رو یا فسرده مانده‌اند
چون نبشتی بعضی از قصهٔ هلال
داستان بدر آر اندر مقال
آن هلال و بدر دارند اتحاد
از دوی دورند و از نقص و فساد
آن هلال از نقص در باطن بریست
آن به ظاهر نقص تدریج آوریست
درس گوید شب به شب تدریج را
در تانی بر دهد تفریج را
در تانی گوید ای عجول خام
پایه‌پایه بر توان رفتن به بام
دیگ را تدریج و استادانه جوش
کار ناید قلیهٔ دیوانه جوش
حق نه قادر بود بر خلق فلک
در یکی لحظه به کن بی‌هیچ شک
پس چرا شش روز آن را درکشید
کل یوم الف عام ای مستفید
خلقت طفل از چه اندر نه مه‌است
زانک تدریج از شعار آن شه‌است
خلقت آدم چرا چل صبح بود
اندر آن گل اندک‌اندک می‌فزود
نه چو تو ای خام که اکنون تاختی
طفلی و خود را تو شیخی ساختی
بر دویدی چون کدو فوق همه
کو ترا پای جهاد و ملحمه
تکیه کردی بر درختان و جدار
بر شدی ای اقرعک هم قرع‌وار
اول ار شد مرکبت سرو سهی
لیک آخر خشک و بی‌مغزی تهی
رنگ سبزت زرد شد ای قرع زود
زانک از گلگونه بود اصلی نبود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/02/18 13:05
امین کیخا

شر طیور فکر نکنم منظورش شر پرندگان باشد بلکه به جمله قران که فرموده طائر کم لکم یعنی فال بدتان برای خودتان باشد و همان مروا است به فارسی هم فال بد را مروا می گویند که به نوعی مرغ در کلمه به شکل مر امده است فال خوب را مرغوا هم می گویند که کاملا مرغ را دارد

1400/07/08 17:10
توکل

شرالطیور منظور جغد و خفاش است خود مولوی هم بیت بعد خفاش آورده است خیرالطیور باز است و  در دیوان متنبی نیز آمده است خیرالطیور علی القصور و شرها / یأوی الخراب و یسکن الناووسا  .بهترین پرنده بر قصر پادشاهان است و بدترینش در قبرستان ها منزل دارد .( باز در دربار پادشاهان بوده و جغد در خرابه ها ) و امروز میدانیم که پرنده بد نداریم این ها تمثیل است

1392/02/18 13:05
امین کیخا

در خوزستان ملفا یعنی فال بد و ظاهرا گروهی با گفتن فال بد تلاش در رخ دادن ان برای دیگران می کرده اند و داغ و نشان ان تا امروز مانده است

1400/05/19 06:08
کوروش

خلقت طفل از چه اندر نه مه‌است

زانک تدریج از شعار آن شه‌است

چرا تدریج از شعار آن شه است ؟

1400/07/08 17:10
توکل

ای ضیاء الحق حسام الدین که نور 

پاسبان توست از شرالطیور 

شرالطیور یعنی بدترین پرنده همان جغد و خفاش است که از نور بیزار است در بیت بعدی هم مولوی به خفاش اشاره کرده است  این بیت در دیوان متنبی هم آمده است 

خیر الطیور علی القصور و شرها 

یأوی الخراب و یسکن الناووسا 

( بهترین پرنده در قصرها زندگی میکند و بدش شومی و خرابی می اورد و در قبرستان ها منزل می کند ) 

از دید قدما باز چون در دربار پادشاهان بوده است بهترین پرنده است و  جغد و کلاغ را شوم می دانسته اند چون در خرابه ها ساکن هستند ) 

در بختیارنامه بعد این بیت آمده است 

باز بر دست شاه پرانست 

جغد بر برج های ویرانست 

خاقانی نیز در بیتی خیر الطیور آورده است

برخی شرالطیور را کلاغ می دانند 

من یکن الغراب له دلیلا 

فناووس المجوس له مصیر 

هر کس راهنمایش کلاغ باشد او را به گورستان ها راهنمایی میکند  

ان کان الغراب دلیل قوم . سیهدیهم الی دار الخراب 

ه