بخش ۳۴ - مثل
آنچنان که کاروانی میرسید
در دهی آمد دری را باز دید
آن یکی گفت اندرین برد العجوز
تا بیندازیم اینجا چند روز
بانگ آمد نه بینداز از برون
وانگهانی اندر آ تو اندرون
هم برون افکن هر آنچ افکندنیست
در میا با آن که این مجلس سنیست
بد هلال استاددل جانروشنی
سایس و بندهٔ امیری مؤمنی
سایسی کردی در آخر آن غلام
لیک سلطان سلاطین بنده نام
آن امیر از حال بنده بیخبر
که نبودش جز بلیسانه نظر
آب و گل میدید و در وی گنج نه
پنج و شش میدید و اصل پنج نه
رنگ طین پیدا و نور دین نهان
هر پیمبر این چنین بد در جهان
آن مناره دید و در وی مرغ نی
بر مناره شاهبازی پر فنی
وان دوم میدید مرغی پرزنی
لیک موی اندر دهان مرغ نی
وانک او ینظر به نور الله بود
هم ز مرغ و هم ز مو آگاه بود
گفت آخر چشم سوی موی نه
تا نبینی مو بنگشاید گره
آن یکی گل دید نقشین دو وحل
وآن دگر گل دید پر علم و عمل
تن مناره علم و طاعت همچو مرغ
خواه سیصد مرغگیر و یا دو مرغ
مرد اوسط مرغبین است او و بس
غیر مرغی مینبیند پیش و پس
موی آن نوری ست پنهان آن مرغ
که بدان پاینده باشد جان مرغ
مرغ ، کان موی است در منقار او / هیچ عاریت نباشد ، کار او
علم او از جان او جوشد مدام
پیش او نه مستعار آمد نه وام
بخش ۳۳ - حکایت در تقریر همین سخن: آن یکی اسپی طلب کرد از امیربخش ۳۵ - رنجور شدن این هلال و بیخبری خواجهٔ او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیهالسلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیهالسلام این هلال را: از قضا رنجور و ناخوش شد هلال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچنان که کاروانی میرسید
در دهی آمد دری را باز دید
هوش مصنوعی: مردی به یک ده رسید و دید که در ورودی آن باز است، مثل کاروانی که به مقصد خود میرسد.
آن یکی گفت اندرین برد العجوز
تا بیندازیم اینجا چند روز
هوش مصنوعی: یکی گفت که این زن پیر را به اینجا بیاوریم تا چند روزی اینجا بماند.
بانگ آمد نه بینداز از برون
وانگهانی اندر آ تو اندرون
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی شنیده میشود که تو را از دنیای بیرون متوجه خود میکند و به درونت راه پیدا میکند.
هم برون افکن هر آنچ افکندنیست
در میا با آن که این مجلس سنیست
هوش مصنوعی: هر چیزی را که باید کنار بگذاری، کنار بینداز و در این مجلس با کسی که اهل ایمان است، همنشینی کن.
بد هلال استاددل جانروشنی
سایس و بندهٔ امیری مؤمنی
هوش مصنوعی: بد هلال، ماهی است که در دلها روشنی میآورد و سایس (نگهدار) و بندهای است برای یک امیر مؤمن.
سایسی کردی در آخر آن غلام
لیک سلطان سلاطین بنده نام
هوش مصنوعی: در نهایت، تو به عنوان یک وزیر رفتار کردی، اما در واقع سلطان همه سلاطین به تو وابسته است و نام تو را میداند.
آن امیر از حال بنده بیخبر
که نبودش جز بلیسانه نظر
هوش مصنوعی: آن والی نسبت به حال رعیت خود بیخبر بود، چرا که او تنها با گفتههای تملقآمیز و شگفتانگیز دیگران آگاه میشد.
آب و گل میدید و در وی گنج نه
پنج و شش میدید و اصل پنج نه
هوش مصنوعی: شخصی میبیند که آب و گل در کنار هم وجود دارند، اما به جای آنکه تنها به ظاهر آنها توجه کند، به عمق و ارزش درون آنها پی میبرد. او درک میکند که حقیقت و معانی اصلی فراتر از عددها و چیزهای ظاهری هستند و در واقع باید به اصل و جوهر آنها توجه کرد.
رنگ طین پیدا و نور دین نهان
هر پیمبر این چنین بد در جهان
هوش مصنوعی: رنگ ظرفی که از گل ساخته شده، نمایان است و نور دین پنهان است؛ هر پیامبری اینگونه در دنیا ظاهر شده است.
آن مناره دید و در وی مرغ نی
بر مناره شاهبازی پر فنی
هوش مصنوعی: در اینجا منارهای مشاهده میشود که در بالای آن، پرندهای به زیبایی در حال پرواز است.
وان دوم میدید مرغی پرزنی
لیک موی اندر دهان مرغ نی
هوش مصنوعی: او دومین پرنده را میدید که در حال پرواز بود، اما موهایی در دهان آن پرنده وجود داشت که او نمیتوانست آن را ببیند.
وانک او ینظر به نور الله بود
هم ز مرغ و هم ز مو آگاه بود
هوش مصنوعی: او به نور خدا نگاه میکند و نسبت به هر دو، یعنی پرنده و مو، آگاهی دارد.
گفت آخر چشم سوی موی نه
تا نبینی مو بنگشاید گره
هوش مصنوعی: در نهایت گفت که بهتر است به جای نگاه کردن به مو، به چشمان خودت دقت کنی تا گره مو به هم نریزد و کار را دشوارتر نکند.
آن یکی گل دید نقشین دو وحل
وآن دگر گل دید پر علم و عمل
هوش مصنوعی: یک گل، زیبایی و رنگ و لعاب را دید و دیگری، گل را پر از علم و کار نیکو مشاهده کرد.
تن مناره علم و طاعت همچو مرغ
خواه سیصد مرغگیر و یا دو مرغ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که که دانایی و بندگی انسان ممکن است به اندازهی یک مناره، بلند و باشکوه باشد، اما در عین حال، مانند پرندهای آسمانی، ممکن است به راحتی در چنگ افرادی که دارای علم و قدرت هستند، گرفتار شود. حتی اگر این افراد تعدادشان کم باشد، تاثیر آنها میتواند بسیار زیاد باشد. بنابراین، علم و عبودیت هرچقدر هم که بزرگ باشد، همیشه در معرض خطر است.
مرد اوسط مرغبین است او و بس
غیر مرغی مینبیند پیش و پس
هوش مصنوعی: انسان معمولی فقط به دنیا و تجربههای مادی خود توجه دارد و فراتر از آن چیزی نمیبیند. او تنها به ظواهر و چیزهای ملموس دقت میکند و از مسائل عمیقتر غافل است.
موی آن نوری ست پنهان آن مرغ
که بدان پاینده باشد جان مرغ
هوش مصنوعی: موهای آن پرنده به مانند نوری پنهان است که به واسطه آن، حیات و وجود آن پرنده حفظ میشود.
مرغ ، کان موی است در منقار او / هیچ عاریت نباشد ، کار او
هوش مصنوعی: پرندهای که در منقار او موهایی وجود دارد، هیچ چیزی از دیگران قرضی نیست و تمام آنچه دارد، متعلق به خود اوست.
علم او از جان او جوشد مدام
پیش او نه مستعار آمد نه وام
هوش مصنوعی: دانش او همیشه از وجود خود او سرچشمه میگیرد و نه اینکه از جایی قرض گرفته یا به امانت گرفته شده باشد.
حاشیه ها
1395/07/18 14:10
رضا
موی آن نوریست پنهان آن مرغ
که بدان پاینده باشد جان مرغ
1396/05/22 09:08
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
آن یکی گل دید ، نقشین در وحل
1396/05/22 09:08
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
مرغ ، کان موی است در منقار او / هیچ عاریت نباشد ، کار او
1400/05/18 06:08
کوروش
چقد پیچیده شد
کسی میتونه خلاصه این مثنوی رو توضیح بده ؟