بخش ۲۵ - تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهٔ گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
بیت 24
غلط: دوزخمی
درست : دوزخی
---
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.
چشمها را باید شست
محمدامین مروتی
مولانا انسان حریص به دنیا را به مورچه ای بشبیه می کند که خرمنی را نمی بیند و عمر و هستی و همّ و غم خود را به دانه ای گندم تقلیل داده است و مورد شماتت صاحب خرمن یعنی خدا که صاحب تمام عالم است، قرار می گیرد:
مور بر دانه بدان لرزان شود
که ز خرمن های خوش، اعمی بود
صاحب خرمن همیگوید که هَی
ای ز کوری پیش تو معدوم، شی
تو ز خرمن های ما آن دیدهای
که در آن دانه به جان، پیچیدهای
دنیا به چشم مورچه وار تو ذرّه ای کوچک است و حشمت کیهانیِ سلیمان را نمی بینی:
ای به صورت ذرّه کیوان را ببین
مور لنگی، رو سلیمان را ببین
مگر این که از افقی وسیع تر در عالم نظاره کنی و نوع نگاهت و عمق و وسعت نگرشت را تغییر دهی. یعنی عالم را در دنیا و جسم حقیرت خلاصه نکنی:
تو نهای این جسم تو آن دیدهای
وا رهی از جسم گر جان دیدهای
چرا که حقیقت وجود ما نگاهی است که در جهان می کنیم. به قول سپهری چشم ها را باید شست:
آدمی دیدهست باقی گوشت و پوست
هرچه چشمش دیده است آن چیز اوست
و باز به قول خود مولانا:
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
روی در خدا نه، نه در مردم
محمدامین مروتی
مولانا می گوید عاشقانه و خاضعانه روی در محبوب کن:
مایه در بازار این دنیا، زرست
مایه آنجا عشق و دو چشمِ ترست
و مردمان را به سوی او دعوت نما، هرچند راه خدا مشتریان پابرجا و جدی ای نداشته باشد:
مشتری گرچه که سست و بارِدست
دعوت دین کن که دعوت واردست
کبوتر روح و معنا را به کمک بازِ عشق و خضوع صید کن و کاری به نتیجة دعوت خود توسط دیگران نداشته باش. مهم این است که روی در خدا داشته باشی و به او دعوت کنی:
باز پرّان کن حَمام روح گیر
در ره دعوت طریق نوح گیر
خدمتی میکن برای کردگار
با قبول و ردِّ خلقانت چه کار؟
ارتباط خدا و پیامبر
محمدامین مروتی
مولانا می گوید اگر خُم منفذی به بحر پیدا کند، عین بحر است و کوزة جان پیامبر هم با دریای وجود خدا متصل بود:
چون به دریا راه شد از جان خم
خم با جیحون برآرد اُشتُلُم
پس "قل" های پیامبر در قرآن، گفته های خدا هم بود هرچند از لب پیامبر خارج می شد:
زان سبب "قل"، گفتة دریا بود
جای دیگر هم می گوید:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گفت که حق نگفت، او کافر است
مولانا در دفتر ششم ادامه می دهد دوگانه دیدن گفته خدا و پیغمبر، حاصل دیدة احول بین است و گرنه اول و آخر، خودِ خداست:
این دُوی اوصاف دید احولست
ورنه اول آخر، آخر اولست
ولی زمانی به وحدت همة حقایق و معنای هوالاول و هوالآخر پی می بری، که به مقام "موتوا قبل ان تموتو" یعنی مقام مرگ اوصاف نفسانی برسی. پس به جای سخن گفتن از مرگ و رستاخیز، بمیر:
هی ز چه معلوم گردد، این ز بَعث
بعث را جو، کم کن اندر بعث، بحث
شرط روز بعث، اول مردنست
زان که بعث از مرده زنده کردنست
می توان گفت که سروش در تئوری وحی خود از این سخنان مولانا هم متاثر بوده است.