بخش ۱۲۰ - رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
مرد میراثی چو خورد و شد فقیر
آمد اندر یا رب و گریه و نفیر
خود کی کوبد این در رحمتنثار
که نیابد در اجابت صد بهار
خواب دید او هاتفی گفت ، او شنید
که غنای تو به مصر آید پدید
رو به مصر آنجا شود کار تو راست
کرد کِدیَت را قبول او مرتجاست
در فلان موضع یکی گنجی است زفت
در پی آن بایدت تا مصر رفت
بیدرنگی هین ز بغداد ای نژند
رو به سوی مصر و منبتگاه قند
چون ز بغداد آمد او تا سوی مصر
گرم شد پشتش چو دید او روی مصر
بر امید وعدهٔ هاتف که گنج
یابد اندر مصر بهر دفع رنج
در فلان کوی و فلان موضع دفین
هست گنجی سخت نادر بس گزین
لیک نفقهش بیش و کم چیزی نماند
خواست دقی بر عوامالناس راند
لیک شرم و همتش دامن گرفت
خویش را در صبر افشردن گرفت
باز نفسش از مَجاعَت برطپید
ز انتجاع و خواستن چاره ندید
گفت شب بیرون روم من نرم نرم
تا ز ظلمت نایدم در کِدیه شرم
همچو شبکوکی کنم شب ذکر و بانگ
تا رسد از بامهاام نیم دانگ
اندرین اندیشه بیرون شد بکوی
واندرین فکرت همی شد سو به سوی
یک زمان مانع همیشد شرم و جاه
یک زمانی جوع میگفتش بخواه
پای پیش و پای پس تا ثلث شب
که بخواهم یا بخسپم خشکلب
بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای مؤمن: ای بسا مخلص که نالد در دعابخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد او حاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و قوله تعالی سَیَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً و قوله علیهالسلام اشتدّی ازمّة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا: ناگهانی خود عسس او را گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرد میراثی چو خورد و شد فقیر
آمد اندر یا رب و گریه و نفیر
هوش مصنوعی: مردی که از ارثیهاش بهرهمند شد و به ناگاه فقیر گشت، نزد خداوند آمد و با ناله و گریه از وضعیتش شکایت کرد.
خود کی کوبد این در رحمتنثار
که نیابد در اجابت صد بهار
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند این درِ رحمت را بکوبد، زیرا کسی که در انتظار اجابت است، باید صد سال انتظار بکشد.
خواب دید او هاتفی گفت ، او شنید
که غنای تو به مصر آید پدید
هوش مصنوعی: در خواب، صدایی را شنید که میگفت آواز دلانگیز تو به سرزمین مصر خواهد رسید و در آنجا شناخته خواهد شد.
رو به مصر آنجا شود کار تو راست
کرد کِدیَت را قبول او مرتجاست
هوش مصنوعی: به سمت مصر برو، زیرا در آنجا مشکلاتت حل میشود و خواستههایت مورد قبول اوست.
در فلان موضع یکی گنجی است زفت
در پی آن بایدت تا مصر رفت
هوش مصنوعی: در جایی خاص، گنجی با ارزش وجود دارد و برای یافتن آن، باید به مصر سفر کنی.
بیدرنگی هین ز بغداد ای نژند
رو به سوی مصر و منبتگاه قند
هوش مصنوعی: بدون معطلی، از بغداد به سمت مصر و محل کشت قند برو.
چون ز بغداد آمد او تا سوی مصر
گرم شد پشتش چو دید او روی مصر
هوش مصنوعی: وقتی او از بغداد به سمت مصر آمد، به محض اینکه روی مصر را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و احساس شوق و گرمی در او به وجود آمد.
بر امید وعدهٔ هاتف که گنج
یابد اندر مصر بهر دفع رنج
هوش مصنوعی: امید به وعدهٔ پیام آور که در مصر گنجی پیدا خواهد شد تا به این وسیله رنجها را از بین ببرد.
در فلان کوی و فلان موضع دفین
هست گنجی سخت نادر بس گزین
هوش مصنوعی: در مکانی مشخص و در جایی خاص، گنجی بسیار نادر و با ارزش پنهان شده است که باید با دقت و توجه به دنبال آن رفت.
لیک نفقهش بیش و کم چیزی نماند
خواست دقی بر عوامالناس راند
هوش مصنوعی: اما هزینهاش کم و زیاد چیزی باقی نماند. او خواست که بر عوام مردم تاثیر بگذارد.
لیک شرم و همتش دامن گرفت
خویش را در صبر افشردن گرفت
هوش مصنوعی: اما او به خاطر شرم و شجاعتش، حجاب و موقف خود را محکم گرفت و تصمیم به صبر کردن گرفت.
باز نفسش از مَجاعَت برطپید
ز انتجاع و خواستن چاره ندید
هوش مصنوعی: نفسش به خاطر درد و ناراحتیاش به شدت به تپش افتاد و از بین رفتن آرامش و اضطرابش، چارهای نیافت.
گفت شب بیرون روم من نرم نرم
تا ز ظلمت نایدم در کِدیه شرم
هوش مصنوعی: گفتم که به آرامی از خانه بیرون میروم تا در تاریکی به مشکلی برنخورم و شرمنده نشوم.
همچو شبکوکی کنم شب ذکر و بانگ
تا رسد از بامهاام نیم دانگ
هوش مصنوعی: میخواهم مانند یک شبکوهی، در شبها ذکر و دعا کنم تا صدایم از بامها به گوش برسد و نیمی از فریاد من را بشنوند.
اندرین اندیشه بیرون شد بکوی
واندرین فکرت همی شد سو به سوی
هوش مصنوعی: در این فکرم به کوی دیگری رفتم و در این اندیشه، ناگزیر به سوی دیگری میروم.
یک زمان مانع همیشد شرم و جاه
یک زمانی جوع میگفتش بخواه
هوش مصنوعی: در یک برهه زمانی، شرم و موقعیت اجتماعی مانع از درخواست او میشد، اما در دورهای دیگر، گرسنگی او را وادار میکرد تا خواستهاش را مطرح کند.
پای پیش و پای پس تا ثلث شب
که بخواهم یا بخسپم خشکلب
هوش مصنوعی: مچ پا را جلو و عقب میکنم تا یک سوم شب که بخواهم بیحرکت بمانم یا بخوابم، لبهایم خشک شده است.
حاشیه ها
1395/09/08 14:12
رضا
منبت گاه قند
رویشگاه نیشکر

مولانا