گنجور

بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پای‌مرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبه‌ای باز نگردد الی آخره

بشنو اکنون داد مهمان جدید
من همی دیدم که او خواهد رسید
من شنوده بودم از وامش خبر
بسته بهر او دو سه پاره گهر
که وفای وام او هستند و بیش
تا که ضیفم را نگردد سینه ریش
وام دارد از ذهب او نه هزار
وام را از بعض این گو بر گزار
فضله ماند زین بسی گو خرج کن
در دعایی گو مرا هم درج کن
خواستم تا آن به دست خود دهم
در فلان دفتر نوشتست این قسم
خود اجل مهلت ندادم تا که من
خفیه بسپارم بدو در عدن
لعل و یاقوتست بهر وام او
در خنوری و نبشته نام او
در فلان طاقیش مدفون کرده‌ام
من غم آن یار پیشین خورده‌ام
قیمت آن را نداند جز ملوک
فاجتهد بالبیع ان لا یخدعوک
در بیوع آن کن تو از خوف غرار
که رسول آموخت سه روز اختیار
از کساد آن مترس و در میفت
که رواج آن نخواهد هیچ خفت
وارثانم را سلام من بگو
وین وصیت را بگو هم مو به مو
تا ز بسیاری آن زر نشکهند
بی‌گرانی پیش آن مهمان نهند
ور بگوید او نخواهم این فره
گو بگیر و هر که را خواهی بده
زانچ دادم باز نستانم نقیر
سوی پستان باز ناید هیچ شیر
گشته باشد هم‌چو سگ قی را اکول
مسترد نحله بر قول رسول
ور ببندد در نباید آن زرش
تا بریزند آن عطا را بر درش
هر که آنجا بگذرد زر می‌برد
نیست هدیهٔ مخلصان را مسترد
بهر او بنهاده‌ام آن از دو سال
کرده‌ام من نذرها با ذوالجلال
ور روا دارند چیزی زان ستد
بیست چندان خو زیانشان اوفتد
گر روانم را پژولانند زود
صد در محنت بریشان بر گشود
از خدا اومید دارم من لبق
که رساند حق را در مستحق
دو قضیهٔ دیگر او را شرح داد
لب به ذکر آن نخواهم بر گشاد
تا بماند دو قضیه سر و راز
هم نگردد مثنوی چندین دراز
برجهید از خواب انگشتک‌زنان
گه غزل‌گویان و گه نوحه‌کنان
گفت مهمان در چه سوداهاستی
پای‌مردا مست و خوش بر خاستی
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمی‌گنجی تو در شهر و فلا
خواب دیده پیل تو هندوستان
که رمیدستی ز حلقهٔ دوستان
گفت سوداناک خوابی دیده‌ام
در دل خود آفتابی دیده‌ام
خواب دیدم خواجهٔ بیدار را
آن سپرده جان پی دیدار را
خواب دیدم خواجهٔ معطی المنی
واحد کالالف ان امر عنی
مست و بی‌خود این چنین بر می‌شمرد
تا که مستی عقل و هوشش را ببرد
در میان خانه افتاد او دراز
خلق انبه گرد او آمد فراز
با خود آمد گفت ای بحر خوشی
ای نهاده هوش‌ها در بیهشی
خواب در بنهاده‌ای بیداریی
بسته‌ای در بی‌دلی دلداریی
توانگری پنهان کنی در ذل فقر
طوق دولت بسته اندر غل فقر
ضد اندر ضد پنهان مندرج
آتش اندر آب سوزان مندرج
روضه اندر آتش نمرود درج
دخل‌ها رویان شده از بذل و خرج
تا بگفته مصطفی شاه نجاح
السماح یا اولی النعمی رباح
ما نقص مال من الصدقات قط
انما الخیرات نعم المرتبط
جوشش و افزونی زر در زکات
عصمت از فحشا و منکر در صلات
آن زکاتت کیسه‌ات را پاسبان
وآن صلاتت هم ز گرگانت شبان
میوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگی جاودان در زیر مرگ
زبل گشته قوت خاک از شیوه‌ای
زان غذا زاده زمین را میوه‌ای
درعدم پنهان شده موجودیی
در سرشت ساجدی مسجودیی
آهن و سنگ از برونش مظلمی
اندرون نوری و شمع عالمی
درج در خوفی هزاران آمنی
در سواد چشم چندان روشنی
اندرون گاو تن شه‌زاده‌ای
گنج در ویرانه‌ای بنهاده‌ای
تا خری پیری گریزد زان نفیس
گاو بیند شاه نی یعنی بلیس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنو اکنون داد مهمان جدید
من همی دیدم که او خواهد رسید
هوش مصنوعی: اکنون بشنو که مهمان تازه‌ام در حال آمدن است، من این را پیش از این احساس می‌کردم.
من شنوده بودم از وامش خبر
بسته بهر او دو سه پاره گهر
هوش مصنوعی: من خبرهایی از معشوق شنیده‌ام که برای او چند تکه جواهر آماده کرده‌ام.
که وفای وام او هستند و بیش
تا که ضیفم را نگردد سینه ریش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وفای وام و قرضی که به کسی داده شده، باعث می‌شود که من به یاد آن وفا باشم و وقتی که دیگران به من آسیب برسانند یا وضعیتم بد شود، قلبم بیشتر زیر فشار می‌رود. در واقع، وفای به وعده و قرض، بار سنگینی بر دوش انسان می‌گذارد.
وام دارد از ذهب او نه هزار
وام را از بعض این گو بر گزار
هوش مصنوعی: او از طلا و زر و، یک وام معتبر دارد که ارزشش به اندازه چندین وام دیگر است. از همین مقدار طلا، به او نشان بده که چقدر از آن برای پرداخت به دیگران کافی است.
فضله ماند زین بسی گو خرج کن
در دعایی گو مرا هم درج کن
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها وجود دارد که ارزش زیادی ندارند، اما بهتر است از آنها به درستی استفاده کرد. در دعاهایتان هم مرا فراموش نکنید و از خدا بخواهید که نام من را هم در زمره خوشبختان قرار دهد.
خواستم تا آن به دست خود دهم
در فلان دفتر نوشتست این قسم
هوش مصنوعی: خواستم آنچه را که در دفتری خاص نوشته‌ام، خودم به دست شخصی بدهم.
خود اجل مهلت ندادم تا که من
خفیه بسپارم بدو در عدن
هوش مصنوعی: من فرصت نداشتم که رازهایم را به او بسپارم و در بهشت آرامش یابم.
لعل و یاقوتست بهر وام او
در خنوری و نبشته نام او
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی لعل و یاقوت به خاطر نام اوست که در دل تاریکی معرفت نوشته شده است.
در فلان طاقیش مدفون کرده‌ام
من غم آن یار پیشین خورده‌ام
هوش مصنوعی: من غم یار گذشته‌ام را در این سنگ قبر پنهان کرده‌ام.
قیمت آن را نداند جز ملوک
فاجتهد بالبیع ان لا یخدعوک
هوش مصنوعی: فقط پادشاهان ارزش واقعی آن را می‌دانند، پس در خرید و فروش تلاش کن تا فریب نخوری.
در بیوع آن کن تو از خوف غرار
که رسول آموخت سه روز اختیار
هوش مصنوعی: در معاملات، از ترس فریب و ضرر، باید دقت کنید که پیامبر به ما آموخته است که سه روز فرصت برای معامله داریم.
از کساد آن مترس و در میفت
که رواج آن نخواهد هیچ خفت
هوش مصنوعی: از کساد و رکود نترس، چرا که در نهایت رونق و شکوفایی آن هیچ زیانی نخواهد داشت.
وارثانم را سلام من بگو
وین وصیت را بگو هم مو به مو
هوش مصنوعی: به فرزندانم سلام کن و این وصیت را با دقت برایشان بیان کن.
تا ز بسیاری آن زر نشکهند
بی‌گرانی پیش آن مهمان نهند
هوش مصنوعی: تا زمانی که از فراوانی طلا کاسته نشود، بی‌هزینه آن را جلوی مهمان قرار می‌دهند.
ور بگوید او نخواهم این فره
گو بگیر و هر که را خواهی بده
هوش مصنوعی: اگر او بگوید که این نعمت را نخواهم، بگو که آن را بگیر و هر کسی را که می‌خواهی، به او بده.
زانچ دادم باز نستانم نقیر
سوی پستان باز ناید هیچ شیر
هوش مصنوعی: به خاطر این که آهنگ یا صدای خوشی را به کسی ندادم، نمی‌توانم نغمه‌ای را از او بگیرم و از او شیرینی یا لذتی انتظار داشته باشم.
گشته باشد هم‌چو سگ قی را اکول
مسترد نحله بر قول رسول
هوش مصنوعی: اگر کسی در پیروی از گفته‌های رسول دچار انحراف شود، می‌تواند به سرنوشتی همچون سگ مبتلا شود و دور از حقیقت بماند.
ور ببندد در نباید آن زرش
تا بریزند آن عطا را بر درش
هوش مصنوعی: اگر در بسته شود، نباید آن زرش (طلا) را ببندند تا عطاها و نعمت‌ها بر درش بریزد.
هر که آنجا بگذرد زر می‌برد
نیست هدیهٔ مخلصان را مسترد
هوش مصنوعی: هر کسی که از آنجا عبور کند، به پاداشی بزرگ دست پیدا می‌کند و خبری از برگرداندن هدیه‌های خالصانه نیست.
بهر او بنهاده‌ام آن از دو سال
کرده‌ام من نذرها با ذوالجلال
هوش مصنوعی: به خاطر او، من به مدت دو سال نذرهایی را به درگاه خداوند انجام داده‌ام.
ور روا دارند چیزی زان ستد
بیست چندان خو زیانشان اوفتد
هوش مصنوعی: اگر اجازه دهند که چیزی از آن بگیرند که به بیست برابر ارزش دارد، این کار برای آنها ضرر بزرگی خواهد داشت.
گر روانم را پژولانند زود
صد در محنت بریشان بر گشود
هوش مصنوعی: اگر روح من را به زودی در فشار قرار دهند، صد دروازه از مشکلاتشان باز خواهد شد.
از خدا اومید دارم من لبق
که رساند حق را در مستحق
هوش مصنوعی: من به خدا امید دارم که حق را به کسانی که شایسته آن هستند برساند.
دو قضیهٔ دیگر او را شرح داد
لب به ذکر آن نخواهم بر گشاد
هوش مصنوعی: دو موضوع دیگر را برای او توضیح داد که نمی‌خواهم دربارهٔ آن‌ها صحبت کنم.
تا بماند دو قضیه سر و راز
هم نگردد مثنوی چندین دراز
هوش مصنوعی: تا زمانی که دو موضوع در رابطه با یکدیگر پنهان بمانند، نیازی به گفتن داستان‌های طولانی نیست.
برجهید از خواب انگشتک‌زنان
گه غزل‌گویان و گه نوحه‌کنان
هوش مصنوعی: بیدار شو از خواب و به صدای انگشتان که بر روی ساز می‌کوبند و همزمان به شعر گفتن و نوحه‌خوانی مشغولند توجه کن.
گفت مهمان در چه سوداهاستی
پای‌مردا مست و خوش بر خاستی
هوش مصنوعی: می‌گوید: مهمان، در چه افکار و خواسته‌هایی غرق شده‌ای که با روحیه‌ای شاداب و سرمست از جا برخاسته‌ای؟
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمی‌گنجی تو در شهر و فلا
هوش مصنوعی: ای بوالعلا، چه چیزی را در خواب دیشب دیدی که جای تو در این شهر و در میان مردم نمی‌گنجد؟
خواب دیده پیل تو هندوستان
که رمیدستی ز حلقهٔ دوستان
هوش مصنوعی: تو در خواب دیده‌ای که فیل تو در هند است و از حلقهٔ دوستان خود دور افتاده‌ای.
گفت سوداناک خوابی دیده‌ام
در دل خود آفتابی دیده‌ام
هوش مصنوعی: گفت: در دل خود خواب زیبایی دیده‌ام که مثل آفتاب روشن و درخشان است.
خواب دیدم خواجهٔ بیدار را
آن سپرده جان پی دیدار را
هوش مصنوعی: در خواب کسی را دیدم که بیدار و هوشیار بود و دلش فقط به دیدار معشوقش بسته شده بود.
خواب دیدم خواجهٔ معطی المنی
واحد کالالف ان امر عنی
هوش مصنوعی: در خواب دیدم شخصی بزرگ و محترم که قدرت زیادی دارد، به من گفت که در موضوع خاصی باید یک کار را به صورت جدی انجام بدهم.
مست و بی‌خود این چنین بر می‌شمرد
تا که مستی عقل و هوشش را ببرد
هوش مصنوعی: این فرد به قدری در حالت مستی و بی‌خودی به سر می‌برد که نمی‌تواند هیچ چیزی را به درستی بشمارد و این حالتی است که باعث شده عقل و هوش او را کاملاً از بین ببرد.
در میان خانه افتاد او دراز
خلق انبه گرد او آمد فراز
هوش مصنوعی: او در درازای خانه به زمین افتاد و مردم دورش جمع شدند.
با خود آمد گفت ای بحر خوشی
ای نهاده هوش‌ها در بیهشی
هوش مصنوعی: با خود گفتم ای دریا که شادی و خوشی را در تو نهادند و عقل‌ها را به حالت حیرت و بی‌خبری انداختی.
خواب در بنهاده‌ای بیداریی
بسته‌ای در بی‌دلی دلداریی
هوش مصنوعی: در خواب عمیق فرورفته‌ای، اما در دل بی‌حالی، آرامشی پیدا کرده‌ای.
توانگری پنهان کنی در ذل فقر
طوق دولت بسته اندر غل فقر
هوش مصنوعی: می‌توانی ثروت و توانگری خود را در زیر فشار فقر پنهان کنی، اما در حقیقت، فقر همچون زنجیر و طوقی بر گردنت خواهد بود که تو را محدود می‌کند.
ضد اندر ضد پنهان مندرج
آتش اندر آب سوزان مندرج
هوش مصنوعی: در تضادهای موجود، نیرویی پنهان وجود دارد؛ مانند آتشی که در درون آب نهفته است و به شدت سوزانده می‌شود.
روضه اندر آتش نمرود درج
دخل‌ها رویان شده از بذل و خرج
هوش مصنوعی: گلستانی که در آتش نمرود سوخته، به خاطر بخشش و انفاق فراوان، دوباره سبز و شکوفا شده است.
تا بگفته مصطفی شاه نجاح
السماح یا اولی النعمی رباح
هوش مصنوعی: به گفته پیامبر، کسی که صاحب نعمت‌های بزرگ است و به راحتی می‌تواند در این مسیر پیشرفت کند، موفق و رستگار است.
ما نقص مال من الصدقات قط
انما الخیرات نعم المرتبط
هوش مصنوعی: بخشش مال از صدقه کمتر نمی‌شود، بلکه کارهای نیک باعث پیوند و ارتباط بهتر می‌شوند.
جوشش و افزونی زر در زکات
عصمت از فحشا و منکر در صلات
هوش مصنوعی: افزایش طلا در صدقه دادن و پاکی از گناه و کارهای زشت در نمازش است.
آن زکاتت کیسه‌ات را پاسبان
وآن صلاتت هم ز گرگانت شبان
هوش مصنوعی: زکات تو نگهبان کیسه‌ات خواهد بود و نماز تو هم مثل شبانی برای تو در برابر گرگ‌ها عمل خواهد کرد.
میوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگی جاودان در زیر مرگ
هوش مصنوعی: میوه‌ای شیرین در درون درختان و برگ‌ها پنهان است که نشان‌دهنده زندگی ابدی است که در زیر سایه مرگ قرار دارد.
زبل گشته قوت خاک از شیوه‌ای
زان غذا زاده زمین را میوه‌ای
هوش مصنوعی: قوت خاک به خاطر یک روش خاص قوی شده است و از این غذا، میوه‌ای بر زمین رشد کرده است.
درعدم پنهان شده موجودیی
در سرشت ساجدی مسجودیی
هوش مصنوعی: در جهانی که به نظر خالی می‌آید، وجودی نهفته است که در ذات خود حالتی از عبادت و نزدیکی به حقیقت دارد.
آهن و سنگ از برونش مظلمی
اندرون نوری و شمع عالمی
هوش مصنوعی: ظاهر او از آهن و سنگ است و در درونش نوری وجود دارد که مانند شمعی برای جهانیان می‌تابد.
درج در خوفی هزاران آمنی
در سواد چشم چندان روشنی
هوش مصنوعی: در دل نگرانی‌های فراوان، در چشمانم روشنی و امیدی روشن وجود دارد.
اندرون گاو تن شه‌زاده‌ای
گنج در ویرانه‌ای بنهاده‌ای
هوش مصنوعی: در دل گاوی، گنجی از یک شاهزاده در خرابه‌ای پنهان شده است.
تا خری پیری گریزد زان نفیس
گاو بیند شاه نی یعنی بلیس
هوش مصنوعی: تا خری پیر از آن گاو ارزشمند بگریزد، پادشاهی چون بلیس را می‌بیند.