بخش ۹ - استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۹ - استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن به خوانش زهره نصری
حاشیه ها
هر گاه پیامبر دچار گرفتگی روحی میشدند از بلال میخواستند که ایشان را برآسایاند .قبلا خوانده بودیم که هر گاه پیامبر خسته میشدند همین ارحنا یا بلال را به کار میبردند .آنجا که میفرمود ای بلال افراز بانگ سلسلت..اما اینجا فکر میکنم بدون(یا) بیت زیباتر و به وزن تر باشد
باطن درونسوی می شود و ظاهرا می شود برونسویانه و باطنا درونسویانه یا برونگرانه و درونگرانه
مراد از حمام میتواند اشاره ای باشد به لزوم وجود واسطه.مثلا اینکه انسان بی واسطه نمیتواند به آتش وارد شود اما حمام واسطه ایست که با آتش تماس میگیرد .اما چیزی که باورش دشوار است نمردن سمندر در آتش است
{} هنگام تاخت اهریمن، ستاره ی تیشتر به برج چهارم: خرچنگ آب سرشت، به خرده ی ازرگ (منزل نهم قمر)، به کده ای رفت که «جانان» میخانند. تیشتر، هم در بامگاه و هم در شامگاه، همیشه درخشان مینمود. او خدای آب و فرشته ی سامان بخش، خدای چهارمین ماه: تیر است. شامگاهان همان روز، از برای رفتن تیشتر به برج خرچنگ، از سوی خوروران (مغرب)، ابر برآمد و نشانه ی باران سازی پدیدار شد. تیشتر، آب را با نیروی باد، به بالا، به ابر، روانه کرد. ایزدان بهمن و هوم: برای راهنمایی و راهبری، برز ایزد آبان ناف (آب سرشت): برای همکاری، و اردای فرورد (فروهر درستکار): برای پیمانه داری، دور هم آمدند.
{} آنگاه تیشتر به سه پیکر درآمد؛ ده شب: مرد تن، ده شب: گاو تن، ده شب: اسب تن. اخترشماران میگویند که هر اختری سه نماد دارد. تیشتر سی شبانه روز در روشنی پرواز کرد و برای نابودی خرفًس تران (گزندگان و خزندگان)، باران فرو ریخت. سرشک های آب و چکه های باران هر کدام به بزرگی یک تشت بودند. همه ی زمین را آب به بلندای یک مرد ایستاد. همه ی خزندگان و گزندگان کشته شدند مگر آنها که پر داشتند و پرواز کردند؛ و انهایی که در سوراخها نهان گشتند.
{} سپس مینوی باد، هویدا شد بسان مردی روشن و بلندبالا و چنین مینمود که کفشی چوبین بر پای دارد. همان گونه که جان با زور خود، تن را میجنباند و فرا میبرد، آن مینوی باد سرشتی (اندر-چهری) نیز باد کیهانی و هوای جَوّ زمین (اندر-وایی) را از فراز به پویش دراورد. سراسر زمین را باد وزید و آبها به پس، مالانده و رانده شدند. و دریاهای کوچک و بزرگ، نمایان گردیدند. در خشکیها، از لاشه و مرده ی خزندگان و حشرات، زهر و گند آنها به زمین آمیخت.
{} ایزد تیشتر برای از میان بردن آن زهرها و پلیدیها، در ده شب پایانی به چهره ی اسبی سپید و درازدنب به دریا فرو شد. دیو اپوش همانند اسبی سیاه و کوتاه دنب، به رویارویی اش برخاست و او را یک فرسنگ به پس راند. تیشتر به اورمزد نیاز آورد و توانایی خواست. اورمزد از برای آن نیایش و ستایش، چنان زوری به تیشتر بخشید که یکجا برابر بود با نیروی ده اسب و ده گاو و ده شتر نر، ده کوه و ده رود ناوپیما. تیشتر با آن زورمندی اش، اپوش دیو را یک فرسنگ برانید و شکست داد.
{} تیشتر برای پیمانه گری، به یاری خمره ای که از فروهران داشت، و با جام ابر، به اندازه ی چند وجب، آبها را برستانید و شگفت گونه بارانید؛ چکه هایی کوچک و بزرگ که برخی از آنها به اندازه ی سر یک مرد یا سر گاو بود. در آن باران سازی، آتش وازشت، آب را در ابرها گرم کرد. سپس گرز آتشینش را گردانید و بر دیو اسپَنجغَر (تند غرنده) کوبید. اسپنجغر از آن گرز خوردن، غرید و بانگ کرد؛ همان سان که امروزه در نبردی باران ساز، تندر و آزرخش، دیده و شنیده میشوند. تیشتر بر آن گونه، ده شبانه روز باران آورید و زهر خزندگان و گزندگان که در زمین بود، تند و تیز گداخته شد؛ همه در آن آب امیخت و دریاها را شور کرد. هرچه از خزندگان و گزندگان در زمین زنده ماند، از تخم و بازمانده ی همانهاست.
با سلام
دوست گرامی آقای عطایی فرد
بنده نوشتار شما را به طور کامل خواندم، شرح اساطیری بسیار زیبایی بود.
فقط در دو مورد ایجاد سوال شد.
اول اینکه ستاره "تیشتر" خود از جمله ثوابت آسمان است که در صورت فلکی «سگ بزرگ» قرار دارد و جایگاه آن در آسمان شب در نزدیکی صورت فلکی جبار است. (با عمل تسطیح در مدار دایرة البروج، در برج دوپیکر (توأمان) واقع می شود.) لذا این نکته که فرمودید در هنگام تاخت اهریمن، ستاره تیشتر به برج چهارم (با نام: سرطان، خرچنگ یا جانان که نامهای دیگر برج سرطان هستند) وارد می شود به نظرم غیر ممکن می آید. چرا که اساسا خود ستاره تیشتر، از ثوابت است و نمی تواند در زمینه دایرة البروج حرکت کند و به برجی دیگر رود. البته این امکان برای سیارات وجود دارد.
دوم آنکه بنده تا بحال با متنی از متون کلاسیک نجوم برخورد نکرده ام که برای اختران (ستارگان) سه نماد قائل شده باشند. اما می توان تصور کرد که منظور از "اختران" در متن فوق «برج» بوده است که از روی اشتباه "اختر" (یا ستاره) آورده شده است. اگر چنین باشد داشتن سه نماد برای یک «برج» امکان پذیر است.
البته بنده وقوف دارم که شما در نوشتار خود داستانی اساطیری را نقل کردید، اما متن نقل شده با اصول علم نجوم سازگار نیست، شاید متن اصلی به درستی تصحیح یا بازبینی نشده باشد.
نوشتار فوق بنده را به یاد کتاب «بندهش» می اندازد، با این حال اگر لطف فرموده و منبع متن را نیز ذکر کنید، سپاسگزار خواهم بود.
پاینده باشید.
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی3 حکایت ایمان آوردن مهمان پیامبر1
چند نفر از کافران یه مسجد آمدند و به پیامبر گفتند ما را مهمان خود کن.
پیامبر از اصحاب خواست هر کدام یکی را مهمان خانه خود کند
یکی از کافران که تنومند بود باقی ماند پیامبر او را با خود به خانه برد.
وقت شام اهل خانه پی در پی غذا میآوردند و او همه را می خورد.تا به انداره 18 نفر غذا خورد و در اتاق مخصوص خود خوابید.
یکی از افراد خانه که لز پر خوری او خیلی ناراحت بود در را به روی او قفل کرد.
نیمه های شب مهمان پر خوراک دچار دل درد شد و چون در اتاق بسته بود در حالت خواب بستر خود را به شدت آلوده کرد. وقتی بیدار شد خود را غرق آلودگی دید .
پیامبر سپیده دم در را بر او باز کرد و خود را به لو نشان نداد .
مهمان به سرعت پا به فرار گذاشت ، اما در راه متوجه شد که حرز مخصوص خود را جا گذاشته است.زمانی که بازگشت با صحنه عجیبی روبرو شد.
پیامبر رحمت در کمال نا باوری اش مشغول شستن بستر او بود.
او به پای پیامبر افتاد اما آن دریای رحمت او را مورد لطف قرار داد .
او با شوق مسلمان شد.
پیامبر شب دیگر نیز او را مهمان کرد.
و اهل خانه با کمال تعجب دیدند که او اندکی خورد و دست از غذا کشید .
پیامبر فرمود:از وقتی مسلمان شده از حرص و آز پاک شده است.و فرمودند:
کافر با هفت شکم غذا می خورد و مومن با یک شکم.
فداکاری های پیامبر باعث تربیت مردم فرو رفته در جاهلیت جزیره العرب شد.
تا جایی که محصول کار 23 ساله پیامبر از آن مردم تمدنی ساخت که بزرگترین تمدنهای جهان یعنی ایران و روم را شکست دادند (و این معجزه تاریخی و ملموس است.)
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی4 حکایت ایمان آوردن مهمان پیامبر2
ناله از باطن بر آرد کای خدا
آنچه دادی دادم و ماندم گدا 217
آب پس از این که پاکی به پلیدی ها می دهد و آنها را پاک می کند،خود آب نیز آلوده می شود.
ابر را گوید ببر جای خوشش
هم تو خورشیدا به بالا بر کشش
خداوند تقاضای آب را برای پاکی دوباره می پذیرد و به خورشید می گوید او را تبخیر کند و سپس به ابر فرمان می دهد که جای خوبی ببردش.
راه های مختلف می راندش
تا رساند سوی بحر بی حدش
ابر به فرمان خداوند این آب فداکار و پاک کننده را به سوی دریای بیکران می برد.
خود غرض زین آب،جان اولیاست
کو غسول تیرگی های شماست 221
در این تمثیل زیبا جان اولیای خداوند مانند آب زلال دانسته شده که در مواجهه با ما گرفته و کدر می شود.
زاختلاط خلق یابد اعتلال
آن سفر جوید که ارحنا یا بلال 224
از معاشرت با مردمان دچار قبض و گرفتگی روح می شود و خواهان سفر روحانی می شود مثل سفر ابر برای پاکی و رسیدن به دریا ومانندپیامبر(ص)هنگام نماز (پرواز معنوی) می گوید: بلال اذان بگو و ما را راحت کن.
جان سفر رفت و بدن اندر قیام
وقت رجعت زین سبب گوید:سلام
در نماز سازنده (نه نماز از روی عادت و ترس از ترک عادت) روح و باطن انسان به جهت تمرکز و حضور قلب در حال سفر و معراج است .
از این روی هنگام پایان نماز سلام می گوید یعنی به آرامش رسیده ام.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@