بخش ۸۰ - معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوستتر داری یا مرا گفت من از خود مردهام و به تو زندهام از خود و از صفات خود نیست شدهام و به تو هست شدهام علم خود را فراموش کردهام و از علم تو عالم شدهام قدرت خود را از یاد دادهام و از قدرت تو قادر شدهام اگر خود را دوست دارم ترا دوست داشته باشم و اگر ترا دوست دارم خود را دوست داشته باشم هر که را آینهٔ یقین باشد گرچه خود بین خدای بین باشد اخرج به صفاتی الی خلقی من رآک رآنی و من قصدک قصدنی و علی هذا
گفت معشوقی به عاشق ز امتحان
در صبوحی کای فلان ابن الفلان
مر مرا تو دوستتر داری عجب
یا که خود را راست گو یا ذا الکرب
گفت من در تو چنان فانی شدم
که پرم از تو ز ساران تا قدم
بر من از هستی من جز نام نیست
در وجودم جز تو ای خوشکام نیست
زان سبب فانی شدم من این چنین
همچو سرکه در تو بحر انگبین
همچو سنگی کو شود کل لعل ناب
پر شود او از صفات آفتاب
وصف آن سنگی نماند اندرو
پر شود از وصف خور او پشت و رو
بعد از آن گر دوست دارد خویش را
دوستی خور بود آن ای فتا
ور که خور را دوست دارد او بجان
دوستی خویش باشد بیگمان
خواه خود را دوست دارد لعل ناب
خواه تا او دوست دارد آفتاب
اندرین دو دوستی خود فرق نیست
هر دو جانب جز ضیای شرق نیست
تا نشد او لعل خود را دشمنست
زانک یک من نیست آنجا دو منست
زانک ظلمانیست سنگ و روزکور
هست ظلمانی حقیقت ضد نور
خویشتن را دوست دارد کافرست
زانک او مناع شمس اکبرست
پس نشاید که بگوید سنگ انا
او همه تاریکیست و در فنا
گفت فرعونی انا الحق گشت پست
گفت منصوری اناالحق و برست
آن انا را لعنة الله در عقب
وین انا را رحمةالله ای محب
زانک او سنگ سیه بد این عقیق
آن عدوی نور بود و این عشیق
این انا هو بود در سر ای فضول
ز اتحاد نور نه از رای حلول
جهد کن تا سنگیت کمتر شود
تا به لعلی سنگ تو انور شود
صبر کن اندر جهاد و در عنا
دم به دم میبین بقا اندر فنا
وصف سنگی هر زمان کم میشود
وصف لعلی در تو محکم میشود
وصف هستی میرود از پیکرت
وصف مستی میفزاید در سرت
سمع شو یکبارگی تو گوشوار
تا ز حلقهٔ لعل یابی گوشوار
همچو چه کن خاک میکن گر کسی
زین تن خاکی که در آبی رسی
گر رسد جذبهٔ خدا آب معین
چاه ناکنده بجوشد از زمین
کار میکن تو بگوش آن مباش
اندک اندک خاک چه را میتراش
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
گفت پیغمبر رکوعست و سجود
بر در حق کوفتن حلقهٔ وجود
حلقهٔ آن در هر آنکو میزند
بهر او دولت سری بیرون کند
بخش ۷۹ - بیان اتحاد عاشق و معشوق از روی حقیقت اگر چه متضادند از روی آنک نیاز ضد بینیازیست چنان که آینه بیصورتست و ساده است و بیصورتی ضد صورتست ولکن میان ایشان اتحادیست در حقیقت کی شرح آن درازست و العاقل یکفیه الاشاره: جسم مجنون را ز رنج و دورییبخش ۸۱ - آمدن آن امیر نمام با سرهنگان نیمشب بگشادن آن حجرهٔ ایاز و پوستین و چارق دیدن آویخته و گمان بردن کی آن مکرست و روپوش و خانه را حفره کردن بهر گوشهای کی گمان آمد چاه کنان آوردن و دیوارها را سوراخ کردن و چیزی نایافتن و خجل و نومید شدن چنانک بدگمانان و خیالاندیشان در کار انبیا و اولیا کی میگفتند کی ساحرند و خویشتن ساختهاند و تصدر میجویند بعد از تفحص خجل شوند و سود ندارد: آن امینان بر در حجره شدند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت معشوقی به عاشق ز امتحان
در صبوحی کای فلان ابن الفلان
هوش مصنوعی: معشوق به عاشق گفت که در زمان بیداری و سرخوشی باید تو را آزمایش کنم، ای فرزند فلان.
مر مرا تو دوستتر داری عجب
یا که خود را راست گو یا ذا الکرب
هوش مصنوعی: این که تو مرا بیشتر از خودت دوست داری، جای تعجبی دارد. آیا واقعاً اینطور است یا خودت را از روی سختیهای زندگی، به حقیقت نزدیکتر میگویی؟
گفت من در تو چنان فانی شدم
که پرم از تو ز ساران تا قدم
هوش مصنوعی: گفت من چنان در تو محو شدم که وجودم پر شده از تو، از سر تا پا.
بر من از هستی من جز نام نیست
در وجودم جز تو ای خوشکام نیست
هوش مصنوعی: در زندگی من تنها نامی از من وجود دارد و غیر از تو، که خوشبختی را برایم به ارمغان آوردهای، چیزی در درونم نیست.
زان سبب فانی شدم من این چنین
همچو سرکه در تو بحر انگبین
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع، من مانند سرکه در دریاچه عسل، در این حالت تباه شدم.
همچو سنگی کو شود کل لعل ناب
پر شود او از صفات آفتاب
هوش مصنوعی: مانند سنگی که میتواند از زیباییهای درخشان گرانبهای لعل پر شود، او نیز از ویژگیهای درخشان آفتاب پر شده است.
وصف آن سنگی نماند اندرو
پر شود از وصف خور او پشت و رو
هوش مصنوعی: دیگر چیزی از توصیف آن سنگ باقی نمانده و آنچنان محو توصیف خورشید شده است که تمام زوایای آن پر از رنگ و نور اوست.
بعد از آن گر دوست دارد خویش را
دوستی خور بود آن ای فتا
هوش مصنوعی: اگر بعد از این، دوستی را دوست داشته باشد که به خود محبت کند، این نشان خوبی است، ای جوان.
ور که خور را دوست دارد او بجان
دوستی خویش باشد بیگمان
هوش مصنوعی: هر کسی که خورشید را دوست داشته باشد، بیشک جانش را با دوستی خود مرتبط کرده است.
خواه خود را دوست دارد لعل ناب
خواه تا او دوست دارد آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی خود را مثل لعل ناب دوست داشته باشد، مانند این است که خورشید او را دوست داشته باشد.
اندرین دو دوستی خود فرق نیست
هر دو جانب جز ضیای شرق نیست
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که در دوستی واقعی تفاوتی وجود ندارد، زیرا هر دو طرف تنها نور و روشنی را از یک سمت میگیرند.
تا نشد او لعل خود را دشمنست
زانک یک من نیست آنجا دو منست
هوش مصنوعی: تا زمانی که او گوهر خود را نشناخته، دشمنش خواهد بود؛ زیرا در آنجا تنها یک وجود نیست، بلکه دو وجود وجود دارد.
زانک ظلمانیست سنگ و روزکور
هست ظلمانی حقیقت ضد نور
هوش مصنوعی: چون سنگ تاریک است و نور روز وجود دارد، حقیقتی که وجود دارد، با تاریکی در تضاد است.
خویشتن را دوست دارد کافرست
زانک او مناع شمس اکبرست
هوش مصنوعی: کسی که خود را دوست دارد، کافر است، زیرا او مانعی برای تابش خورشید بزرگ (حقیقت) است.
پس نشاید که بگوید سنگ انا
او همه تاریکیست و در فنا
هوش مصنوعی: پس درست نیست که بگوید سنگ، یعنی وجود او، تنها تاریکی و نابودی است.
گفت فرعونی انا الحق گشت پست
گفت منصوری اناالحق و برست
هوش مصنوعی: فرعون ادعا کرد که من حقیقت هستم و به خاطر این ادعا به زیر افتاد. منصور نیز گفت که من حقیقت هستم و به رشد و ترقی دست یافت.
آن انا را لعنة الله در عقب
وین انا را رحمةالله ای محب
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد دو حالت اشاره دارد. در یک سو، سخن از نفرین و عذاب شخصی در گذشته است و در سوی دیگر، اشاره به رحمت و محبت در حال حاضر دارد. به نوعی، بیانگر این است که انسانها ممکن است در زندگی خود با چالشها و سختیها روبهرو شوند، اما در عین حال از لطف و محبت نیز برخوردار باشند. این تغییرات در زندگی، نشاندهندهی قدرت و رحمت الهی است.
زانک او سنگ سیه بد این عقیق
آن عدوی نور بود و این عشیق
هوش مصنوعی: چون او سنگ سیاه است، این عقیق به صورت دوست نورانی و این عاشق به شکل دشمن جلوهگر است.
این انا هو بود در سر ای فضول
ز اتحاد نور نه از رای حلول
هوش مصنوعی: این بیتی به بیان مفهوم وجود و اتحاد میپردازد. در آن بیان میشود که وجود اصلی و حقیقت، در این سرای محدود به اندیشهها و نظرات انسانی تعلق ندارد. بلکه، در واقع، نور و حقیقت وجودی دارد که از اتحاد و پیوستگی سرچشمه میگیرد و نه از تفکرات و تفسیرات متفاوت. به عبارت دیگر، آنچه که واقعی است، فراتر از دیدگاههای فردی و جداگانه است و در یک وحدت و یکپارچگی نهفته است.
جهد کن تا سنگیت کمتر شود
تا به لعلی سنگ تو انور شود
هوش مصنوعی: تلاش کن تا سختیها و مشکلاتت کمتر شود، تا در درون تو زیبایی و درخشش بهتر و بیشتری پیدا شود.
صبر کن اندر جهاد و در عنا
دم به دم میبین بقا اندر فنا
هوش مصنوعی: در سختیها و تلاشها صبور باش، هر لحظه که میگذرد، میتوانی نشانههایی از زندگی و ماندگاری را در ناکامیها و از دست رفتنها مشاهده کنی.
وصف سنگی هر زمان کم میشود
وصف لعلی در تو محکم میشود
هوش مصنوعی: هرچه درباره سنگها بگوییم و از سختی و سردی آنها صحبت کنیم، وصف و زیباییهای تو مثل لعل هر روز درخشندهتر و استوارتر میشود.
وصف هستی میرود از پیکرت
وصف مستی میفزاید در سرت
هوش مصنوعی: هستی در وجود تو به تصویر کشیده میشود و حال مستی و شادی در دل تو بیشتر میشود.
سمع شو یکبارگی تو گوشوار
تا ز حلقهٔ لعل یابی گوشوار
هوش مصنوعی: یک بار به صدای خود گوش کن تا مانند گوشوارهای از لعل، زیبایی را در خود بیابی.
همچو چه کن خاک میکن گر کسی
زین تن خاکی که در آبی رسی
هوش مصنوعی: اگر کسی از این جسم خاکی که به آب میرسد، بگذرد و به فراموشی سپارد، چه باید کرد؟
گر رسد جذبهٔ خدا آب معین
چاه ناکنده بجوشد از زمین
هوش مصنوعی: اگر نیروی الهی به کسی برسد، چشمههای فیض و برکت از درون او به جوش درمیآید، حتی اگر ظاهراً هیچ چیزی نداشته باشد.
کار میکن تو بگوش آن مباش
اندک اندک خاک چه را میتراش
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش خود، به آرامی و بدون شتاب، به هدف خود نزدیک شو و بدان که به مرور زمان، تلاشهای کوچک میتوانند نتایج بزرگ و ماندگاری به بار آورند.
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که سختی و زحمت کشید، موفقیت و دستاوردی برایش به وجود آمد. و هر کس با تلاش و جدیت عمل کرد، به نتیجه و هدفش رسید.
گفت پیغمبر رکوعست و سجود
بر در حق کوفتن حلقهٔ وجود
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که خم شدن و سجده کردن، نشان humility و ادب در برابر حق است، مانند زنگ زدن به در وجود.
حلقهٔ آن در هر آنکو میزند
بهر او دولت سری بیرون کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه خداوند دعا کند و از او درخواست کند، به زودی نعمت و خوشبختی نصیبش خواهد شد.
حاشیه ها
1393/01/18 01:04
soheilana
مصراع دوم بیت سوم طبق نسخه قونیه و کلاله خاور به این صورت است :
که پرم من از تو از سر تا قدم
1397/04/21 22:07
فرهنگ
بیت 9 مصرع اول باید تغییر کند به: ور که خور را دوست دارد او به جان
خور به معنی خورشید
1404/03/13 03:06
کوروش
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
مصرع دوم یعنی چه ؟
1404/03/15 11:06
رضا از کرمان
درود بر شما
جد اولی با کسره به معنی تلاش وجد دومی با فتحه وتشدید دال به معنی بزرگی وعظمت بکار رفته و ظاهرا شاید برداشتی ازضرب المثلی است عربی بدین صورت : من طلب وجد وجد یعنی هرکه طلب کند وبکوشد خواهد یافت . معنی مصرع دوم میشه هرکس تلاش داشته باشد یقینا از ثمرات آن بهره مند خواهد گردید.
شاد باشی