بخش ۵۱ - قصهٔ آن شخص کی دعوی پیغامبری میکرد گفتندش چه خوردهای کی گیج شدهای و یاوه میگویی گفت اگر چیزی یافتمی کی خوردمی نه گیج شدمی و نه یاوه گفتمی کی هر سخن نیک کی با غیر اهلش گویند یاوه گفته باشند اگر چه در آن یاوه گفتن مامورند
آن یکی میگفت من پیغامبرم
از همه پیغامبران فاضلترم
گردنش بستند و بردندش به شاه
کین همی گوید رسولم از اله
خلق بر وی جمع چون مور و ملخ
که چه مکرست و چه تزویر و چه فخ
گر رسول آنست که آید از عدم
ما همه پیغامبریم و محتشم
ما از آنجا آمدیم اینجا غریب
تو چرا مخصوص باشی ای ادیب
نه شما چون طفل خفته آمدیت
بیخبر از راه وز منزل بدیت
از منازل خفته بگذشتید و مست
بیخبر از راه و از بالا و پست
ما به بیداری روان گشتیم و خوش
از ورای پنج و شش تا پنج و شش
دیده منزلها ز اصل و از اساس
چون قلاووز آن خبیر و رهشناس
شاه را گفتند اشکنجهش بکن
تا نگوید جنس او هیچ این سخن
شاه دیدش بس نزار و بس ضعیف
که به یک سیلی بمیرد آن نحیف
کی توان او را فشردن یا زدن
که چو شیشه گشته است او را بدن
لیک با او گویم از راه خوشی
که چرا داری تو لاف سر کشی
که درشتی ناید اینجا هیچ کار
هم به نرمی سر کند از غار مار
مردمان را دور کرد از گرد وی
شه لطیفی بود و نرمی ورد وی
پس نشاندش باز پرسیدش ز جا
که کجا داری معاش و ملتجی
گفت ای شه هستم از دار السلام
آمده از ره درین دار الملام
نه مرا خانهست و نه یک همنشین
خانه کی کردست ماهی در زمین
باز شه از روی لاغش گفت باز
که چه خوردی و چه داری چاشتساز
اشتهی داری چه خوردی بامداد
که چنین سرمستی و پر لاف و باد
گفت اگر نانم بدی خشک و طری
کی کنیمی دعوی پیغامبری
دعوی پیغامبری با این گروه
همچنان باشد که دل جستن ز کوه
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکتهٔ مشکل نجست
هر چه گویی باز گوید که همان
میکند افسوس چون مستهزیان
از کجا این قوم و پیغام از کجا
از جمادی جان کرا باشد رجا
گر تو پیغام زنی آری و زر
پیش تو بنهند جمله سیم و سر
که فلان جا شاهدی میخواندت
عاشق آمد بر تو او میداندت
ور تو پیغام خدا آری چو شهد
که بیا سوی خدا ای نیکعهد
از جهان مرگ سوی برگ رو
چون بقا ممکن بود فانی مشو
قصد خون تو کنند و قصد سر
نه از برای حمیت دین و هنر
بخش ۵۰ - در معنی این بیت «گر راه روی راه برت بگشایند ور نیست شوی بهستیت بگرایند»: گر زلیخا بست درها هر طرفبخش ۵۲ - سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی: بلک از چفسیدگی در خان و مان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی میگفت من پیغامبرم
از همه پیغامبران فاضلترم
هوش مصنوعی: یک نفر میگفت که من پیامبر هستم و از همه پیامبران دیگر برتر و داناتر میباشم.
گردنش بستند و بردندش به شاه
کین همی گوید رسولم از اله
هوش مصنوعی: گردنش را گرفتند و او را به حضور شاه بردند و میگوید که من پیامآور الهی هستم.
خلق بر وی جمع چون مور و ملخ
که چه مکرست و چه تزویر و چه فخ
هوش مصنوعی: مردم دور او جمع شدهاند، مانند مور و ملخ، در حالی که نمیدانند او چه نیرنگها و حیلههایی در کار دارد.
گر رسول آنست که آید از عدم
ما همه پیغامبریم و محتشم
هوش مصنوعی: اگر پیامبر کسی است که از هیچ (عدم) میآید، پس ما همه به نوعی پیامآور و با وقار هستیم.
ما از آنجا آمدیم اینجا غریب
تو چرا مخصوص باشی ای ادیب
هوش مصنوعی: ما از آنجا به اینجا آمدهایم و غریب هستیم، پس چرا تو باید خاص و ویژه باشی ای ادیب؟
نه شما چون طفل خفته آمدیت
بیخبر از راه وز منزل بدیت
هوش مصنوعی: شما مانند یک کودک خواب آلود به اینجا آمدهاید و از مسیر و منزلت خود بیخبرید.
از منازل خفته بگذشتید و مست
بیخبر از راه و از بالا و پست
هوش مصنوعی: شما از مکانهای خواب آلود عبور کردید و در حالی که مست بودید، بیخبر از مسیر و تفاوتهای بلندی و پستی.
ما به بیداری روان گشتیم و خوش
از ورای پنج و شش تا پنج و شش
هوش مصنوعی: ما در حال بیداری و شعف هستیم و از دنیای فراتر از سنجشهای معمول سرشار از خوشحالی هستیم.
دیده منزلها ز اصل و از اساس
چون قلاووز آن خبیر و رهشناس
هوش مصنوعی: چشمها مانند یک راهنمای با تجربه و آگاه، میتوانند نشانهها و مکانها را به درستی تشخیص دهند و از ریشه و اساس وجودشان خبر دارند.
شاه را گفتند اشکنجهش بکن
تا نگوید جنس او هیچ این سخن
هوش مصنوعی: به شاه گفتند که از وی بپرسند چیزی را که در دل میگذراند، تا هیچکس نتواند دربارهاش قضاوت کند.
شاه دیدش بس نزار و بس ضعیف
که به یک سیلی بمیرد آن نحیف
هوش مصنوعی: شاه او را بسیار ضعیف و نحیف دید، به حدی که با یک سیلی میتواند جان خود را از دست بدهد.
کی توان او را فشردن یا زدن
که چو شیشه گشته است او را بدن
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند او را فشار دهد یا آسیبی به او برساند، زیرا بدنش مانند شیشه شکننده شده است.
لیک با او گویم از راه خوشی
که چرا داری تو لاف سر کشی
هوش مصنوعی: اما با او از طریق خوشی صحبت میکنم که چرا اینقدر خود را بزرگ میکنی.
که درشتی ناید اینجا هیچ کار
هم به نرمی سر کند از غار مار
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ چیز به راحتی و نرمی انجام نمیشود، حتی اگر کسی بخواهد کاری را با لطافت انجام دهد، مانند سختجان شدن مار در غار.
مردمان را دور کرد از گرد وی
شه لطیفی بود و نرمی ورد وی
هوش مصنوعی: مردم را از اطراف خود دور کرد، زیرا او پادشاهی نرمخو و مهربان بود.
پس نشاندش باز پرسیدش ز جا
که کجا داری معاش و ملتجی
هوش مصنوعی: پس او را نشاند و دوباره از او پرسید که کجا زندگی میکنی و نیازت چیست.
گفت ای شه هستم از دار السلام
آمده از ره درین دار الملام
هوش مصنوعی: درود بر تو ای پادشاه، من از سرزمین سلامتی و آرامش آمدهام و به این سرزمین پر از عیب و نقص وارد شدهام.
نه مرا خانهست و نه یک همنشین
خانه کی کردست ماهی در زمین
هوش مصنوعی: نه خانهای برای من وجود دارد و نه کسی برای همنشینی. گویا ماهی هرگز در زمین نمیتواند زندگی کند.
باز شه از روی لاغش گفت باز
که چه خوردی و چه داری چاشتساز
هوش مصنوعی: پرندهای از روی لاغریاش پرسید که دوباره چه خوردهای و چه چیزی برای صبحانه آماده کردهای؟
اشتهی داری چه خوردی بامداد
که چنین سرمستی و پر لاف و باد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به آدمی که پر از شادی و خودبزرگبینی است، میگویند چه چیزی خورده که اینگونه سرخوش و مغرور شده است. به نوعی نشاندهندهی حیرت از حالت خوشی و خودپسندی آن فرد است.
گفت اگر نانم بدی خشک و طری
کی کنیمی دعوی پیغامبری
هوش مصنوعی: گفت اگر به من نانی خشک و بیمزه بدهی، چگونه میتوانم ادعای پیامبری کنم؟
دعوی پیغامبری با این گروه
همچنان باشد که دل جستن ز کوه
هوش مصنوعی: ادعای پیامبری در میان این جمعیت، همانند این است که بخواهی از کوه دل و جان به دست آوری.
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکتهٔ مشکل نجست
هوش مصنوعی: هیچکس از کوه و سنگ به عقل و دل نرسیده و نتوانسته است نکتههای پیچیده را درک کند.
هر چه گویی باز گوید که همان
میکند افسوس چون مستهزیان
هوش مصنوعی: هر چه بگویی، او نیز همان را تکرار میکند، افسوس که همچون مسخرهها رفتار میکند.
از کجا این قوم و پیغام از کجا
از جمادی جان کرا باشد رجا
هوش مصنوعی: این قوم از کجا آمدهاند و پیام آنها از کجاست؟ از حالت بیجان چه کسی امید دارد؟
گر تو پیغام زنی آری و زر
پیش تو بنهند جمله سیم و سر
هوش مصنوعی: اگر تو پیامی برسانی و طلا به دستانت بدهند، تمام نقره و جواهرات نیز به تو تعلق میگیرد.
که فلان جا شاهدی میخواندت
عاشق آمد بر تو او میداندت
هوش مصنوعی: در جایی تو را به عنوان شاهد معرفی میکنند و عاشقی که به تو تعلق دارد، تمام جزئیات تو را میداند.
ور تو پیغام خدا آری چو شهد
که بیا سوی خدا ای نیکعهد
هوش مصنوعی: اگر تو پیام خدا را بیاوری مانند شهد شیرین، پس به سوی خدا برو، ای کسی که عهد نیکو داری.
از جهان مرگ سوی برگ رو
چون بقا ممکن بود فانی مشو
هوش مصنوعی: به سمت زندگی برو و از مرگ دوری کن، زیرا اگر چه در این دنیا زندگی ممکن است، نمیتوانی به فنا دچار شوی.
قصد خون تو کنند و قصد سر
نه از برای حمیت دین و هنر
هوش مصنوعی: آنها به دنبال کشتن تو هستند، اما این کار را نه به خاطر غیرت دینی یا هنر، بلکه به دلایل دیگری انجام میدهند.