بخش ۱۷۴ - رسیدن گوهر از دست به دست آخر دور به ایاز و کیاست ایاز و مقلد ناشدن او ایشان را و مغرور ناشدن او به گال و مال دادن شاه و خلعتها و جامگیها افزون کردن و مدح عقل مخطان کردن به مکر و امتحان که کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن مسلمان باشد اما نادر باشد کی مقلد ازین امتحانها به سلامت بیرون آید کی ثبات بینایان ندارد الا من عصم الله زیرا حق یکیست و آن را ضد بسیار غلطافکن و مشابه حق مقلد چون آن ضد را نشناسد از آن رو حق را نشناخته باشد اما حق با آن ناشناخت او چو او را به عنایت نگاه دارد آن ناشناخت او را زیان ندارد
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 22 امر کردن سلطان محمود وزیران را برای شکستن گوهر بسیار گرانبها
نکته :حکایتهای سلطان محمود و غلام مخصوص او ایاز بسیار در حکایات مثنوی آمده است.
مولانا در حکایات به دنبال مغز هست و منتقدین مولانا به دنبال پوست.
این که سلطان محمود پادشاه ستمگری بوده یا نه و این که غلام داشتن خوب است یا نه و ... پوست حکایت است.
همینطور است سایر حکایات که در فرهنگ قرن هفتم مردم عثمانی شهر قونیه آورده شده است و مطابق با باورهای عموم مسلمانان اهل سنت بوده است.
روزی سلطان محمود به دیوان حکومت رفت و در حالی که همه بزرگان دولتش جمع بودند گوهر گرانبها یی از جیب خود بیرون آورد و به وزیر گفت :
قیمت این گوهر چقدر است؟
وزیر گفت بیشتر از صد خروار طلا.
سلطان به او گفت آن را بشکن وزیر امتناع کرد و گفت حیف است.سلطان به او آفرین گفت و خلعتی بخشید .
همین طور به سایر وزرا و شخصیت ها و همه از شکستن آن گوهر خودداری کردند.
نوبت به ایاز رسید .
ایاز گفت این گوهر قیمت ندارد، اما چون سلطان امر می کند آن را می شکنم.
بی درنگ دو قطعه سنگ از آستین خود بیرون آورد و آن را خرد و متلاشی کرد.
امیران ایاز را سرزنش کردند اما سلطان او را ستود و خواست که امیران را به خاطر نافرمانی بکشد اما با خواهش ایاز از تنبیه آنان دست کشید.
این تمثیل در بایستگی تسلیم برای امر حضرت حق است.
تسلیمی که فکر را از انسان بگیرد (این که این گوهر چقدر ارزش دارد. )
در حقیقت این حکایت بازگو کننده چگونگی روح سالک در مقابل خداوند است.
کشش های او جز به سمت حقیقت محض نباید باشد.
بالا تر از این غیر حضرت حق را ارزشمند دیدن ؛بالاترین گناه است.
و این تسلیم جوهره مسلمانی است.
ای ایاز اکنون نگوئی کین گهر
چند می ارزد بدین تاب و هنر2054
گفت افزون زآنچه تانم گفت من
گفت :اکنون زود خردش در شکن
سنگ ها در آستین بودش شتاب
خرد کردش ،پیش او بود آن صواب4056
ایاز با سنگ هایی که از قبل در آستین داشت آن گوهر ثمین را خرد کرد.
گویا خبر داشت از دستور حق.
هر که را فتح و ظفر پیغام داد
پیش او یک شد مراد و بی مراد4059
کسی که از خواسته های خود بیرون بیاید و به مقام فقر و نیستی از خواسته ها و افکار و باورها برسد،گوهر و خاک،پیروزی و شکست و .... در نظرش یکسان است.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روخ
arameshsahafian@
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 23 امر کردن سلطان محمود وزیران را برای شکستن گوهر بسیار گرانبها2
هست زاهد را غم پایان کار
تا چه باشد حال او روز شمار؟
زاهدان را در ابتدای راه می بیند؛زیرا هنوز خواسته دارد و به دنبال آن ترس از عاقبت کار.
عارفان زآغاز گشته هوشمند
از غم و احوال آخر فارغ اند
در مقابل زاهد،عارف است که از ابتدا به این هوش دست پیدا کرده است که چیزی جز خواسته خداوند اهمیت ندارد پس نگرانی از بهشت و جهنم ندارد.
بود عارف را همین خوف و رجا
سابقه دانیش،خورد آن هر دو را
عارف نیز در ابتدای سلوک همین ترس و امید را داشت. (این ترس و امید این بهشت و جهنم سازنده ترین روش تربیتی است اما برای ابتدای راه هست و در آیات قرآن و روایات معتبر نیز به درجات مختلف بهشت اشاره شده است که بالاترین درجه آن خبری از این امیدهای سطحی و نعمتهایی ظاهری نیست .)
امر سلطان به بود پیش شما
یا که این نیکو گهر ؟بهر خدا4076
ایاز پس از شکستن گوهر ؛امیران را توبیخ می کند که شما گوهر را از شاه بالاتر می دانستید.
ای نظرتان بر گهر بر شاه نه
قبله تان غول ست و جاده راه نه
شما به دیوی نظر دارید که راه حق را بر شما بسته است.
من ز شه بر می نگردانم نظر
من چو مشرک روی نآرم با حجر 4078
اگر قبله توجه من به حیف بودن شکستن این گوهر باشد،من مشرک هستم؛زیرا غیر حق در نظر من بزرگ است.
اندرآ در جو سبو بر سنگ زن
آتش اندر بو و اندر رنگ زن4081
تمثیل زیبای دیگر:
وقتی در نهر زلال آب آمدی ،کوزه را بشکن و در افکارت و شکل باورهایت آتش بزن و تنها او را ببین.
کرد اشارت شه به جلاد کهن
که ز صدرم این خسان را دور کن4085
این خسان چه لایق صدر من اند؟
کز پی سنگ امر ما را بشکنند4086
خداوند نیز در خود ماندگان (در خواسته ها ،افکار،باورهای خویش مانده و از راه حق در مانده) را به صدر مکان نزدیکی خود راه نمی دهد.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح

مولانا