برگردان به زبان ساده
بود مردی کدخدا او را زنی
سخت طناز و پلید و رهزنی
هوش مصنوعی: مردی بود که رئیس روستا بود و همسرش زنی بود بسیار نکتهسنج و مکار و در کار دزدی و فریب مهارت داشت.
هرچه آوردی تلف کردیش زن
مرد مضطر بود اندر تن زدن
هوش مصنوعی: هر چه چیزی آوردی، بیهوده تلف کردی. به خاطر این که مرد در شرایط دشوار، مجبور بود به خود آسیب بزند.
بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل
هوش مصنوعی: مردی با زحمت و تلاش بسیار گوشت را برای مهمان خود به خانه آورد.
زن بخوردش با کباب و با شراب
مرد آمد گفت دفع ناصواب
هوش مصنوعی: زنی با کباب و شراب او را پذیرایی کرد، مردی آمد و گفت که این کار نادرست است.
مرد گفتش گوشت کو مهمان رسید
پیش مهمان لوت میباید کشید
هوش مصنوعی: مرد به همسرش میگوید که وقتی مهمانان به خانه میآیند باید گوشت را آماده کند و از آنجا که مهمانی در راه است، باید برای آنها غذا درست کرده و سفره بیاندازد.
گفت زن این گربه خورد آن گوشت را
گوشت دیگر خر اگر باشد هلا
هوش مصنوعی: زن گفت که این گربه آن گوشت را خورده است، اگر گوشت دیگری باشد، خر هم فایدهای ندارد.
گفت ای ایبک ترازو را بیار
گربه را من بر کشم اندر عیار
هوش مصنوعی: گفت ای ایبک، ترازویی بیاور تا من گربه را در آن وزن کنم.
بر کشیدش بود گربه نیم من
پس بگفت آن مرد کای محتال زن
هوش مصنوعی: مردی مردی را دید که گربهای را بلند کرده است. به او گفت: "ای زن نمای نیرنگ باز، تو چه کار میکنی؟"
گوشت نیم من بود و افزون یک ستیر
هست گربه نیممن هم ای ستیر
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر وابستگی و نزدیکی دو نفر به یکدیگر است. گویا یکی از این افراد به اندازهای در زندگی دیگری تأثیرگذار است که حتی بخشی از وجود او را تشکیل میدهد. در حقیقت، احساس عمیق عشق و ارتباط میانشان را به تصویر میکشد. در این بیان، احساسات و ارتباطهای بین فردی با ظرافت خاصی توصیف شدهاند.
این اگر گربهست پس آن گوشت کو
ور بود این گوشت گربه کو بجو
هوش مصنوعی: اگر این چیزی که میبینی گربه است، پس آن گوشت کجاست؟ این گوشت گربه کجاست که بخوریم؟
بایزید ار این بود آن روح چیست
ور وی آن روحست این تصویر کیست
هوش مصنوعی: اگر این شخصیت بایزید واقعی باشد، پس آن روح که در او وجود دارد چیست؟ و اگر آن روح در اوست، پس این تصویر کیست؟
حیرت اندر حیرتست ای یار من
این نه کار تست و نه هم کار من
هوش مصنوعی: عزیز من، این وضعیت باعث شگفتی و حیرت من شده است. نه تو در این ماجرا نقشی داری و نه من.
هر دو او باشد ولیک از ریع زرع
دانه باشد اصل و آن که پره فرع
هوش مصنوعی: هر دو مورد، یعنی اصل و فرع، از یک چیز هستند، اما دانه از زمین رشد میکند که به عنوان اصل شناخته میشود و شاخ و برگهای آن به عنوان فرع.
حکمت این اضداد را با هم ببست
ای قصاب این گردران با گردنست
هوش مصنوعی: ای قصاب، حکمت این تضادها را که با هم پیوند خوردهاند، درک کن. این دو امر مخالف، به هم مرتبطاند مانند گردن و گردنبند.
روح بیقالب نداند کار کرد
قالبت بیجان فسرده بود و سرد
هوش مصنوعی: روحی که شکل و قالب ندارد، نمیداند که چه کارهایی باید انجام دهد. زیرا قالب و شکل آن، بیجان و سرد و بیروح بوده است.
قالبت پیدا و آن جانت نهان
راست شد زین هر دو اسباب جهان
هوش مصنوعی: ظاهر تو آشکار است، ولی باطن و روح تو پنهان است. از این دو عامل، حقیقت جهان مشخص میشود.
خاک را بر سر زنی سر نشکند
آب را بر سر زنی در نشکند
هوش مصنوعی: اگر خاک را بر سر بگذرانی، آسیب نمیبیند و اگر آب را بر سر بچکانی، فرو نمیریزد.
گر تو میخواهی که سر را بشکنی
آب را و خاک را بر هم زنی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که بر مشکلات غلبه کنی و قوانین طبیعی را به هم بزنی، باید تلاش زیادی کنی و از همه چیز بگذری.
چون شکستی سر رود آبش به اصل
خاک سوی خاک آید روز فصل
هوش مصنوعی: وقتی که سر رود شکسته شود، آب آن به خاک اصلیاش برمیگردد و روزی رسیده که به سمت خاک رفته است.
حکمتی که بود حق را ز ازدواج
گشت حاصل از نیاز و از لجاج
هوش مصنوعی: حکمت و دلیل اینکه حق و حقیقت به وجود آمده، از نیاز و تیرگیهای انسانها در پی همسر و زندگی مشترک است.
باشد آنگه ازدواجات دگر
لا سمع اذن و لا عین بصر
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که ازدواجها به گونهای دیگر خواهد بود، نه چیزی شنیده میشود و نه دیده میشود.
گر شنیدی اذن کی ماندی اذن
یا کجا کردی دگر ضبط سخن
هوش مصنوعی: اگر شنیدی که اجازهای هست، چرا درنگ کردی یا کجا دیگر سخن را ضبط کردی؟
گر بدیدی برف و یخ خورشید را
از یخی برداشتی اومید را
هوش مصنوعی: اگر برف و یخ را میدیدی، میتوانستی با تابش خورشید، یخ را ذوب کرده و امیدی دوباره پیدا کنی.
آب گشتی بیعروق و بیگره
ز آب داود هوا کردی زره
هوش مصنوعی: تو به مانند آب هستی که نه رگ و پی دارد و نه گرهای. اما همچون زرهای از آب داود، به خود شکوه و جلا دادهای.
پس شدی درمان جان هر درخت
هر درختی از قدومش نیکبخت
هوش مصنوعی: با ورود تو، هر درختی شفا پیدا کرد و خوشبخت شد.
آن یخی بفسرده در خود مانده
لا مساسی با درختان خوانده
هوش مصنوعی: یخهایی که در خود مانده و ذوب نشدهاند، هیچ ارتباطی با درختان ندارند و از هم جدا هستند.
لیس یالف لیس یؤلف جسمه
لیس الا شح نفس قسمه
هوش مصنوعی: هیچ دو نفر بهگونهای به هم ربط ندارند و هیچ کدام جزء وجود دیگری نیستند؛ جز اینکه هر کس بخواهد چیزی را نصیب خود کند.
نیست ضایع زو شود تازه جگر
لیک نبود پیک و سلطان خضر
هوش مصنوعی: هیچ چیز از بین نمیرود، اما دل تازهای پیدا نمیشود؛ با این حال، خبری از پیامبر و راهنما نیست.
ای ایاز استارهٔ تو بس بلند
نیست هر برجی عبورش را پسند
هوش مصنوعی: ای ایاز، ستارهٔ تو آنقدر بلند نیست که عبور از هر دژی را بپسندد.
هر وفا را کی پسندد همتت
هر صفا را کی گزیند صفوتت
هوش مصنوعی: هر وفا و صداقتی را چطور میپسندی و هر پاکی و طهارت را چگونه انتخاب میکنی؟