برگردان به زبان ساده
ای ایاز این مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بر بت عاشقی
هوش مصنوعی: ای ایاز، چرا این محبتها در وجود تو مانند چارق (کفش سنتی) است؟ آیا مانند عشق بر بت نیست که در دل و جان نفوذ کرده باشد؟
همچو مجنون از رخ لیلی خویش
کردهای تو چارقی را دین و کیش
هوش مصنوعی: تو همچون مجنون از روی لیلیات، دین و آیین خود را به یک چارق تبدیل کردهای.
با دو کهنه مهر جان آمیخته
هر دو را در حجرهای آویخته
هوش مصنوعی: دو نشان قدیمی عشق را با جانم در هم آمیختهام و هر دو را در اتاقی آویزان کردهام.
چند گویی با دو کهنه نو سخن
در جمادی میدمی سر کهن
هوش مصنوعی: چرا مدام دربارهی حرفهای قدیمی صحبت میکنی در حالی که هنوز در حال و هوای حال هستی؟
چون عرب با ربع و اطلال ای ایاز
میکشی از عشق گفت خود دراز
هوش مصنوعی: زمانی که عرب به یاد ربع و ویرانهها میافتد، ای ایاز، تو نیز از عشق سخن طولانی میگویی.
چارقت ربع کدامین آصفست
پوستین گویی که کرتهٔ یوسفست
هوش مصنوعی: لباس چهاردهمُور این چقدر زیباست، مانند پوستین گویی که در زمان یوسف بر تن کردهاند.
همچو ترسا که شمارد با کشش
جرم یکساله زنا و غل و غش
هوش مصنوعی: مانند انسانی که با حرص و طمع، گناه و جرم یک سال خود را در کنار اعمال ناپسند محسوب میکند.
تا بیامرزد کشش زو آن گناه
عفو او را عفو داند از اله
هوش مصنوعی: برای آنکه بخشایش کند، کشش آن گناه را از او در نظر میگیرد و خداوند هم او را مورد بخشش قرار میدهد.
نیست آگه آن کشش از جرم و داد
لیک بس جادوست عشق و اعتقاد
هوش مصنوعی: عشق و باور همچون جادوگری است که انسان را به خود میکشد، اما این جذب به دلیل وزن و اهمیت مادی نیست.
دوستی و وهم صد یوسف تند
اسحر از هاروت و ماروتست خود
هوش مصنوعی: دوستی و خیال، مانند صد یوسف زیبا و شگفتانگیز، از دانش و قدرت هاروت و ماروت سرچشمه میگیرد.
صورتی پیدا کند بر یاد او
جذب صورت آردت در گفت و گو
هوش مصنوعی: وقتی به یاد او میافتی، چهرهای زیبا در ذهنت شکل میگیرد که در گفتگو با تو حضوری ملموس دارد.
راز گویی پیش صورت صد هزار
آن چنان که یار گوید پیش یار
هوش مصنوعی: رازها را باید با کسی در میان گذاشت که همنوا و همدل است، درست مانند اینکه یار، بیپروا و با اعتماد در حضور یار خود، از دل و دغدغههایش سخن میگوید.
نه بدانجا صورتی نه هیکلی
زاده از وی صد الست و صد بلی
هوش مصنوعی: نه آنجا شکلی وجود دارد و نه بدنی که از آن به وجود آمده باشد. حقیقتی است که فقط میتوان گفت "بله" و "بله" به تعداد بسیار.
آن چنان که مادری دلبردهای
پیش گور بچهٔ نومردهای
هوش مصنوعی: شبیه مادران دلسوختهای است که در برابر قبر فرزند از دست رفتهشان ایستادهاند و غم آن را به دوش میکشند.
رازها گوید به جد و اجتهاد
مینماید زنده او را آن جماد
هوش مصنوعی: رازها را با دقت و تلاش بیان میکند، و این حقیقت که او به مانند یک چیز بیجان در برههای زنده شده است، نشاندهندهی عمق فهم و اندیشهاش است.
حی و قایم داند او آن خاک را
چشم و گوشی داند او خاشاک را
هوش مصنوعی: او زنده و ناظر است و خاک را میبیند و میشنود، همچنین میتواند خاشاک را تشخیص دهد.
پیش او هر ذرهٔ آن خاک گور
گوش دارد هوش دارد وقت شور
هوش مصنوعی: در حضور او، هر ذره از خاک قبر، آگاه و هوشیار است و در زمان شور و حال، حساسیت خاصی دارد.
مستمع داند به جد آن خاک را
خوش نگر این عشق ساحرناک را
هوش مصنوعی: شنونده خوب میداند که آن خاک را با دقت بنگرد، این عشق سحرآمیز را.
آنچنان بر خاک گور تازه او
دمبدم خوش مینهد با اشک رو
هوش مصنوعی: او بهقدری با اشک و اندوه بر خاک قبر تازهاش مینشیند که هر لحظه بر شدت غم و یادش افزوده میشود.
که بوقت زندگی هرگز چنان
روی ننهادست بر پور چو جان
هوش مصنوعی: در زمان حیات، هرگز چهرهای به زیبانی که جان دارد، بر این دنیای فانی نگذاشته است.
از عزا چون چند روزی بگذرد
آتش آن عشق او ساکن شود
هوش مصنوعی: وقتی کمی از دوره سوگواری بگذرد، هیجان و درد آن عشق آرام میگیرد.
عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حی جانافزای دار
هوش مصنوعی: عشق در دل مرده دوام نمییابد، عشق باید بر دل زنده و جاندار تکیه کند تا پایدار بماند.
بعد از آن زان گور خود خواب آیدش
از جمادی هم جمادی زایدش
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، خواب او به سراغش میآید و از حالت بیجانید دوباره زندگی به او میبخشد.
زانک عشق افسون خود بربود و رفت
ماند خاکستر چو آتش رفت تفت
هوش مصنوعی: چون عشق جادو و سحر خود را از من گرفت و رفت، من نیز مانند خاکستری ماندهام که آتش آن رفته است.
آنچ بیند آن جوان در آینه
پیر اندر خشت میبیند همه
هوش مصنوعی: هرچه آن جوان در آینه میبیند، پیر در دلش و فکرش به صورت خشت و سختی زندگی تجربه کرده و درک میکند.
پیر عشق تست نه ریش سپید
دستگیر صد هزاران ناامید
هوش مصنوعی: عاشق قدیمی تو کسی است که با تجربهاش میتواند به تعداد زیادی از افرادی که ناامید شدهاند، کمک کند.
عشق صورتها بسازد در فراق
نامصور سر کند وقت تلاق
هوش مصنوعی: عشق میتواند در دوریها، شکلها و صورتهای مختلفی بسازد، اما زمانی که به وصال میرسد، این تصاویر و شکلها محو میشوند.
که منم آن اصل اصل هوش و مست
بر صور آن حسن عکس ما بدست
هوش مصنوعی: من همان منبع اصلی هوش و عقل هستم و در اثر زیباییهای آن، دچار شگفتی و سرمستی شدهام.
پردهها را این زمان برداشتم
حسن را بیواسطه بفراشتم
هوش مصنوعی: در این لحظه، پردهها را کنار زدم و حسن را بدون هیچ واسطهای در پیش روی شما قرار دادم.
زانک بس با عکس من در بافتی
قوت تجرید ذاتم یافتی
هوش مصنوعی: زیرا به خاطر تصویر من در بافتی، قدرت خالص وجودم را پیدا کردی.
چون ازین سو جذبهٔ من شد روان
او کشش را مینبیند در میان
هوش مصنوعی: زمانی که جذبه و کشش من به سمت او جاری میشود، او دیگر نمیتواند این کشش را در میان خود ببیند.
مغفرت میخواهد از جرم و خطا
از پس آن پرده از لطف خدا
هوش مصنوعی: او به دنبال بخشش و آمرزش از گناهان و اشتباهاتش است و به لطف و رحمت خداوند امیدوار است.
چون ز سنگی چشمهای جاری شود
سنگ اندر چشمه متواری شود
هوش مصنوعی: زمانی که از دل سنگی آبجوشی به راه بیفتد، دیگر سنگ در برابر آن ناپدید میشود.
کس نخواهد بعد از آن او را حجر
زانک جاری شد از آن سنگ آن گهر
هوش مصنوعی: هیچ کس پس از آن سنگ قیمتی را نخواهد خواست، زیرا از آن سنگ، جواهر باارزشی جاری شده است.
کاسهها دان این صور را واندرو
آنچ حق ریزد بدان گیرد علو
هوش مصنوعی: کاسهها معرفت و درکهای مختلفی از حقایق هستند و هر فردی بر اساس ظرفیت و توانایی خود، از حقیقت بهرهمند میشود.