بخش ۱۱۸ - اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر میکن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای این عالمیست کی خاک به کف گیری زر شود مرده درو آید زنده شود نحس اکبر در وی آید سعد اکبر شود کفر درو آید ایمان گردد زهر درو آید تریاق شود نه داخل این عالمست و نه خارج این عالم نه تحت و نه فوق نه متصل نه منفصل بیچون و بی چگونه هر دم ازو هزاران اثر و نمونه ظاهر میشود چنانک صنعت دست با صورت دست و غمزهٔ چشم با صورت چشم و فصاحت زبان با صورت زبان نه داخلست و نه خارج او نه متصل و نه منفصل والعاقل تکفیه الاشارة
تا دو سال این کار کرد آن مرد کار
بعد از آن امر آمدش از کردگار
بعد ازین میده ولی از کس مخواه
ما بدادیمت ز غیب این دستگاه
هر که خواهد از تو از یک تا هزار
دست در زیر حصیری کن بر آر
هین ز گنج رحمت بیمر بده
در کف تو خاک گردد زر بده
هر چه خواهندت بده مندیش از آن
داد یزدان را تو بیش از بیش دان
دست زیر بوریا کن ای سند
از برای رویپوش چشم بد
پس ز زیر بوریا پر کن تو مشت
ده به دست سایل بشکسته پشت
بعد ازین از اجر ناممنون بده
هر که خواهد گوهر مکنون بده
رو ید الله فوق ایدیهم تو باش
همچو دست حق گزافی رزق پاش
وام داران را ز عهده وا رهان
همچو باران سبز کن فرش جهان
بود یک سال دگر کارش همین
که بدادی زر ز کیسهٔ رب دین
زر شدی خاک سیه اندر کفش
حاتم طایی گدایی در صفش
بخش ۱۱۷ - گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن: این بگفت و گریه در شد های هایبخش ۱۱۹ - دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وامداران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی: حاجت خود گر نگفتی آن فقیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دو سال این کار کرد آن مرد کار
بعد از آن امر آمدش از کردگار
هوش مصنوعی: آن مرد به مدت دو سال به این کار مشغول شد و سپس فرمانی از سوی خداوند برای او آمد.
بعد ازین میده ولی از کس مخواه
ما بدادیمت ز غیب این دستگاه
هوش مصنوعی: پس از این، به تو میدهد، اما از کسی دیگر چیزی نخواه. ما این نعمت را از عالم غیب به تو عطا کردیم.
هر که خواهد از تو از یک تا هزار
دست در زیر حصیری کن بر آر
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به تو نزدیک شود و از تو محبت طلب کند، با دستانی پنهان و به آرامی تلاش کن تا به او کمک کنی.
هین ز گنج رحمت بیمر بده
در کف تو خاک گردد زر بده
هوش مصنوعی: بشتاب و از گنجینه رحمت الهی که بیپایان است، چیزی به دیگران بده. کیمیا را در دستانت قرار بده تا آنچه به نظر بیارزش میآید، به طلا تبدیل شود.
هر چه خواهندت بده مندیش از آن
داد یزدان را تو بیش از بیش دان
هوش مصنوعی: هر چه میخواهند، به آنها بده و نگران نباش. خداوند به تو نعمتهای بیشتری خواهد داد.
دست زیر بوریا کن ای سند
از برای رویپوش چشم بد
هوش مصنوعی: دستت را زیر زیرانداز بگذار، ای سند، تا برای پوشاندن چشمان بد باشد.
پس ز زیر بوریا پر کن تو مشت
ده به دست سایل بشکسته پشت
هوش مصنوعی: پس از زیر فرش، دستت را پر کن و به کسی که خواستار کمک است، با دستانی شکسته و دلشکسته، کمک کن.
بعد ازین از اجر ناممنون بده
هر که خواهد گوهر مکنون بده
هوش مصنوعی: پس از این از پاداش بیقدری نده، هر کس که میخواهد، گوهر پنهان نده.
رو ید الله فوق ایدیهم تو باش
همچو دست حق گزافی رزق پاش
هوش مصنوعی: دست خدا بالاتر از تمام دستهاست. تو هم باید مانند دست خدا، سخاوت و generosity را در پخش روزی و رزق دیگران به نمایش بگذاری.
وام داران را ز عهده وا رهان
همچو باران سبز کن فرش جهان
هوش مصنوعی: به کسانی که در قرض و بدهی هستند، کمک کن تا از این وضعیت رهایی یابند و زندگیشان را مانند بارانی که زمین را سبز میکند، رونق ببخشند.
بود یک سال دگر کارش همین
که بدادی زر ز کیسهٔ رب دین
هوش مصنوعی: یک سال دیگر هم گذشت و کار آن شخص تنها این بود که از کیسهی دیگران برای خود طلا و زر فراهم کند.
زر شدی خاک سیه اندر کفش
حاتم طایی گدایی در صفش
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که با وجود ثروت و ارزشمندی مانند طلا، انسان ممکن است در عین حال در مقام و جایگاه اجتماعی پایینتری قرار گیرد، همانطور که حاتم طایی، با وجود سخاوت و بزرگیاش، گدا در صف مردم است. این نشاندهنده تضاد بین ظاهر و باطن یا مقام اجتماعی و ذات انسان است.