گنجور

بخش ۹۱ - بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بی‌خبرست چنانک هر پیشه‌ور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشه‌ورست و بی‌خبری او از آنک وظیفهٔ او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگرچه به حکم حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بی‌خبری نمی‌خواهیم درین مقام

چنبرهٔ دید جهان ادراک تست
پردهٔ پاکان حس ناپاک تست
مدتی حس را بشو ز آب عیان
این چنین دان جامه‌شوی صوفیان
چون شدی تو پاک پرده بر کند
جان پاکان خویش بر تو می‌زند
جمله عالم گر بود نور و صور
چشم را باشد از آن خوبی خبر
چشم بستی گوش می‌آری به پیش
تا نمایی زلف و رخسارهٔ به تیش
گوش گوید من به صورت نگروم
صورت ار بانگی زند من بشنوم
عالمم من لیک اندر فن خویش
فن من جز حرف و صوتی نیست بیش
هین بیا بینی ببین این خوب را
نیست در خور بینی این مطلوب را
گر بود مشک و گلابی بو برم
فن من اینست و علم و مخبرم
کی ببینم من رخ آن سیم‌ساق
هین مکن تکلیف ما لیس یطاق
باز حس کژ نبیند غیر کژ
خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ
چشم احول از یکی دیدن یقین
دانک معزولست ای خواجه معین
تو که فرعونی همه مکری و زرق
مر مرا از خود نمی‌دانی تو فرق
منگر از خود در من ای کژباز تو
تا یکی تو را نبینی تو دوتو
بنگر اندر من ز من یک ساعتی
تا ورای کون بینی ساحتی
وا رهی از تنگی و از ننگ و نام
عشق اندر عشق بینی والسلام
پس بدانی چونک رستی از بدن
گوش و بینی چشم می‌داند شدن
راست گفتست آن شه شیرین‌زبان
چشم گردد مو به موی عارفان
چشم را چشمی نبود اول یقین
در رحم بود او جنین گوشتین
علت دیدن مدان پیه ای پسر
ورنه خواب اندر ندیدی کس صور
آن پری و دیو می‌بیند شبیه
نیست اندر دیدگاه هر دو پیه
نور را با پیه خود نسبت نبود
نسبتش بخشید خلاق ودود
آدمست از خاک کی ماند به خاک
جنیست از نار بی‌هیچ اشتراک
نیست مانندای آتش آن پری
گرچه اصلش اوست چون می‌بنگری
مرغ از بادست و کی ماند به باد
نامناسب را خدا نسبت به داد
نسبت این فرعها با اصلها
هست بی‌چون ار چه دادش وصلها
آدمی چون زادهٔ خاک هباست
این پسر را با پدر نسبت کجاست
نسبتی گر هست مخفی از خرد
هست بی‌چون و خرد کی پی برد
باد را بی چشم اگر بینش نداد
فرق چون می‌کرد اندر قوم عاد
چون همی دانست مؤمن از عدو
چون همی دانست می را از کدو
آتش نمرود را گر چشم نیست
با خلیلش چون تجشم کردنیست
گر نبودی نیل را آن نور و دید
از چه قبطی را ز سبطی می‌گزید
گرنه کوه و سنگ با دیدار شد
پس چرا داود را او یار شد
این زمین را گر نبودی چشم جان
از چه قارون را فرو خورد آنچنان
گر نبودی چشم دل حنانه را
چون بدیدی هجر آن فرزانه را
سنگ‌ریزه گر نبودی دیده‌ور
چون گواهی دادی اندر مشت در
ای خرد بر کش تو پر و بالها
سوره بر خوان زلزلت زلزالها
در قیامت این زمین بر نیک و بد
کی ز نادیده گواهیها دهد
که تحدث حالها و اخبارها
تظهر الارض لنا اسرارها
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که بد مرسل خبیر
کین چنین دارو چنین ناسور را
هست درخور از پی میسور را
واقعاتی دیده بودی پیش ازین
که خدا خواهد مرا کردن گزین
من عصا و نور بگرفته به دست
شاخ گستاخ ترا خواهم شکست
واقعات سهمگین از بهر این
گونه گونه می‌نمودت رب دین
در خور سر بد و طغیان تو
تا بدانی کوست درخوردان تو
تا بدانی کو حکیمست و خبیر
مصلح امراض درمان‌ناپذیر
تو به تاویلات می‌گشتی از آن
کور و گر کین هست از خواب گران
وآن طبیب و آن منجم در لمع
دید تعبیرش بپوشید از طمع
گفت دور از دولت و از شاهیت
که درآید غصه در آگاهیت
از غذای مختلف یا از طعام
طبع شوریده همی‌بیند منام
زانک دید او که نصیحت‌جو نه‌ای
تند و خون‌خواری و مسکین‌خو نه‌ای
پادشاهان خون کنند از مصلحت
لیک رحمتشان فزونست از عنت
شاه را باید که باشد خوی رب
رحمت او سبق دارد بر غضب
نه غضب غالب بود مانند دیو
بی‌ضرورت خون کند از بهر ریو
نه حلیمی مخنث‌وار نیز
که شود زن روسپی زان و کنیز
دیوخانه کرده بودی سینه را
قبله‌ای سازیده بودی کینه را
شاخ تیزت بس جگرها را که خست
نک عصاام شاخ شوخت را شکست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنبرهٔ دید جهان ادراک تست
پردهٔ پاکان حس ناپاک تست
هوش مصنوعی: دنیا را طبق دیدگاه خودت درک می‌کنی و آنچه از پاکان و نیکان دریافت می‌شود، به خاطر ذهن و حواس ناپاک تو زیر پرده‌ای پنهان است.
مدتی حس را بشو ز آب عیان
این چنین دان جامه‌شوی صوفیان
هوش مصنوعی: مدتی با وضو و خالصی خود را شستشو کن، اینگونه است که صوفیان لباس خود را تمیز می‌کنند.
چون شدی تو پاک پرده بر کند
جان پاکان خویش بر تو می‌زند
هوش مصنوعی: وقتی که تو از هر آلودگی پاک شوی، روح‌های پاک نیز به تو توجه خواهند کرد و به سوی تو می‌آیند.
جمله عالم گر بود نور و صور
چشم را باشد از آن خوبی خبر
هوش مصنوعی: اگر همه چیز در عالم نور و شکل باشد، چشم به وسیله آن خوبی می‌تواند خبر از زیبایی‌ها بگیرد.
چشم بستی گوش می‌آری به پیش
تا نمایی زلف و رخسارهٔ به تیش
هوش مصنوعی: چشمانت را که می‌بندی، با گوش‌هایت به آنچه در جلو است گوش می‌دهی تا بتوانی زیبایی مو و چهره را ببینی.
گوش گوید من به صورت نگروم
صورت ار بانگی زند من بشنوم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من با گوش خود به حرف‌ها و صداها گوش می‌دهم، اما وقتی به چهره‌ای نگاه می‌کنم و آن چهره صدایی می‌زند، من آن صدا را می‌شنوم. به عبارتی، دیدن و شنیدن به هم پیوند خورده و شناخت من از دیگران به این دو حس وابسته است.
عالمم من لیک اندر فن خویش
فن من جز حرف و صوتی نیست بیش
هوش مصنوعی: من شخصی دانا هستم، اما در حوزه تخصص خودم فقط توانایی‌ام به گفتار و صدا محدود می‌شود و بیشتر از آن چیزی ندارم.
هین بیا بینی ببین این خوب را
نیست در خور بینی این مطلوب را
هوش مصنوعی: بیا و نگاهی به این زیبا بینداز، این زیبایی برای چشمان تو مناسب نیست و این خواسته‌ی درونت هم که انتظارش را داری، ممکن است در دسترس نباشد.
گر بود مشک و گلابی بو برم
فن من اینست و علم و مخبرم
هوش مصنوعی: اگر مشک و گلابی وجود داشته باشد، من می‌توانم آن را شناسایی کنم. این مهارت و دانشی است که من دارم.
کی ببینم من رخ آن سیم‌ساق
هین مکن تکلیف ما لیس یطاق
هوش مصنوعی: کی می‌توانم چهره آن معشوق زیبا را ببینم؟ خواهش می‌کنم، ما را در این وضعیت که نمیتوانیم تحمل کنیم، معذب نکن.
باز حس کژ نبیند غیر کژ
خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ
هوش مصنوعی: فردی که به طور نادرست می‌بیند، تنها نادرستی را درک می‌کند و نمی‌تواند واقعیت را به درستی تشخیص دهد. او در هر دو حالت انحراف یا درست بودن، فقط آنچه که خود می‌خواهد را می‌بیند.
چشم احول از یکی دیدن یقین
دانک معزولست ای خواجه معین
هوش مصنوعی: چشم نابینای احول وقتی چیزی را می‌بیند، یقینا باید بداند که او از حقیقت دور است و از درک واقعیات محروم است، ای معین!
تو که فرعونی همه مکری و زرق
مر مرا از خود نمی‌دانی تو فرق
هوش مصنوعی: تو که همچون فرعون مغروری و از نیرنگ و فریب پر هستی، اما نمی‌توانی مرا بشناسی و تفاوت‌هایم را درک کنی.
منگر از خود در من ای کژباز تو
تا یکی تو را نبینی تو دوتو
هوش مصنوعی: به خودت نگاه نکن و به اشتباهاتت توجه نکن، زیرا اگر این کار را بکنی، نمی‌توانی واقعیت را ببینی و فقط دوگانگی و تفاوت‌ها را درک می‌کنی.
بنگر اندر من ز من یک ساعتی
تا ورای کون بینی ساحتی
هوش مصنوعی: به یک لحظه به درون من نگاه کن تا فراتر از جهان مادی، راهی را ببینی.
وا رهی از تنگی و از ننگ و نام
عشق اندر عشق بینی والسلام
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی سفارش می‌شود که از محدودیت‌ها و شرمندگی‌ها رهایی یابد و در عشق، زیبایی و چهره‌ای نوین را مشاهده کند. در نهایت، این پیام به آرامش ختم می‌شود.
پس بدانی چونک رستی از بدن
گوش و بینی چشم می‌داند شدن
هوش مصنوعی: پس می‌فهمی که وقتی از بدن رهایی یابی، گوش و بینی و چشم تو چه معنایی خواهند داشت.
راست گفتست آن شه شیرین‌زبان
چشم گردد مو به موی عارفان
هوش مصنوعی: سخن او راست است که آن شاه شیرین‌زبان، به دقت و موشکافی نگاه می‌کند به جزئیات عارفان.
چشم را چشمی نبود اول یقین
در رحم بود او جنین گوشتین
هوش مصنوعی: چشم هیچ چیزی نمی‌دید و در دلش تنها یقین و باور وجود داشت، مانند جنینی که در رحم قرار دارد.
علت دیدن مدان پیه ای پسر
ورنه خواب اندر ندیدی کس صور
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که نباید به ظواهر فریبنده توجه کرد، چرا که در واقع ممکن است چیزهای پنهانی وجود داشته باشد که به چشم نمی‌آید. به عبارت دیگر، آنچه که در ابتدا دیده می‌شود، ممکن است حقیقت را به خوبی نشان ندهد و افراد باید به عمق مسائل توجه کنند.
آن پری و دیو می‌بیند شبیه
نیست اندر دیدگاه هر دو پیه
هوش مصنوعی: آن پری و دیو هر دو یکدیگر را نمی‌بینند و در چشم هر کدام، دیگری شبیه به خودشان نیست.
نور را با پیه خود نسبت نبود
نسبتش بخشید خلاق ودود
هوش مصنوعی: نور و روشنایی به پیه (شمع) ارتباطی ندارد، بلکه خالق و دود آن را به هم مرتبط می‌کند.
آدمست از خاک کی ماند به خاک
جنیست از نار بی‌هیچ اشتراک
هوش مصنوعی: هر انسانی از خاک ساخته شده است و سرانجام به خاک برمی‌گردد. اما جن، که از آتش خلق شده، هیچ نقطه مشترکی با خاک ندارد و به همین دلیل سرنوشتی متفاوت دارد.
نیست مانندای آتش آن پری
گرچه اصلش اوست چون می‌بنگری
هوش مصنوعی: آن پری مانند آتش نیست، هرچند که او هم اصل و ریشه‌اش آتش است، اما وقتی به او نگاه می‌کنی، چیزی متفاوت را می‌بینی.
مرغ از بادست و کی ماند به باد
نامناسب را خدا نسبت به داد
هوش مصنوعی: پرنده در دست کسی نمی‌ماند و شایسته نیست که خداوند با ناعدالتی رفتار کند.
نسبت این فرعها با اصلها
هست بی‌چون ار چه دادش وصلها
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که هر یک از جزها (فرع‌ها) به اصول اصلی خود ارتباطی عمیق و بدون شک دارند، حتی اگر در ظاهر به هم متصل نباشند. به عبارت دیگر، ارتباط و وابستگی میان جزها و اصول، بنیادین و غیرقابل انکار است.
آدمی چون زادهٔ خاک هباست
این پسر را با پدر نسبت کجاست
هوش مصنوعی: انسان با اینکه از خاک به وجود آمده، اما نمی‌توان بین او و پدرش ارتباطی برقرار کرد که نشان‌دهنده‌ی برتری یا نسب خاصی باشد.
نسبتی گر هست مخفی از خرد
هست بی‌چون و خرد کی پی برد
هوش مصنوعی: اگر نسبتی وجود داشته باشد که از درک پنهان مانده باشد، آن نسبت بدون شک و تردید وجود دارد، اما ذهن چه کسی می‌تواند به آن پی ببرد؟
باد را بی چشم اگر بینش نداد
فرق چون می‌کرد اندر قوم عاد
هوش مصنوعی: اگر باد را بی‌چشم بنگری، تفاوت در قوم عاد چه می‌کند؟
چون همی دانست مؤمن از عدو
چون همی دانست می را از کدو
هوش مصنوعی: مؤمن زمانی که می‌فهمد که دشمن کیست، مثل این است که تفاوت میوه‌ی واقعی را از کدو تشخیص می‌دهد.
آتش نمرود را گر چشم نیست
با خلیلش چون تجشم کردنیست
هوش مصنوعی: اگر چشم و بصیرت نباشد، دیدن آتش نمرود و خلیل (ابراهیم) در یکجا معنایی ندارد و نمی‌توان به حقیقت آن پی برد.
گر نبودی نیل را آن نور و دید
از چه قبطی را ز سبطی می‌گزید
هوش مصنوعی: اگر نیل، آن نور و روشنایی را نمی‌داشت، چرا از میان قبطیان، از سبطی (بنی اسراییل) را می‌گزید؟
گرنه کوه و سنگ با دیدار شد
پس چرا داود را او یار شد
هوش مصنوعی: اگر چه کوه و سنگ در برابر دیدار قرار گرفتند، پس چرا داود از آن‌ها یاری دریافت کرد؟
این زمین را گر نبودی چشم جان
از چه قارون را فرو خورد آنچنان
هوش مصنوعی: اگر چشم دل وجود نداشت، چرا آن زمین قارون را به درون خودش کشید و بلعید؟
گر نبودی چشم دل حنانه را
چون بدیدی هجر آن فرزانه را
هوش مصنوعی: اگر چشم دل حنانه نبود، هرگز نمی‌توانستی هجران آن فرزانه را ببینی.
سنگ‌ریزه گر نبودی دیده‌ور
چون گواهی دادی اندر مشت در
هوش مصنوعی: اگر سنگ‌ریزه‌ای در دست نبود، آیا می‌توانستی به درستی شهادت بدهی؟
ای خرد بر کش تو پر و بالها
سوره بر خوان زلزلت زلزالها
هوش مصنوعی: ای عقل، تو بال و پر خود را باز کن و بر سوره زلزله بخوان.
در قیامت این زمین بر نیک و بد
کی ز نادیده گواهیها دهد
هوش مصنوعی: در روز قیامت این زمین بر اعمال خوب و بد انسان‌ها چگونه می‌تواند گواهی بدهد، در حالی که بسیاری از آن‌ها حتی به چشم نمی‌آیند؟
که تحدث حالها و اخبارها
تظهر الارض لنا اسرارها
هوش مصنوعی: حالت‌ها و نشانه‌های آن، اسرار زمین را برای ما نمایان می‌سازد.
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که بد مرسل خبیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به سوی تو فرستاده شده‌ام، که این موضوع نشانه‌ای است بر دلیلی که نشان‌دهنده‌ی آگاهی و دانایی من است.
کین چنین دارو چنین ناسور را
هست درخور از پی میسور را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای التیام دردهای بزرگ و عمیق، لازم است که دارویی مناسب و خاص به کار برده شود. در واقع، برای هر مشکلی باید راه حلی متناسب با آن یافت و استفاده کرد.
واقعاتی دیده بودی پیش ازین
که خدا خواهد مرا کردن گزین
هوش مصنوعی: تو پیش از این تجربیاتی را دیده‌ای که نشان می‌دهد خداوند، مرا برای هدفی خاص برگزیده است.
من عصا و نور بگرفته به دست
شاخ گستاخ ترا خواهم شکست
هوش مصنوعی: من به دست خود عصا و نور را گرفته‌ام و تصمیم دارم که شاخ سرکش تو را بشکنم.
واقعات سهمگین از بهر این
گونه گونه می‌نمودت رب دین
هوش مصنوعی: وقایع سخت و وحشتناک به خاطر تو به این شکل و ظاهر نشان می‌دادند، ای پروردگار دین.
در خور سر بد و طغیان تو
تا بدانی کوست درخوردان تو
هوش مصنوعی: در برابر سرسختی و شورش تو، باید بدانی که چه کسی بر تو تأثیر می‌گذارد.
تا بدانی کو حکیمست و خبیر
مصلح امراض درمان‌ناپذیر
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمی چه کسی دانا و آگاه است، کسی که می‌تواند مشکلات و بیماری‌های سخت را اصلاح کند.
تو به تاویلات می‌گشتی از آن
کور و گر کین هست از خواب گران
هوش مصنوعی: تو به تفسیرهای مختلف فکر می‌کردی، اما در واقع، اگر این موضوع به خواب عمیق مرتبط است، خود را درگیر نکن.
وآن طبیب و آن منجم در لمع
دید تعبیرش بپوشید از طمع
هوش مصنوعی: آن پزشک و آن ستاره‌شناس در درخشش خود، تعبیراتی را دیدند که به خاطر طمع، از آن‌ها پنهان کردند.
گفت دور از دولت و از شاهیت
که درآید غصه در آگاهیت
هوش مصنوعی: می‌گوید اگر از نعمت‌های زندگی و مقام خود دور شوی، غم و اندوه به آگاهی‌ات وارد خواهد شد.
از غذای مختلف یا از طعام
طبع شوریده همی‌بیند منام
هوش مصنوعی: غذای مختلف یا غذاهایی که طبع شوریده را آرام می‌کنند، باعث می‌شوند که خواب خوبی داشته باشم.
زانک دید او که نصیحت‌جو نه‌ای
تند و خون‌خواری و مسکین‌خو نه‌ای
هوش مصنوعی: چون او دریافت که تو نه کسی هستی که نصیحت بپذیری، و نه انسان تندخو و خون‌ریز، و نه فردی بی‌پناه و فقیر، بنابراین رفتار او با تو تغییر کرد.
پادشاهان خون کنند از مصلحت
لیک رحمتشان فزونست از عنت
هوش مصنوعی: پادشاهان به خاطر مصلحت، اقداماتی سختگیرانه انجام می‌دهند، اما رحمت و مهربانی آنها بیشتر از مشکلاتی است که ایجاد می‌کنند.
شاه را باید که باشد خوی رب
رحمت او سبق دارد بر غضب
هوش مصنوعی: پادشاه باید از خصوصیات خدایی و رحمت برخوردار باشد، زیرا رحمت او باید بر خشمش پیشی بگیرد.
نه غضب غالب بود مانند دیو
بی‌ضرورت خون کند از بهر ریو
هوش مصنوعی: غضب به اندازه‌ای که نیازی باشد، نمی‌تواند مانند دیوی بی‌فایده عمل کند و بی‌مورد خون بریزد.
نه حلیمی مخنث‌وار نیز
که شود زن روسپی زان و کنیز
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که کسی که با حوصله و آرامش رفتار می‌کند، ممکن است در شرایطی خاص به گونه‌ای رفتار کند که به نظر برسد شایسته‌ی احترام نیست و مانند یک زن روسپی یا کنیز به نظر آید. در واقع، تاکید بر این است که حوصله و آرامش به تنهایی کافی نیست و گاهی رفتار انسان می‌تواند به شکل دیگری تفسیر شود.
دیوخانه کرده بودی سینه را
قبله‌ای سازیده بودی کینه را
هوش مصنوعی: تو دل خود را به مکانی تبدیل کرده‌ای که مملو از دشمنی و کینه است و آن را به سمت بی‌رحمی و غم جهت داده‌ای.
شاخ تیزت بس جگرها را که خست
نک عصاام شاخ شوخت را شکست
هوش مصنوعی: تیغه‌ی تیز و خطرناک تو شاهدی بر این است که بسیاری را از درد و رنج به ستوه آورده‌اید و من دیگر تحمل این جریان را ندارم و از قدرت تو می‌شکنم.

حاشیه ها

1392/10/08 01:01
امین کیخا

روسپی واژه ای است با کمی طعن و گواژه زیرا روسپی معنی روسفید می دهد ولی همه می دانند که خواست سازنده این لغت روسیاه بوده است .

1401/05/08 13:08
کوروش

راست گفتست آن شه شیرین‌زبان

چشم گرد مو به موی عارفان

 

منظور کیه ؟

1401/07/11 11:10
آینهٔ صفا

کریم زمانی در «شرح جامع مثنوی معنوی» می‌نویسد:

«شَهِ شیرین زفان» اشاره است به سلطان العارفین حضرت بایزید بسطامی، که از او نقل است «آدمی، عارف نشود مگر آنکه هر تارِ مویش چشم گردد » (مثنوی مولوی معنوی ، ج 5 ، ص 193)

1403/07/25 03:09
کوروش

سپاسگزارم

1402/02/29 02:04
یزدانپناه عسکری

چنبرهٔ دید جهان ادراک تست / پردهٔ پاکان حس ناپاک تست 

[حجاب حس مانع وضوح ادراک است]

1403/07/25 03:09
کوروش

لطفا بیشتر توضیح بدید من درست متوجه این بیت نشدم

1403/07/25 03:09
کوروش

مدتی حس را بشو ز آب عیان

 

این چنین دان جامه‌شوی صوفیان

 

منظور از آب عیان چیست