گنجور

بخش ۸۷ - چاره اندیشیدن آن ماهی نیم‌عاقل و خود را مرده کردن

گفت ماهی دگر وقت بلا
چونک ماند از سایهٔ عاقل جدا
کو سوی دریا شد و از غم عتیق
فوت شد از من چنان نیکو رفیق
لیک زان نندیشم و بر خود زنم
خویشتن را این زمان مرده کنم
پس برآرم اشکم خود بر زبر
پشت زیر و می‌روم بر آب بر
می‌روم بر وی چنانک خس رود
نی بسباحی چنانک کس رود
مرده گردم خویش بسپارم به آب
مرگ پیش از مرگ امنست از عذاب
مرگ پیش از مرگ امنست ای فتی
این چنین فرمود ما را مصطفی
گفت موتواکلکم من قبل ان
یاتی الموت تموتوا بالفتن
هم‌چنان مرد و شکم بالا فکند
آب می‌بردش نشیب و گه بلند
هر یکی زان قاصدان بس غصه برد
که دریغا ماهی بهتر بمرد
شاد می‌شد او کز آن گفت دریغ
پیش رفت این بازیم رستم ز تیغ
پس گرفتش یک صیاد ارجمند
پس برو تف کرد و بر خاکش فکند
غلط غلطان رفت پنهان اندر آب
ماند آن احمق همی‌کرد اضطراب
از چپ و از راست می‌جست آن سلیم
تا بجهد خویش برهاند گلیم
دام افکندند و اندر دام ماند
احمقی او را در آن آتش نشاند
بر سر آتش به پشت تابه‌ای
با حماقت گشت او همخوابه‌ایی
او همی جوشید از تف سعیر
عقل می‌گفتش الم یاتک نذیر
او همی‌گفت از شکنجه وز بلا
هم‌چو جان کافران قالوا بلی
باز می‌گفت او که گر این بار من
وا رهم زین محنت گردن‌شکن
من نسازم جز به دریایی وطن
آبگیری را نسازم من سکن
آب بی‌حد جویم و آمن شوم
تا ابد در امن و صحت می‌روم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت ماهی دگر وقت بلا
چونک ماند از سایهٔ عاقل جدا
هوش مصنوعی: ماهی گفت: وقتی در زمان سختی و بلا قرار دارم، چگونه می‌توانم از سایهٔ عقل و خرد دور بمانم؟
کو سوی دریا شد و از غم عتیق
فوت شد از من چنان نیکو رفیق
هوش مصنوعی: او به سمت دریا رفت و از درد و اندوه گذشته دیگر خبری از او نیست، رفیق نیکوی من.
لیک زان نندیشم و بر خود زنم
خویشتن را این زمان مرده کنم
هوش مصنوعی: اما من به این موضوع فکر نمی‌کنم و بر خودم فشار می‌آورم تا در این زمان خود را مانند مرده‌ای بسازم.
پس برآرم اشکم خود بر زبر
پشت زیر و می‌روم بر آب بر
هوش مصنوعی: پس اشک‌هایم را بلند کرده و بر روی زمین می‌ریزیم و سپس به سمت آب می‌روم.
می‌روم بر وی چنانک خس رود
نی بسباحی چنانک کس رود
هوش مصنوعی: من به سراغ او می‌روم به طرز زیبا و دلنشینی، مانند اینکه باغی به سوی آبیاری می‌رود.
مرده گردم خویش بسپارم به آب
مرگ پیش از مرگ امنست از عذاب
هوش مصنوعی: قبل از اینکه بمیرم، خودم را به آب می‌سپارم، زیرا این کار از عذاب در دنیا و آخرت نجاتم می‌دهد.
مرگ پیش از مرگ امنست ای فتی
این چنین فرمود ما را مصطفی
هوش مصنوعی: مرگ قبل از مرگ بی‌خطر است، ای جوان. این‌گونه به ما گفت پیامبر.
گفت موتواکلکم من قبل ان
یاتی الموت تموتوا بالفتن
هوش مصنوعی: باید یاد بگیرید که قبل از آنکه مرگ به سراغتان بیاید، با مشکلات و آزمون‌ها زندگی مواجه شوید. در واقع، به نوعی باید با چالش‌ها و آزمایشات زندگی آماده باشید و در غیر این صورت، انگار که در زندگی مرده‌اید.
هم‌چنان مرد و شکم بالا فکند
آب می‌بردش نشیب و گه بلند
هوش مصنوعی: مردی در حال نوشیدن آب است و در حالی که شکم او بزرگ شده، به سمت پایین و بالا می‌رود. او در این حال در حال حرکت است و تاثیرات زمین‌گذاری بر او مشخص است.
هر یکی زان قاصدان بس غصه برد
که دریغا ماهی بهتر بمرد
هوش مصنوعی: هر یک از آن فرستادگان به شدت ناراحت شدند و افسوس خوردند که ای کاش ماهی بهتری می‌مرد.
شاد می‌شد او کز آن گفت دریغ
پیش رفت این بازیم رستم ز تیغ
هوش مصنوعی: او خوشحال می‌شد که از گفته‌اش پشیمان می‌شود، در حالی که رستم با شمشیرش به جلو می‌رود.
پس گرفتش یک صیاد ارجمند
پس برو تف کرد و بر خاکش فکند
هوش مصنوعی: یک صیاد با ارزش، آن ماهی را گرفت و سپس آن را تف کرد و به زمین انداخت.
غلط غلطان رفت پنهان اندر آب
ماند آن احمق همی‌کرد اضطراب
هوش مصنوعی: یک شخص نادان به خاطر اشتباهاتش به شدت نگران و مضطرب بود، اما در نهایت به صورت پنهانی و بی‌خبر از دیگران رفت. در حالی که آب در زیر او باقی ماند و او هیچ چیز را درک نکرد.
از چپ و از راست می‌جست آن سلیم
تا بجهد خویش برهاند گلیم
هوش مصنوعی: سلیم به دنبال راهی می‌گشت تا از هر طرف بتواند خود را نجات دهد و از موقعیت سختی که در آن قرار داشت، بیرون بیاید.
دام افکندند و اندر دام ماند
احمقی او را در آن آتش نشاند
هوش مصنوعی: در دام و تله‌ای گرفتار شدند و خنگی که در آنجا نشسته، خود را به آتش انداخته است.
بر سر آتش به پشت تابه‌ای
با حماقت گشت او همخوابه‌ایی
هوش مصنوعی: در کنار آتش، شخصی با نادانی به کاری بیهوده پرداخته و به‌خودش آسیب می‌زند.
او همی جوشید از تف سعیر
عقل می‌گفتش الم یاتک نذیر
هوش مصنوعی: او از شعله‌های آتش عقل برافروخته می‌شد و می‌گفت: آیا پیام‌آور به تو نرسید؟
او همی‌گفت از شکنجه وز بلا
هم‌چو جان کافران قالوا بلی
هوش مصنوعی: او می‌گفت که از سختی‌ها و مصیبت‌ها، مانند جان کافران که می‌گویند آری، تحمل می‌کنم.
باز می‌گفت او که گر این بار من
وا رهم زین محنت گردن‌شکن
هوش مصنوعی: او دوباره می‌گفت که اگر این بار من از این درد و رنج سختی که بر دوشم سنگینی می‌کند خلاص شوم، خوشحال می‌شوم.
من نسازم جز به دریایی وطن
آبگیری را نسازم من سکن
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه در سرزمینی که وطن من نیست، جایی نمی‌سازم و فقط در سرزمین خودم زندگی می‌کنم.
آب بی‌حد جویم و آمن شوم
تا ابد در امن و صحت می‌روم
هوش مصنوعی: من به دنبال آب بی‌نهایت هستم تا همیشه در امنیت و سلامتی زندگی کنم.

حاشیه ها

1402/03/13 05:06
زهیر

این بخش، بخش ۸۷ بود و ادامۀ بخش ۸۳.

1402/07/30 06:09
Golnazshajari shajarigolnaz@gmail.com

مرگ پیش از مرگ 

اللهم الرزقنا 

ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد 

یعنی او از اصل این رز بوی برد