بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
محتشم را رامیار هم می گویند . ( دکتر پرتو )
با عرض ادب و احترام خدمت عزیزان
در بیت شماره 2107 مثنوی به تصحیح دکتر عبدالکریم سروش، معنای «سغراق»، «باده» است؛ و «سغراق زفت» یعنی «باده سنگین».
گرچه قرآن از لب پیغامبر است
نباید
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
باشد؟!
جناب آرش،
به گمانم جناب دکتر سروش ظرف را با مظروف اشتباه گرفته اند، سغراق پیاله است جام است و یکی از ماناهای زفت ، پر ، مالامال، ازیرا سغراق زفت
جام پر از می است
ماناهای؟!
روفیای گرامی،
هیچکدام!
به گمانم اشاره شما به وزن است، ولی آنچه که مورد نظر من است وزن نیست و خود واژه پیغمبر یا پیغامبر است و صحیح بودن پیامبر یا حتی پَیمبَر نیز مورد نظرم نیست..
پیامبر یعنی شخصی که پیام را برده یا می بَرَد، حال آنکه این پیام از لامکان و لازمان به این مجموعه هستی آورده شده...یعنی در اینجا، هر کجای این مجموعه هستی هم که باشد و در هر زمانی، همه یکسان به حساب می آیند--> اینجا که جهان هستی است و آنجا که ورای هستی است (همان لامکان و لازمان) پس این پیام از آنجا به اینجا آورده شده و نه آنکه برده شده باشد...
واژه درست برای رسول و قاصد می باید که پیام آور باشد و نه پیامبر...پیغامبر و پیغمبر و پَیغومبَر که دیگر هیچ... -:)
با سلام و احترام خدمت عزیزان و مولانا دوستان درمیانه های این صفحه نوشته شده است
هر که اندر شیخ تیغی میخلید
" بازگونه " از تن خود میدرید
منظور بنده از نوشتن این پانویس اشاره به بازگونه است که به حق به معنی "برعکس " است یعنی تیغ میزدند و ولی تیغ به بدن خودشان فرو میرفت، تصویر بسیار عجیب و ماوراطبیعه دارد، درود بر مولانای "باژگونه" تصور.
البته اگر اشتباه نکنم دکترسروش عزیز این بیت را باژگونه می خوانند و قید می کنند، که هر دو به یک معنی متصور هستند و ایرادی در معنی بوجود نمی آید . البته از نظر زیبایی شنیداری به حق که باژ از باز بسیار زیبا تر است .
@A_pezhvak
در تقویت معنای "سغراق" در نظر دکتر سروش و ناظر به این بیت مولوی باید تاکید کرد که معنایی که دکتر سروش برای واژه "سغراق" ذکر کرده اند و آن را به معنای "باده" یا "می" گرفته اند؛ درست بوده و توسط "لغت نامه دهخدا" نیز تایید شده است.
در لغت نامه دهخدا برای واژه "سَغراق", معانی ذیل آورده شده است:
پیاله شراب, پیاله می
و در پایان مطالبش در این باب, معنای "می" را نیز به تنهایی برای واژه "سغراق" آورده است؛ این بیت شعر را نیز به عنوان شاهد مثال از "تاج المآثر" ذکر می کند:
رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده
سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده
بنابراین با توجه مراتب بیان شده, نظر دکتر سروش در معنای واژه "سغراق" دارای پشتوانه ادبی و واژه شناسی بوده و مصون از خطا هست. به خصوص که بسیار سازگار با معنای کلی این بیت مولانا نیز هست.
نقش او فانی و او شد آینه
هیچ نقش روی غیر آن جای نه
سلام و روزتان مهرآگین
آیا واژه ی پری در مصرع *چون پری را هست این ذات و صفت*آیا فقط در معنای تحت الفظی به کار رفته و ایهامی براش در نظر نمیتونه گرفته شه؟؟
درودی پرمهر تقدیم شما
پریان یک قومند و عده اندکی از آنها رخصت حضور دارند تا گوهر عشق را به فرد مورد نظر برسانند. مخلوقاتی جدا از انسان و فرشته، و نزدیک به هر دوی آنها هستند.
سلام بر ادب دوستان و معنی اندیشان
جناب بابک معنای درست برای قاصد یا رسول را پیام آور دانستند، نه پیامبر، با این استدلال که کار قاصد و رسول پیام اوردن است از جهان ماورای هستی به جهان هستی!
اما در این دیدگاه ایشان اشکالاتی وارد است:
یکم،هستی، اعم از مکانمند و زمانمند و بی زمان و بی مکان است، لذا ماورای هستی، در معنای دقیق، هیچ است و نه چیزی از ان برده می شود، نه اورده!
دوم، به اقتباس از فلاسفه اسلامی، در هر داد و ستدی این معانی متصور است: دادن، ستاندن، دهنده، ستنده، داده/ستاده، دهش/ستانش، و میانجی در دهش/ستانش.
همانطور که مشاهده می شود واژه های داده/ستاده، و دهش/ستانش تعابیر مختلفی برای یک حقیقت خارجی هستند که در هر کدام یک بار نسبت حقیقت خارجی با دهنده، و یک بار نسبت آن با گیرنده و ستاننده در نظر گرفته شده است.
همین وضعیت درباره میانجی دهش/ستانش نیز صادق است. می توان به او با واژه ای اشاره کرد که در ان نسبت میانجی با دهنده لحاظ شده باشد، یا با ستنده.
در ادب پارسی، برای وضعیتی که داده/ستانده از جنس پیام باشد، و نسبت ان با پیام ده در نظر گرفته شود، از پیغام بردن و پیغام رساندن، و برای وضعیتی که نسبت آن با پیام ستان در نظر گرفته شود تعبیر پیغام آوردن به کار می رود.
بشد طوس و پیغام کاووس برد
شنیده سخن پیش او برشمرد (فردوسی)
آنجا که اوست کیست که پیغام من برد؟
یا عرضه دارد این سخنان مبترم (عراقی)
و در مقابل
من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان
از لبت آورده صد پیغام دشنامم هنوز (وحشی)
پس تا اینجای کار تمایزی میان پیام آور و پیامبر نیست و هر دو به یکسان می تواند حسب اعتبار مد نظر گوینده، به کار گرفته شود.
سوم، اکنون می توان این پرسش اساسی را به این شکل مطرح کرد که با وجود اینکه تعابیر پیام اور و پیامبر هر دو به یکسان و به درستی بر معنای مورد نظر خارجی قابل استفاده است، چرا ادیبان پارسی گوی، به جای تعبیر «پیام آور» برای نبی مکرم اسلام یا دیگر انبیاء عظام، از تعبیر «پیغامبر» استفاده کرده اند؟
به امت رسانید پیغام تو
رسولت محمد بشیر و نذیر
با زعم حقیر، اساس این نکته را باید در خدامداری و توحیدمحوری در جهانبینی مردمان جهان پیشامدرن جست.
به زعم حقیر در تعبیر «پیغام بردن» و واژه «پیغام بر» نسبت معنا با فرستنده و دهنده پیام مورد تاکید است، به دیگر سخن، اگر از شخصی بپرسی چه می کنی و بگوید پیغامی می برم، اولین سوالی که به ذهن می اید این است که برای کی؟ به کجا؟ یعنی در ذهن پرسشگر مبدا روشن و به تعبیر ادیبان عرب اجلی و اعرف از مقصد است، لذا از مقصد می پرسد.
اما اگر جواب بشنود که پیغامی اورده ام، اولین سوالی که به ذهنش می رسد که از چه کسی؟ از کجا؟
از این رو است که نبی، در ذهن و زبان مشرقیان، پیامبر است، نه پیام آور؛ فرستاده است، نه گرفته؛ داده است، نه ستانده!
این نکته را درباره خود واژه «داده» در معنای «نعمت» نیز می توان جویا شد؛ نعمت، داده است، نه ستاده!
رضا به «داده» بده، و از قضای حق مگریز!

مولانا