برگردان به زبان ساده
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ
هوش مصنوعی: باد به سوی تخت سلیمان رفت و در این حین سلیمان به باد گفت که باید مسیرت را درست کنی.
باد هم گفت ای سیلمان کژ مرو
ور روی کژ از کژم خشمین مشو
هوش مصنوعی: باد به سیلمان گفت: "سعی کن به راه مستقیم بروی و اگر از جادهات منحرف شدی، از من دلخور نشو."
این ترازو بهر این بنهاد حق
تا رود انصاف ما را در سبق
هوش مصنوعی: این ترازویی که قرار داده شده، برای این است که حق را به درستی سنجش کند تا انصاف ما در رقابت محفوظ بماند.
از ترازو کم کنی من کم کنم
تا تو با من روشنی من روشنم
هوش مصنوعی: اگر از ترازوی محبت بکاهی، من نیز از خود کم میکنم تا تو بتوانی با من در روشنایی زندگی کنی. من در درونم روشن هستم.
همچنین تاج سلیمان میل کرد
روز روشن را برو چون لیل کرد
هوش مصنوعی: تاج سلیمان، در روز روشن، بهطور ناگهانی به سوی شب میل کرد.
گفت تاجا کژ مشو بر فرق من
آفتابا کم مشو از شرق من
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی نگرانی شاعر را نشان میدهد. او از این میگوید که ای آفتاب، بر سر من کمنور نشو و از سمت شرق هم کمتر نتاب. به عبارت دیگر، شاعر نمیخواهد که نور و روشنی در زندگیاش کاهش یابد و دوست دارد همیشه درخشان و پرنور باشد.
راست میکرد او به دست آن تاج را
باز کژ میشد برو تاج ای فتی
هوش مصنوعی: او تلاش میکرد تاج را درست کند، اما تاج به خاطر کج بودنش، دیگر به خوبی روی سر نمیایستاد. ای جوان، به او بگو که باید تاج را درست کند.
هشت بارش راست کرد و گشت کژ
گفت تاجا چیست آخر کژ مغژ
هوش مصنوعی: او هشت بار تلاش کرد تا راست بایستد، اما نتوانست و کج ایستاد. گفت: "آخر این کجی به چه دلیل است؟"
گفت اگر صد ره کنی تو راست من
کژ شوم چون کژ روی ای مؤتمن
هوش مصنوعی: اگر تو صد بار هم مسیر را درست کنی، من همچنان کج میشوم وقتی تو کج میروی، ای مورد اعتماد.
پس سلیمان اندرونه راست کرد
دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد
هوش مصنوعی: سلیمان تصمیم گرفت تا به خواستههای نفسانی خود توجه نکند و آن احساسات را در خود خاموش کند.
بعد از آن تاجش همان دم راست شد
آنچنان که تاج را میخواست شد
هوش مصنوعی: پس از آن، تاج او به یکباره به صورت صحیحی درآمد و همانطور که انتظار میرفت، به شکل دلخواهش تبدیل شد.
بعد از آنش کژ همی کرد او به قصد
تاج او میگشت تارکجو به قصد
هوش مصنوعی: پس از آنکه او به طرز غیرمستقیمی عمل کرد، به دنبال تاج و تخت او میگشت و به دنبال کسی بود که بتواند بر روی سرش تاج بنهد.
هشت کرت کژ بکرد آن مهترش
راست میشد تاج بر فرق سرش
هوش مصنوعی: در هشت میدان، آن فرمانده هرگاه که بهسمت راست میرفت، تاجی بر سر او قرار میگرفت.
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گل پرواز کن
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با ناز و لطافت در دلتنگی، چون گلها را پراکندهای، پرواز کن و به آسمان برافراز.
نیست دستوری کزین من بگذرم
پردههای غیب این برهم درم
هوش مصنوعی: هیچ دستوری وجود ندارد که من از آن بگذرم؛ پردههای پنهان برای من درهم شکسته است.
بر دهانم نه تو دست خود ببند
مر دهانم را ز گفت ناپسند
هوش مصنوعی: بر دهانم دست دیگران را نبند، زیرا که من میخواهم از گفتار ناپسند خودداری کنم.
پس ترا هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه بر خویش گرد
هوش مصنوعی: هرگاه غمی برایت پیش آمد، درد و رنج خود را به دیگران نسبت نده و آن را به خودت نسبت نده.
ظن مبر بر دیگری ای دوستکام
آن مکن که میسگالید آن غلام
هوش مصنوعی: ای دوست، به دیگران سوءظن نبر و کاری نکن که مانند آن غلامی شود که در پی خواستههای خود تنها به فکر خودش است.
گاه جنگش با رسول و مطبخی
گاه خشمش با شهنشاه سخی
هوش مصنوعی: گاهی با پیامبر جنگ دارد و گاهی با آشپز، گاهی هم خشم او به شاه بزرگ و بخشنده مربوط میشود.
همچو فرعونی که موسی هشته بود
طفلکان خلق را سر میربود
هوش مصنوعی: مانند فرعونی که موسی به او گفته بود، کودکانی را از مردم میربود.
آن عدو در خانهٔ آن کور دل
او شده اطفال را گردن گسل
هوش مصنوعی: در خانهٔ آن شخص کوردل، دشمن او در کمین نشسته و به بچهها آسیب میزند.
تو هم از بیرون بدی با دیگران
واندرون خوش گشته با نفس گران
هوش مصنوعی: تو هم در ظاهر، مانند دیگران بد به نظر میرسی، اما در درون، با نفس خود به خوبی و آرامش دست یافتهای.
خود عدوت اوست قندش میدهی
وز برون تهمت به هر کس مینهی
هوش مصنوعی: شما به خودتان آسیب میزنید و با عطوفت به او محبت نشان میدهید، در حالی که از بیرون، به دیگران نسبتهای نادرست میدهید.
همچو فرعونی تو کور و کوردل
با عدو خوش بیگناهان را مذل
هوش مصنوعی: تو مانند فرعون، نابینا و بددل هستی و با دشمنان خوشرفتار میکنی، در حالی که بیگناهان را به ذلت میکشانید.
چند فرعونا کشی بیجرم را
مینوازی مر تن پر غرم را
هوش مصنوعی: چند انسان بیگناه را بیدلیل عذاب میکنی و به تن پر غرور خود مینازی.
عقل او بر عقل شاهان میفزود
حکم حق بیعقل و کورش کرده بود
هوش مصنوعی: عقل او برتر از عقل شاهان بود و حکم خداوند بینیاز از عقل و بینایی است.
مهر حق بر چشم و بر گوش خرد
گر فلاطونست حیوانش کند
هوش مصنوعی: اگر مهر و محبت خداوند بر چشم و گوش انسان باشد، حتی اگر فردی به دانایی و خردی چون فیلسوف یونانی، افلاطون، نیز برسد، میتواند به موجودی بیخبر و نادان تبدیل شود.
حکم حق بر لوح میآید پدید
آنچنان که حکم غیب بایزید
هوش مصنوعی: سخن و فرمان الهی بر صفحه وجود ظاهر میشود، همانطور که امر و ارادهی غیبی بر بایزید نمایان شد.
حاشیه ها
موتمن همان امین است و شخص مورد اعتماد
کرت اینجا به معنی دفعه و مرتبه آمده باتوجه به هشت
غرم در اینجا منظور خشم و غضب بوده یا غرامت؟
امان از توجیه و توجیه گر و توجیه گری ..
1392/04/09 15:07
سپیده ارزانی
سلام
اهمیت باد برای مردم جزیره های جنوب کشور هنوز هم حفظ شده است به باد هایی باور دارند که باعث بیماری می شوند در قشم در بندر عباس ،
معنای مغژ در مصرع "پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ"چیست؟
1394/04/21 16:07
محمود حجاری
در بیت سوم به نظر می رسد که "هین" به جای "این" مناسب تر باشد.
هین ؛ ترازو بهر این بنهاد حق
تا رود انصاف ما را در سبق
هین = آگاه باش که حق تعالی برای سنجش عدالت ، ترازو به کار خواهد برد .
" این ترازو " دلالت دارد به یک ترازوی معین ، ولی در متن شعر به ترازوی مشخص و شناخته شده ای اشاره نشده است. در قبال واژه ی این ترازو بلافاصله این پرسش به ذهن متبادر می شود که کدام ترازو؟
1394/11/25 16:01
احمد رحمت بر
در بیت 23، بهتر است روی عدو تشدید گذاشته شود.
خود عدوّت اوست قندش میدهی
1394/11/01 17:02
کوروش ایرانی اصل
با درود...
جناب مولانا میفرماید...
اگر در روند زندگی دچار مشکلاتی شدید؛ دیگران را ملامت نکنید... بلکه به رفتار و کردار خودتون، دوباره نگاهی عمیق بندازید... خودمون گره بر مشکلات، زدیم... گردن دیگران نیافکنیم...
سپاس...
1394/11/01 17:02
کوروش ایرانی اصل
هشت بارش : برای دفعات متعدد... ( نشانه ی کثرت است)
1394/11/01 17:02
کوروش ایرانی اصل
منظور از ترازو ؛ همان "قانون جبران"، یا "قانون کارما"، در این دنیاست...
سپاس.
1394/11/12 08:02
احمد رحمت بر
تا رود انصافْ ما را در سبق.
سبق در اینجا یعنی «آنچه بطریقت مداومت از پیش استاد بخوانند».
معنی مصرع چنین است: تا انصاف سرلوحه درس ما شود.
1394/11/12 10:02
احمد رحمت بر
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گل پرواز کن.
پر از گل فشاندن: ترک تمایل شهوانی کردن.
شرح مثنوی، جعفر شهیدی، جلد 5.
1394/11/12 10:02
احمد رحمت بر
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گِل پرواز کن
پر از گِل فشاندن: ترک تمایل شهوانی کردن.
شرح مثنوی، جعفر شهیدی، جلد 5.
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 18 حکایت سلیمان نبی و کژ وزیدن باد بر او
روزی باد چنان کج می وزید که تاج سلیمان بر سرش کج می شد.سلیمان به باد نهیب زد:ای باد کج نوز! باد جواب داد تو کج نرو.
وقتی تو کج می روی من هم کج می وزم.هشت مرتبه تکرار شد تا این که سلیمان دریافت خللی در کار اوست و باد به او آگاهی می دهد.
در قصص الانبیا ثعالبی ص274 آمده است که انگشتر سلیمان در دستش قرار نمی گرفت و دانست که قصوری کرده است.
در این حکایت مولانا به هماهنگی انسان با جهان و پیوستگی کل جهان با هم اشاره می کند.
امروز در علم فیزیک ثابت شده است که جهان یک کل به هم پیوسته است.
این همان توحید است و همان "لا اله الا الله " که برای مسلمان شدن باید بر زبان آورد.
در عرفان های مختلف (مانند عرفان سرخپوستی)و تصوف ، این پیوستگی و احترام به طبیعت بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
امروز تحت عنوان انرژی کیهانی همین مطلب دنبال می شود اما موضوع یکسان است که همان توحید می باشد.
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت:بادا کژ مغژ1897
باد هم گفت :ای سلیمان کژ مرو
ور روی کژ،از کژم خشمین مشو
گفت تاجا کژ مشو بر فرق من
آفتابا کم مشو از شرق من1902
هشت بارش راست کرد و گشت کژ
گفت تاجا چیست آخر؟کژ مغز
گفت اگر صد ره کنی تو راست،من
کژ روم ،چون کژ روی ای موتمن
پس سلیمان اندرونه راست کرد
دل بر آن شهوت که بودش ،کرد سرد
سلیمان درون خود را راست کرد تا باد هم راست بوزد.
شهوت و خواسته ای که داشت را در خود از بین برد.
فقر یعنی هیچ نخواستن (فقر نداشتن نیست ؛نخواستن است).در مقابل خداوند چیزی خواستن کفر است و مخالف مقام تسلیم و رضا.
من گروهی میشناسم زاولیا
کفر باشد نزد ایشان کردن دعا
بعد از آن تاجش همان دم راست شد
آنچنانکه تاج را می خواست شد1907
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
1400/02/01 17:05
سید مرتضی مصطفوی
تفاوت فهم و عقل
ما خواهی نخواهی به درک کردنِ آن چه میدانیم صحیح نیست ادامه میدهیم:
"ماه در افق بزرگتر به نظر میرسد؛ تصویرِ تشکیل شده در کانونِ یک آینهی مقعر که در فضا معلق و دقیقاً شبیهِ یک جسمِ جامد است؛ برجسته کاریهای نقاشی که واقعاً برجسته دیده میشوند؛ حرکت ساحل یا پلی که روی آن ایستادهایم در حالی که یک کشتی زیر آن در حال حرکت است؛ کوههای بلند که در اثر نبودِ پرسپکتیوِ ژرفانما، بهما خیلی نزدیکتر از آنچه هستند به نظر میرسند، و این نتیجه ی پاکی هوای اطراف قلههای بلندشان است. در این نمونهها و یکصد نمونه ی مشابهِ دیگر، فهم، علتِ عادیای را که با آن آشناست فرض میگیرد. لذا این را بی درنگ درک میکند، گرچه قوه ی تعقل ما به طرقِ دیگر وضعیت صحیحِ امور را کشف کرده است. ولی عقل نمیتواند فهم را آموزش دهد، زیرا فهم در شناخت اش بر عقل مقدم است ولذا قوه ی تعقل نمیتواند به آن برسد. از این رو وهم یعنی فریبِ فهم چاره ناپذیر میماند، هر چند از خطا، یعنی فریبِ عقل جلوگیری میشود."
"وهم به رغم هر گونه شناختِ انتزاعی، در تمام موارد مذکور ثابت میماند؛ زیرا فهم کاملا و مطلقا با قوهی تعقل تفاوت دارد."
#فلسفه_شوپنهاور
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گل پرواز کن
مصرع دوم یعنی چه
فعل توست این غصه های دم به دم
این بود معنی قد جف القلم ✨
قلم زندگی به آنچه سزاوارش هستید خشک می شود 🧚🏻♂️