گنجور

بخش ۴۹ - درآمدن سلیمان علیه‌السلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد

هر صباحی چون سلیمان آمدی
خاضع اندر مسجد اقصی شدی
نوگیاهی رسته دیدی اندرو
پس بگفتی نام و نفع خود بگو
تو چه دارویی چیی نامت چیست
تو زیان کی و نفعت بر کیست
پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام
که من آن را جانم و این را حمام
من مرین را زهرم و او را شکر
نام من اینست بر لوح از قدر
پس طبیبان از سلیمان زان گیا
عالم و دانا شدندی مقتدی
تا کتبهای طبیبی ساختند
جسم را از رنج می‌پرداختند
این نجوم و طب وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او لیک عقل آن را فزود
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بی‌اوستا
گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد
هیچ پیشه رام بی‌استا نشد
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بی‌اوستا حاصل شدی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر صباحی چون سلیمان آمدی
خاضع اندر مسجد اقصی شدی
هوش مصنوعی: هر روز صبح همچون سلیمان به مسجد اقصی می‌آمدی و با خضوع و فروتنی در آنجا حاضر می‌شدی.
نوگیاهی رسته دیدی اندرو
پس بگفتی نام و نفع خود بگو
هوش مصنوعی: اگر یک گیاهی را مشاهده کردی که تازه از خاک بیرون آمده، پس از آن خواستی نام و فایده‌اش را بگویی.
تو چه دارویی چیی نامت چیست
تو زیان کی و نفعت بر کیست
هوش مصنوعی: تو چه نوع دارویی هستی و نامت چیست؟ به چه کسی ضرر می‌زنی و به چه کسی فایده می‌رسانی؟
پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام
که من آن را جانم و این را حمام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر گیاهی در واقع یک زندگی و روح دارد و شخصی که از آن گیاه می‌گیرد یا از آن استفاده می‌کند، به نوعی به آن گیاه جان و حیات می‌بخشد. بنابراین، گیاه و انسان به نوعی با هم ارتباط دارند و هرکدام نقش خاص خود را ایفا می‌کنند.
من مرین را زهرم و او را شکر
نام من اینست بر لوح از قدر
هوش مصنوعی: من به مانند زهر برای او هستم و او برای من مانند شکر می‌باشد. نام من بر لوح نوشته شده و به خاطر این جایگاه و ارزش است.
پس طبیبان از سلیمان زان گیا
عالم و دانا شدندی مقتدی
هوش مصنوعی: پس از آن که سلیمان از این گیاه آگاه شد، طبیبان نیز با دانایی و دانش خود به او اقتدا کردند.
تا کتبهای طبیبی ساختند
جسم را از رنج می‌پرداختند
هوش مصنوعی: زمانی که پزشکان کتاب‌هایی نوشتند، بدن انسان از درد و رنج رهایی می‌یافت.
این نجوم و طب وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست
هوش مصنوعی: این علم‌های نجوم و پزشکی همانند وحی انبیاء هستند و عقل و حس نمی‌دانند که باید به کدام سمت بی‌هدف بروند.
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
هوش مصنوعی: عقل موضوعی جزئی است و به خودی خود نمی‌تواند به درک عمیق‌تری دست یابد، بلکه تنها به توانایی‌های‌ خاص خود نیاز دارد و به استعدادهای دیگر وابسته نیست.
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
هوش مصنوعی: این اندیشه و عقل، قابلیت یادگیری و فهم دارد، اما کسی که وحی الهی دارد، می‌تواند به او آموزش دهد.
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او لیک عقل آن را فزود
هوش مصنوعی: تمام گفتگوها و سخنانی که اشاره شده، در حقیقت از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد، اما بر اساس عقل و تفکر انسانی، بر غنای آن افزوده شده است.
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بی‌اوستا
هوش مصنوعی: هیچ یک از کلمات تو را نخواهم دید، چرا که عقل من بدون استاد نمی‌تواند آموخت.
گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد
هیچ پیشه رام بی‌استا نشد
هوش مصنوعی: هرچند که در پیچیدگی و فریبندگی موهایش هنر و هنرمندی وجود دارد، اما هیچ نیروی آرامی نتوانسته است در برابر آن مقاومت کند.
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بی‌اوستا حاصل شدی
هوش مصنوعی: دانش، اگر از عقل و خرد بی‌بهره باشد، هیچ سودی ندارد و نتیجه‌ای به همراه نخواهد داشت.

حاشیه ها

1392/10/03 03:01
امین کیخا

گویا پیشینیان ما بالای خرد جزوی ما ده خرد را پذیرفته بودند که به ترتیب از بالا به پایین تا به خرد دهم که با انسان پیوسته می شود و وحی کار این موجود مبارک است . وحی گویا با وخش پارسی همریشه است و وحی گیرنده می شده وخشور و لغت دیگر برای وحی می شده ( یان ).

1396/01/23 18:03

کاشف خواص گیاهان دارویی، نجوم و طب
در ابیات 1287 تا 1300 از دفتر چهارم به طور خلاصه حضرت مولانا می فرماید که آدمی از انبیاء نه تنها دین، بلکه علوم و فنون و صنعت ها را آموخت. به عبارت دیگر شعور ورای فکر، نه تنها موجب اتصال انسان با معنویت اصیل می شود بلکه قوه خلاقیت انسان را شکوفا نموده و موجب کاربرد درست فکر منطقی می شود. در واقع ریشهء کشفیات و اختراعات بشر حتی در زمینه امور مادی هم شعور ورای فکر است که در حالت تمرکز همه جانبه بر روی یک موضوع و حضور قلب کامل در زمان حال، حاصل می گردد.
پرسشی همواره برای بسیاری مطرح بوده است که؛ برخی دانشها و حکمتهای دقیق قدیمی نظیر طب سوزنی، پی بردن به خواص گیاهان دارویی و.. با توجه به محدودیت علوم تجربی در اعصار گذشته، چگونه حاصل شده اند؟
در همین لحظه که این مطالب را می خوانید، در سلولهای بسیار پیچیدهء چشم، کبد و مغز من و شما، شعوری ورای این فکر محدود ما در حال فعالیت است. فعالیتی بسیار عظیم و حیرت انگیز.
میلیونها واکنش شیمیایی در هر ثانیه در بدن ما اتفاق می افتد که ذهن بشر از درک همه آنها عاجز است! چه رسد به اینکه بخواهد آنها را با فکر محدودش مدیریت کند!!
اتصال با این شعور عظیم ورای فکر، از طریق نوابغ و دانشمندان و انبیاء و..و در حالت خلسهء سکوت ذهن، دریچه ای از علوم و فنون را بر روی انسان گشوده است.
حضرت مولانا کاشف اصلی خواص گیاهان دارویی را حضرت سلیمان(ع) معرفی می فرماید:
هر صباحی چون سلیمان آمدی
خاضع اندر مسجد اقصی شدی
نوگیاهی رسته دیدی اندرو
پس بگفتی نام و نفع خود بگو
تو چه دارویی؟ چیی؟ نامت چی است؟
تو زیان کی و نفعت بر کیست؟
پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام
که من آن را جانم و این را حمام
حمام= با کسره ح به معنای مرگ
گیاه در جواب نام و خاصیت خود را می گفت و توضیح می داد که من برای فلان شخص مایهء زندگی و برای برای دیگری مایهء مرگ هستم.
من مرین را زهرم و او را شکر
نام من اینست بر لوح، از قدر
پس طبیبان از سلیمان، زان گیا
عالم و دانا شدندی مقتدی
مقتدی= سرمشق و راهبر
پزشکها از طریق حضرت سلیمان(ع) به خواص گیاهان پی بردند و دانا شدند و از این طریق خودشان سرمشق و معلم دیگران می شدند.
تا کتب های طبیبی ساختند
جسم را از رنج می‌پرداختند
می‌پرداختند= رفع می کردند
جضرت مولانا این وضعیت را به سایر علوم و فنون تعمیم می دهد:
این نجوم و طب، وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بی‌سو، ره کجاست؟
عقل جزوی یا فکر به تنهایی قدرت خلاقیت و استخراج را ندارد و برای این کار بایستی در کنار عقل کلی و شعور ورای فکر ( که غیر شخصی و بی نهایت است ) قرار گیرد:
عقل جزوی، عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
عقل جزوی فقط می تواند از طریق تقلید و یادگیری، علوم و فنون را فرا گیرد ولی خودش قدرت خلاقیت و کشف و شهود را ندارد:
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او، لیک عقل آن را فزود
سرچشمهء همهء فنون وحی است و البته عقل هم چیزهایی بر آن افزوده است.
چون عقل جزوی قدرت خلاقیت ندارد، در نتیجه هیچ فن و حرفه ای بدون واسطهء استاد قابل انتقال نیست:
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بی‌اوستا
اگر چه عقل جزوی در افکار منفی و حیله و نیرنگ و رفتار و گفتار زشت، استاد است؛ اما در قسمت افکار مثبت و منطقی و علوم و فنون مادی مفید، بدون یاری استاد و بدون تقلید، توانایی مسلط شدن به هیچ فن و حرفه ای را ندارد:
گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد
هیچ پیشه رام، بی‌استا نشد
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بی‌اوستا حاصل شدی
منبع:
پیوند به وبگاه بیرونی