برگردان به زبان ساده
چون خبر یابید جد مصطفی
از حلیمه وز فغانش بر ملا
هوش مصنوعی: زمانی که جد پیامبر اسلام از حلیمه خبر میرسد و از نالهاش آگاه میشود، موضوع برای همه آشکار میشود.
وز چنان بانگ بلند و نعرهها
که بمیلی میرسید از وی صدا
هوش مصنوعی: صدای بلند و نعرههایی که از او به گوش میرسید، به قدری فراگیر بود که به شدت احساس میشد.
زود عبدالمطلب دانست چیست
دست بر سینه همیزد میگریست
هوش مصنوعی: عبدالمطلب به زودی متوجه شد که چه خبر است، زیرا به سینهاش میزد و میگریست.
آمد از غم بر در کعبه بسوز
کای خبیر از سر شب وز راز روز
هوش مصنوعی: غم و اندوه به در خانه کعبه رسیده و در آنجا شعلهور شده است. ای دانای رازها، از شب هنگام و از رازهای روز به ما آگاه باش.
خویشتن را من نمیبینم فنی
تا بود همراز تو همچون منی
هوش مصنوعی: من خودم را نمیبینم کسی که به اندازه تو آشنا و همراز باشد.
خویشتن را من نمیبینم هنر
تا شوم مقبول این مسعود در
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خودم را ببینم و هنرهایی داشته باشم تا مورد پسند مسعود قرار بگیرم.
یا سر و سجدهٔ مرا قدری بود
یا باشکم دولتی خندان شود
هوش مصنوعی: شاید کمی از فروتنی و تواضع من تاثیر بگیرد یا اینکه با حالتی شاد و خندان به من سنگینی کند.
لیک در سیمای آن در یتیم
دیدهام آثار لطفت ای کریم
هوش مصنوعی: اما در چهرهی آن یتیم، نشانههای مهربانی و لطف تو را میبینم، ای بخشندهی مهربان.
که نمیماند به ما گرچه ز ماست
ما همه مسیم و احمد کیمیاست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ما تعلق دارد، در نهایت خود را از ما دور میکند و نمیماند. ما همه مانند مس (فلز پایه) هستیم و احمد همانند کیمیاگری است که میتواند ما را به طلا تبدیل کند.
آن عجایبها که من دیدم برو
من ندیدم بر ولی و بر عدو
هوش مصنوعی: من در زندگی خود چیزهای شگفتانگیزی دیدهام که نه دوستانم و نه دشمنانم آنها را مشاهده نکردهاند.
آنک فضل تو درین طفلیش داد
کس نشان ندهد به صد ساله جهاد
هوش مصنوعی: به راستی که این کودک با وجودی که کوچک است، نشانههایی از فضائل تو را داراست که هیچ کس نمیتواند در طول صد سال تلاش و کوشش به آن دست یابد.
چون یقین دیدم عنایتهای تو
بر وی او دریست از دریای تو
هوش مصنوعی: وقتی که به وضوح متوجه شدم که لطف و محبتهای تو به او چقدر زیاد است، از این رو دری را به سمت دریای عظیم و فراخ وجود تو دیدم.
من هم او را می شفیع آرم به تو
حال او ای حالدان با من بگو
هوش مصنوعی: من هم او را واسطهای پیش تو قرار میدهم، حال او را به من بگو، ای کسی که حالها را میدانی.
از درون کعبه آمد بانگ زود
که هماکنون رخ به تو خواهد نمود
هوش مصنوعی: از داخل کعبه صدایی به گوش میرسد که به زودی رخسار تو را نمایان خواهد کرد.
با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طلب ملک محفوظ ماست
هوش مصنوعی: اکنون ما از خوشبختی او بهرهمندیم و خواستههای ما به طریقی تأمین شده و حفظ شده است.
ظاهرش را شهرهٔ گیهان کنیم
باطنش را از همه پنهان کنیم
هوش مصنوعی: ظاهرش را برای همه به عنوان مشهور و معروف جلوه دهیم، اما باطنش را از دید دیگران مخفی نگه داریم.
زر کان بود آب و گل ما زرگریم
که گهش خلخال و گه خاتم بریم
هوش مصنوعی: زر، یعنی طلا، با آب و گل ما ترکیب شده است و ما هم طلاکار هستیم که گاهی به ساخت خلخال (زینتی برای پا) مشغولیم و گاهی به ساخت حلقه و انگشتری.
گه حمایلهای شمشیرش کنیم
گاه بند گردن شیرش کنیم
هوش مصنوعی: هر گاه شمشیرش را در دست بگیریم، گاهی هم گردن شیر را میافزاییم.
گه ترنج تخت بر سازیم ازو
گاه تاج فرقهای ملکجو
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است بر روی تختی ترنج بنشینیم و گاهی نیز تاجی بر سر بگذاریم که نشانه سلطنت و جویندگی ملک باشد.
عشقها داریم با این خاک ما
زانک افتادست در قعدهٔ رضا
هوش مصنوعی: ما در این سرزمین عشقهای زیادی داریم، چرا که عشق در مقام آرامش و قبول قرار گرفته است.
گه چنین شاهی ازو پیدا کنیم
گه هم او را پیش شه شیدا کنیم
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است چنین پادشاهی را پیدا کنیم که خود را شیفته و عاشق او کنیم.
صد هزاران عاشق و معشوق ازو
در فغان و در نفیر و جست و جو
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقان و معشوقان به خاطر او در دلهره و فریاد و جست و جو به سر میبرند.
کار ما اینست بر کوری آن
که به کار ما ندارد میل جان
هوش مصنوعی: ما در انجام کارهای خود ادامه میدهیم، حتی اگر کسی به آن توجهی نکند یا به آن علاقهای نداشته باشد.
این فضیلت خاک را زان رو دهیم
که نواله پیش بیبرگان نهیم
هوش مصنوعی: ما این ویژگی را برای زمین قائل میشویم، زیرا لقمهای که به بیخودان و بیبرگان میدهیم، به آن نسبت میدهیم.
زانک دارد خاک شکل اغبری
وز درون دارد صفات انوری
هوش مصنوعی: خاک به ظاهر رنگ و شکل خاکستری دارد، اما درونش ویژگیهای نیک و روشنایی دارد.
ظاهرش با باطنش گشته به جنگ
باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
هوش مصنوعی: ظاهر انسان مانند سنگ و باطن او همچون گوهر ارزشمند است. جنگی میان آنچه که در ظاهر دیده میشود و آنچه که در درون وجود دارد وجود دارد.
ظاهرش گوید که ما اینیم و بس
باطنش گوید نکو بین پیش و پس
هوش مصنوعی: ظاهر او نشان میدهد که فقط همین است که میبینید، اما باطن او میگوید که انسان باید در زندگی تفاوتهای میان حال و گذشته را درک کند.
ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست
باطنش گوید که بنماییم بیست
هوش مصنوعی: ظاهر آن چیز، منکر و ناپسند به نظر میرسد، اما در باطن هیچ چیزی نیست. در واقع باطنش میگوید که بهتر است نشان دهیم که بیست (بینظیر و کامل) هستیم.
ظاهرش با باطنش در چالشاند
لاجرم زین صبر نصرت میکشند
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن افراد با یکدیگر در تضادی جدی قرار دارد و به همین دلیل، آنها ناچار به صبر و تحمل میشوند تا بتوانند بر این چالش غلبه کنند.
زین ترشرو خاک صورتها کنیم
خندهٔ پنهانش را پیدا کنیم
هوش مصنوعی: برای اینکه از چهرههای عبوس و گرفته روی زمین لبخندی پنهان را پیدا کنیم، باید کمی تلاش کنیم.
زانک ظاهر خاک اندوه و بکاست
در درونش صد هزاران خندههاست
هوش مصنوعی: ظاهر زمین پر از غم و اندوه است، اما در عمق آن هزاران خنده و شادی نهفته است.
کاشف السریم و کار ما همین
کین نهانها را بر آریم از کمین
هوش مصنوعی: ای کاش بتوانیم آن رازهای پنهان را که در دل داریم، آشکار کنیم و از تاریکی و مخفیگاهشان بیرون بیاوریم.
گرچه دزد از منکری تن میزند
شحنه آن از عصر پیدا میکند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دزد به کارهای زشت و ناپسند خود ادامه میدهد، اما نگهبان و پاسبان بر اساس نشانههای روز به او پی میبرد.
فضلها دزدیدهاند این خاکها
تا مقر آریمشان از ابتلا
هوش مصنوعی: این زمینها بر اثر فضل و رحمت از دست رفتهاند، تا بتوانیم از مشکلات و سختیها آنها را به مکانی امن و آرام منتقل کنیم.
بس عجب فرزند کو را بوده است
لیک احمد بر همه افزوده است
هوش مصنوعی: عجب است که این فرزند بسیار خوب و با فضیلت وجود داشته است، اما احمد از همه برتر و برجستهتر است.
شد زمین و آسمان خندان و شاد
کین چنین شاهی ز ما دو جفت زاد
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به خاطر برگزاری جشن و خوشحالی در حال شادی و خندیدن هستند، زیرا چنین شاهی از ما به دنیا آمده است.
میشکافد آسمان از شادیش
خاک چون سوسن شده ز آزادیش
هوش مصنوعی: از خوشحالیاش آسمان را درمیشکافد و خاک مانند سوسن به خاطر آزادیاش به شکوفه مینشیند.
ظاهرت با باطنت ای خاک خوش
چونک در جنگاند و اندر کشمکش
هوش مصنوعی: ظاهر تو مانند باطن تو است، ای خاک! زیرا در جنگ و جدال هستند.
هر که با خود بهر حق باشد به جنگ
تا شود معنیش خصم بو و رنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر حق و درستی به مبارزه میپردازد، باید بداند که در این راه ممکن است با مشکلات و adversaries (خصمها) روبهرو شود. در این مسیر، با چالشهایی از جمله نیرنگها و سختیها مواجه خواهد شد.
ظلمتش با نور او شد در قتال
آفتاب جانش را نبود زوال
هوش مصنوعی: در تاریکیاش با روشنایی او در نبردی، جانش هرگز به زوال نخواهد رسید.
هر که کوشد بهر ما در امتحان
پشت زیر پایش آرد آسمان
هوش مصنوعی: هر کسی که برای ما تلاش کند و در آزمونها کامیابی به دست آورد، به او کمک میشود تا به درجات بلندتری برسد.
ظاهرت از تیرگی افغان کنان
باطن تو گلستان در گلستان
هوش مصنوعی: ظاهر تو مانند تیرگی و سیاهی است، اما در باطن تو مانند گلستانی پر از گل و زیبایی نهفته است.
قاصد او چون صوفیان روترش
تا نیامیزند با هر نورکش
هوش مصنوعی: فرستاده او مانند صوفیان با وقار است و با هر کسی که نور ایمان و صداقت ندارد، سر و کار نمیگذارد.
عارفان روترش چون خارپشت
عیش پنهان کرده در خار درشت
هوش مصنوعی: عرفا مانند خارپشت هستند که لذتهای زندگی را در میان مشکلات و سختیها پنهان کردهاند. آنها به جای نمایش شادیها و خوشیها، در دنیای سختیها و چالشها زندگی میکنند و در واقع معنای عمیقتری از خوشی را در وجود خود دارند.
باغ پنهان گرد باغ آن خار فاش
کای عدوی دزد زین در دور باش
هوش مصنوعی: در باغی که مخفی است، خارهایی وجود دارد و ای دشمن دزد، از این در دور باش.
خارپشتا خار حارس کردهای
سر چو صوفی در گریبان بردهای
هوش مصنوعی: مثل اینکه خود را مانند خارپشت حفاظت کردهای و ظاهرت را همچون یک صوفی در لباس زاهدانه پنهان کردهای.
تا کسی دوچار دانگ عیش تو
کم شود زین گلرخان خارخو
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از شادی و لذت تو کم شود، از این صورتهای زیبا دور بمان.
طفل تو گرچه که کودکخو بدست
هر دو عالم خود طفیل او بدست
هوش مصنوعی: اگرچه فرزند تو هنوز ناتوان و کودک است، ولی با دست خود در عالم هستی، سرنوشت و آیندهاش در اختیار اوست.
ما جهانی را بدو زنده کنیم
چرخ را در خدمتش بنده کنیم
هوش مصنوعی: ما جهانی را به او حیات میبخشیم و برای خدمت به او، گردش روزگار را به خدمت میگیریم.
گفت عبدالمطلب کین دم کجاست
ای علیم السر نشان ده راه راست
هوش مصنوعی: عبدالمطلب گفت: ای عالم به اسرار، این دم کجاست؟ راه راست را به من نشان بده.