گنجور

بخش ۱۹ - قصهٔ آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهٔ وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول

قصهٔ عثمان که بر منبر برفت
چون خلافت یافت بشتابید تفت
منبر مهتر که سه‌پایه بدست
رفت بوبکر و دوم پایه نشست
بر سوم پایه عمر در دور خویش
از برای حرمت اسلام و کیش
دور عثمان آمد او بالای تخت
بر شد و بنشست آن محمودبخت
پس سؤالش کرد شخصی بوالفضول
که آن دو ننشستند بر جای رسول
پس تو چون جستی ازیشان برتری
چون برتبت تو ازیشان کمتری
گفت اگر پایهٔ سوم را بسپرم
وهم آید که مثال عمرم
بر دوم پایه شوم من جای‌جو
گویی بوبکرست و این هم مثل او
هست این بالا مقام مصطفی
وهم مثلی نیست با آن شه مرا
بعد از آن بر جای خطبه آن ودود
تا به قرب عصر لب‌خاموش بود
زهره نه کس را که گوید هین بخوان
یا برون آید ز مسجد آن زمان
هیبتی بنشسته بد بر خاص و عام
پر شده نور خدا آن صحن و بام
هر که بینا ناظر نورش بدی
کور زان خورشید هم گرم آمدی
پس ز گرمی فهم کردی چشم کور
که بر آمد آفتابی بی‌فتور
لیک این گرمی گشاید دیده را
تا ببیند عین هر بشنیده را
گرمیش را ضجرتی و حالتی
زان تبش دل را گشادی فسحتی
کور چون شد گرم از نور قدم
از فرح گوید که من بینا شدم
سخت خوش مستی ولی ای بوالحسن
پاره‌ای راهست تا بینا شدن
این نصیب کور باشد ز آفتاب
صد چنین والله اعلم بالصواب
وآنک او آن نور را بینا بود
شرح او کی کار بوسینا بود
ور شود صد تو که باشد این زبان
که بجنباند به کف پردهٔ عیان
وای بر وی گر بساید پرده را
تیغ اللهی کند دستش جدا
دست چه بود خود سرش را بر کند
آن سری کز جهل سرها می‌کند
این به تقدیر سخن گفتم ترا
ورنه خود دستش کجا و آن کجا
خاله را خایه بدی خالو شدی
این به تقدیر آمدست ار او بدی
از زبان تا چشم کو پاک از شکست
صد هزاران ساله گویم اندکست
هین مشو نومید نور از آسمان
حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
صد اثر در کانها از اختران
می‌رساند قدرتش در هر زمان
اختر گردون ظلم را ناسخست
اختر حق در صفاتش راسخست
چرخ پانصد ساله راه ای مستعین
در اثر نزدیک آمد با زمین
سه هزاران سال و پانصد تا زحل
دم بدم خاصیتش آرد عمل
در همش آرد چو سایه در ایاب
طول سایه چیست پیش آفتاب
وز نفوس پاک اختروش مدد
سوی اخترهای گردون می‌رسد
ظاهر آن اختران قوام ما
باطن ما گشته قوام سما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قصهٔ عثمان که بر منبر برفت
چون خلافت یافت بشتابید تفت
هوش مصنوعی: داستان عثمان که زمانی که به خلافت رسید، به سرعت به بالای منبر رفت و سخنرانی کرد.
منبر مهتر که سه‌پایه بدست
رفت بوبکر و دوم پایه نشست
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که رهبری و مقام پراهمیت در گذشته به بوبکر سپرده شده است. او شخصیتی است که بر اساس شایستگی و توانمندی، به مقام رهبری دست یافته و جایگاهش با تکیه بر اصول و پایه‌های استوار است.
بر سوم پایه عمر در دور خویش
از برای حرمت اسلام و کیش
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام، برای احترام به اسلام و دین خود، بر پایه‌های سوم ایستاده‌ام.
دور عثمان آمد او بالای تخت
بر شد و بنشست آن محمودبخت
هوش مصنوعی: در دورانی که عثمان بر روی تخت سلطنت قرار گرفت و آرام نشسته بود، او شخصی خوش‌شانس و نیک‌بخت به شمار می‌رفت.
پس سؤالش کرد شخصی بوالفضول
که آن دو ننشستند بر جای رسول
هوش مصنوعی: کسی از بوالفضول سوال کرد که چرا آن دو نفر در مقام پیامبر ننشستند؟
پس تو چون جستی ازیشان برتری
چون برتبت تو ازیشان کمتری
هوش مصنوعی: وقتی تو از آنها بلندتر و عالی‌تر هستی، نشان می‌دهد که در ظرفیت و توانایی‌هایت از آنها پایین‌تری.
گفت اگر پایهٔ سوم را بسپرم
وهم آید که مثال عمرم
هوش مصنوعی: اگر من پایهٔ سوم را کنار بگذارم، ممکن است اوضاعی پیش بیاید که شبیه عمرم باشد.
بر دوم پایه شوم من جای‌جو
گویی بوبکرست و این هم مثل او
هوش مصنوعی: من می‌خواهم بر دو پایه بایستم، همچون بوبکر که معروف است به جستجوگری و پیدا کردن مسیر، و من هم مانند او هستم.
هست این بالا مقام مصطفی
وهم مثلی نیست با آن شه مرا
هوش مصنوعی: این بالا مقام پیامبر است و هیچ چیزی شبیه به او وجود ندارد، او با آن شهرت و ویژگی‌های خاصش برای من بی‌نظیر است.
بعد از آن بر جای خطبه آن ودود
تا به قرب عصر لب‌خاموش بود
هوش مصنوعی: پس از آن، پس از بیان خطبه، آن محبوب تا نزدیک عصر آرام و بی‌صدا بود.
زهره نه کس را که گوید هین بخوان
یا برون آید ز مسجد آن زمان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را نیست که بگوید که زهره، بیا بخوان یا اینکه از مسجد خارج شو، در آن زمان.
هیبتی بنشسته بد بر خاص و عام
پر شده نور خدا آن صحن و بام
هوش مصنوعی: یک شگفتی و جلوه‌ای عظیم در میان مردم و خاص و عام مشاهده می‌شود که نور خدا تمام آن مکان و فضا را پر کرده است.
هر که بینا ناظر نورش بدی
کور زان خورشید هم گرم آمدی
هوش مصنوعی: هر کس که بصیر و بیناست، اگر به نور آن خورشید نگاه کند، ممکن است که دیدش را از دست بدهد. از این رو، حتی از گرمای آن خورشید نیز آسیب می‌بیند.
پس ز گرمی فهم کردی چشم کور
که بر آمد آفتابی بی‌فتور
هوش مصنوعی: پس از اینکه با درک و بصیرت خود فهمیدی، متوجه شدی که چشمان نابینا با طلوع خورشید دیگر مشکلی نخواهند داشت و نور بی‌وقفه‌ای در زندگی آن‌ها جریان خواهد یافت.
لیک این گرمی گشاید دیده را
تا ببیند عین هر بشنیده را
هوش مصنوعی: اما این گرما باعث می‌شود که چشم باز شود و انسان بتواند واقعیت هر آنچه را که شنیده، ببیند.
گرمیش را ضجرتی و حالتی
زان تبش دل را گشادی فسحتی
هوش مصنوعی: گرما و حرارتش موجب دل‌تنگی و حالتی خاص شد و در نتیجه، دل را از غم و تنگی رها کرد و فضا را باز کرد.
کور چون شد گرم از نور قدم
از فرح گوید که من بینا شدم
هوش مصنوعی: کور که وقتی از نور قدم گرم شد، از شادی می‌گوید که من بینا شدم.
سخت خوش مستی ولی ای بوالحسن
پاره‌ای راهست تا بینا شدن
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که شاد و سرخوش هستی، اما ای بوالحسن، هنوز راهی هست که باید طی کنی تا به دانایی و بینش عمیق‌تری دست یابی.
این نصیب کور باشد ز آفتاب
صد چنین والله اعلم بالصواب
هوش مصنوعی: اگر یک نابینا هم بتواند از تابش آفتاب بهره‌مند شود، پس به چه اندازه دیگران می‌توانند بهره‌مند شوند. و خداوند بهتر می‌داند کدام کار درست است.
وآنک او آن نور را بینا بود
شرح او کی کار بوسینا بود
هوش مصنوعی: او آن نور را می‌بیند و درک می‌کند، اما توضیح دادن آن نور چگونه ممکن است؟
ور شود صد تو که باشد این زبان
که بجنباند به کف پردهٔ عیان
هوش مصنوعی: اگر هزاران شما هم در کار باشید، این زبان چگونه می‌تواند پردهٔ آشکار را به حرکت درآورد؟
وای بر وی گر بساید پرده را
تیغ اللهی کند دستش جدا
هوش مصنوعی: ای کاش بر او بیفتد، اگر پرده را کنار بزند، تیغ الهی دستش را قطع می‌کند.
دست چه بود خود سرش را بر کند
آن سری کز جهل سرها می‌کند
هوش مصنوعی: چه دستی می‌تواند سر خود را جدا کند، در حالی که آن سری که از نادانی دیگران را می‌برد، دیگران را نابود می‌کند؟
این به تقدیر سخن گفتم ترا
ورنه خود دستش کجا و آن کجا
هوش مصنوعی: من این کلمات را به خاطر تقدیر و سرنوشت گفتم، وگرنه خودم هم می‌دانم که من کجا هستم و دست من کجا قرار دارد.
خاله را خایه بدی خالو شدی
این به تقدیر آمدست ار او بدی
هوش مصنوعی: اگر به عمه‌ات احترام نگذاری، به همان اندازه می‌توانی در روابط و مناسبات خانوادگی دچار مشکل شوی. این وضعیت مقدر شده است و اگر چنین احترامی را قائل نباشی، عواقبش مشخص است.
از زبان تا چشم کو پاک از شکست
صد هزاران ساله گویم اندکست
هوش مصنوعی: از دهن تا نگاه اگرچه سال‌ها در دل شکستگی‌ها و مشکلات وجود داشته، اما چیزی که می‌گویم خیلی کم است.
هین مشو نومید نور از آسمان
حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
هوش مصنوعی: هرگز ناامید نشو؛ نور و روشنایی از جانب خداوند به زمین می‌آید و در یک زمان مشخص به تو می‌رسد.
صد اثر در کانها از اختران
می‌رساند قدرتش در هر زمان
هوش مصنوعی: به وسیله‌ی قدرتی که دارد، در هر زمان نشانه‌هایی از ستاره‌ها به ما منتقل می‌شود.
اختر گردون ظلم را ناسخست
اختر حق در صفاتش راسخست
هوش مصنوعی: ستاره‌ی آسمان ظلم، زبون‌ترین ستاره است و ستاره‌ی حق در ویژگی‌هایش راسخ و ثابت است.
چرخ پانصد ساله راه ای مستعین
در اثر نزدیک آمد با زمین
هوش مصنوعی: ای چرخ کهن و دوران‌دار، به کمک خداوند، پس از پانصد سال، به زمین نزدیک‌تر شده‌ای.
سه هزاران سال و پانصد تا زحل
دم بدم خاصیتش آرد عمل
هوش مصنوعی: به مدت سه هزار و پانصد سال، زحل به طور مداوم تاثیراتش را بر اعمال مردم نمایان می‌سازد.
در همش آرد چو سایه در ایاب
طول سایه چیست پیش آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی سایه به حرکت در می‌آید، در واقع خود را با طولانی شدن یا کوتاه شدن متناسب با زاویه تابش آفتاب تطبیق می‌دهد. در مقابل نور آفتاب، طول سایه در واقع چیزی نیست و تنها نشانه‌ای از وجود نور و تغییرات آن است.
وز نفوس پاک اختروش مدد
سوی اخترهای گردون می‌رسد
هوش مصنوعی: از روح‌های پاک و نیکو، یاری به سوی ستاره‌های آسمانی می‌رسد.
ظاهر آن اختران قوام ما
باطن ما گشته قوام سما
هوش مصنوعی: ظاهر ستاره‌ها نشان‌دهنده‌ی استحکام و پایداری وجود ماست و درون ما نیز به همان اندازگی که در ظاهر دیده می‌شود، قوام و استحکام دارد.

حاشیه ها

1392/10/27 20:12
امین کیخا

بوسینا در این ابیات مولوی نشان خرد است و خرد جزوی و البته لغزشی اشکار که مولوی کرده این است که پورسینا را بینا به خرد هماد ( عقل کلی ) نمی بیند و این در حالیست که بوعلی فرزانه ای بینا و عارف بوده است . رساله الطیر برای استوار داشتن این داو و ادعا کافیست .

1392/10/27 20:12
امین کیخا

دیگر رساله امیر ابوعلی سینا حی ابن یقضان است که باز در یزدانشناخت است که سهروردی به آن نگاهی داشته است ، ابوعلی وزیر ادبور پزشک ، فرزان و بینشور بوده است و مولوی جایگاه این بزرگوار را ندانسته است .

1392/10/27 23:12
تاوتک

دکتر جان درود
موضوع به اینجا ختم نمیشود به نظر بنده مولانا در کل به فلسفه نگاهی توام با تحقیر داشته است و در جایی میگوید
درون سینه چون عیسی نگاری بی پدر صورت که ماند چون خری در گل ز فهمش بوعلی سینا
اما عبدالرحمن جامی نیز از کسانیست که انتقادهای تند و تیزی از وی داشته است وعطار نیز هم .اما به نظر بنده بیشترین انتقادات را غزالی بر وی داشته است و اینکه او را فاسق!وکافر!میداند

1392/10/28 00:12
امین کیخا

حی ابن یقظان درست است به غلط یقضان نوشته بودم .

1392/10/28 00:12
امین کیخا

باید از بزرگان نام به نیکی برد ولی من هیچ یک از این بزرگان را به بلندای ابو علی نمی بینم . امام محمد غزالی که با نوشتن المنقذ من الضلال یک ویراژ( virage)در باورهای خود می دهد و می توان اورا کسی دانست که در اواخر عمر در نگاهش باز آهنگی و تغییر عقیده داده است . این تغییر عقاید و نیز دست کم باز آرایی باور ها در ابو حیان هم دیده می شود پس سخن آخر این دانایان که در کار رشد و بالستگی بوده اند درست است وانگهی در زندان عین القضاه سد بار گفته من را به سخنی که در 20 سالگی گفته ام می گیرید ! اما جامی که هر چند نویسنده ای پر نوشتار و بینشوری داناست اما از خواندن کتابهایش بزرگی ابو علی به مشام نمی رسد . ابو علی سرور بخردان و نیز بزرگواری در فرابخردان است .

1392/10/28 01:12
تاوتک

نخستین موردی (از20مورد)که باعث شد امام محمد در تهافت الفلاسفه به آن بپردازد و فلاسفه را بابت آن تکفیر کند این اعتقاد بود که آنان معتقد بودند علم خدا به عالمبه صورت کلی است و به جزییات آگاه نیست واینکه حوادث عالم متغیرند و علم نیز به تبع معلوم متغیر واگر علم متغر باشد عالم هم متغیر خواهد شد و تغیر برای خداوند روا و جایز نیست بنابراین علم خداوند به کلیات تعلق میگیرد .اما تا اینجا اشاره مستقیم به ابن سینا نداشته است بلکه در بحث معادابن سینا معتقد است که معاد روحانی قابل اثبات عقلی است اما معاد جسمانی نه با استدلال عقلی که صرفا با استناد به آیات و روایات پذیرفتنی است ابن سینا میگوید گر چه عقل از اثبات معاد جسمانیعاجز است اما به دلیل آنکه پیامبر از آن خبر داده آنرا میپذیریم اما غزالی اینگونه پذیرش را به منزله نفی و انکار میداند و اینگونه برخورد را نامناسب و وقیحانه میدانداما ابن رشد بعدا در تهاتفالتهافت از خجالت غزالی درمی آید !پر چانگی ام را ببخشید دوستان این زوزها فلسفه میخوانم

1392/10/28 01:12
تاوتک

باپوزش روزها را زوزها نوشته ام و فاصله هایی که به وجود نیامده اند!

1392/10/29 16:12
تاوتک

در مورد بیت 20 من فکر میکنم منظور همان ابو علی سینا بوده است استاد .میفرماید (وانک)که میدانیم همان و آنکه است و موقعی به کار گرفته میشود که شرح دو موضوع مختلف باشد مثلا در اینجا قبل از بیت 20 میفرماید وقتی آنسان نا آشنا به حقیقت بر اثرتجلی نور ازلی گرم میشوند از خوشحالی فریاد میزنند که من بینا شده ام و این در حالیست که پاره ای راه لازم است که به روشن بینی برسند و تنها بهره شان از نور همین مختصر گرمی است اما بعد وانک یا وانکه را می فرماید یعنی و دسته ای دیگر یعنی روشن بینان یا عارفان واقعی که نور حقیقت را میبینند چطور ممکن است ابن سینا که حکیم و البته عاقل!است حالشان راشرح دهد و میفرماید شرح عرفان عارف میخواهد و نه عاقل

1392/10/29 16:12
تاوتک

و البته شرح حال عارفان را عارفان توانند و بس .

1399/04/22 21:06
سیاوش بابکان

" یک روز شیخ ما، ابو سعید در نیشابور مجلس می گفت، خواجه ابوعلی سینا رحمت الله علیه، از در خانقاه
در آمد و ایشان هردو پیش ازآن یکدیگر ندیده بودند، اگر چه میان ایشان مکاتبت بود.
چون بوعلی درآمد، شیخ ما روی به وی کرد و گفت: حکمت دانی آمد. خواجه بوعلی درآمد و بنشست.
شیخ به سر سخن شد. و مجلس تمام کرد و از تخت فرود آمد و در خانه شد و خواجه با شیخ در خانه شد.
و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند به خلوت. و سخن میگفتند که کس ندانست و هیچ کس
نیز به نزدیک ایشان در نیامد.
پس از سه شبانه روز، خواجه بوعلی برفت. شاگردان از خواجه پرسیدند: شیخ را چگونه یافتی؟
گفت: هرچه من می دانم او می بیند. و مریدان شیخ از او سوال کردند : ای شیخ خواجه را چگونه یافتی؟
گفت: هر چه ما می بینیم او می داند. "

1399/09/17 19:12
مهرگان

با سلام به تمامی اساتید گرامی
در بیت بیست همانطور که از نور نام برده شد می‌توان به این نتیجه رسید که منظور از ابن سینا به طور کل به بحث فلاسه مشایی و تابعین منطق ارسطویی اشاره می‌شود همانطور که خود شیخ الرئیس نیز می‌گوید :
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
و منظور خداوندگار عشق نیز عدم ادراک انوار الهی توسط منطق میباشد در ثانی انتظار (توهین) به کسی چون حضرت سینا از جانب حضرت مولانا نیز غیر منطقی جلوه می‌نماید.
به علاوه اگر در ابیات توجه بفرمایید با اعمال مقاطع تاریخی در بحث ابن سینا حدود دو قرن بعد از خلافت عثمان پا به عرصه هستی گذاشته است
ورنه شیخ الرئیس خود فرزانه ای است بی‌همتا که گرچه خودرا ره یافته به عالم نور نمی‌داند اما همواره در سوز و گداز رسیدن به آن است
بنده نوجوانی هستم ک مدتی کوتاهی شیفته ی فلسفه و فلاسفه شده ام و به جد اعتراف میکنم هیچ کس چون حضرت عشق بر فلسفه تسلط ندارد.

1401/06/08 22:09
پژمان هزپی

البته منظور از بوعلی سینا در این ابیات وابیات مشابه  اندیشه های فلسفی است نه شخص خاصی مثل ابوعلی سینا که به نماد فلسفه و منطق مشهور شده است که مولانا فلسفه را در مراحل پایین از شناخت حقیقت ولنگان می پندارد.اشکالی که بر این ابیات وارد است اغراق مولانا در وصف عثمان می باشد که با اغماض از عملکرد ضعیف عثمان او را تا حد عارف والایی بالا برده و پایین نیاورده است!!...

1402/10/08 00:01
علی ک

فاصله زمین تا زحل در نزدیک‌ترین حالت حدود یک میلیارد کیلومتر هست، اگر با سرعت حدود ۳۰ الی ۳۵ کیلومتر در ساعت که سرعت متوسط یک چهارپا هست حرکت کنیم تقریبا ۳۵۰۰ سال زمان لازمه تا به زحل برسیم، چقدر عجیب بود این بیت:

سه هزاران سال و پانصد تا زحل

دم بدم خاصیتش آرد عمل

 

 

1403/04/11 02:07
کوروش

نفس حبس میشه از میزان علم حضرت مولانا