گنجور

بخش ۶۲ - رنجور شدن اوستاد به وهم

گشت اُستا سست از وهم و ز بیم
بر جهید و می‌کشانید او گلیم
خشمگین با زن که مهر اوست سست
من بدین حالم نپرسید و نجست
خود مرا آگه نکرد از رنگ من
قصد دارد تا رهد از ننگ من
او به حسن و جلوهٔ خود مست گشت
بی‌خبر کز بام افتادم چو طشت
آمد و در را به‌تندی وا گشاد
کودکان اندر پی آن اوستاد
گفت زن خیرست چون زود آمدی
که مبادا ذات نیکت را بدی
گفت کوری رنگ و حال من ببین
از غمم بیگانگان اندر حنین
تو درون خانه از بغض و نفاق
می‌نبینی حال من در احتراق
گفت زن ای خواجه عیبی نیستت
وهم و ظن لاش بی معنیستت
گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج
می‌نبینی این تغیر و ارتجاج
گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم
ما درین رنجیم و در اندوه و گرم
گفت ای خواجه بیارم آینه
تا بدانی که ندارم من گنه
گفت رو مه تو رهی مه آینت
دایما در بغض و کینی و عنت
جامهٔ خواب مرا زو گستران
تا بخسپم که سر من شد گران
زن توقف کرد مردش بانگ زد
کای عدو زوتر تو را این می‌سزد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشت اُستا سست از وهم و ز بیم
بر جهید و می‌کشانید او گلیم
هوش مصنوعی: استاد به خاطر ترس و نگرانی از خیال و وهم خود، ناگهان به خود آمد و در حال حرکت، گلیم را به دوش انداخت.
خشمگین با زن که مهر اوست سست
من بدین حالم نپرسید و نجست
هوش مصنوعی: من در حالتی خشمگین با همسرم هستم که او مهر و محبتش را نسبت به من دارد، اما با این حال هیچ‌کس از حال من نپرسید یا چیزی نگفت.
خود مرا آگه نکرد از رنگ من
قصد دارد تا رهد از ننگ من
هوش مصنوعی: او از حال و رنگ و رویم اطلاعی ندارد و می‌خواهد از شر ننگ و عیب من خلاص شود.
او به حسن و جلوهٔ خود مست گشت
بی‌خبر کز بام افتادم چو طشت
هوش مصنوعی: او به زیبایی و جذابیت خودش غرق شده بود و ناآگاه از این که من به خاطر او از بام به زمین افتادم، مثل طشتی که بی‌خبر در حال سقوط باشد.
آمد و در را به‌تندی وا گشاد
کودکان اندر پی آن اوستاد
هوش مصنوعی: او به سرعت در را باز کرد و کودکان، در پی او هجوم آوردند.
گفت زن خیرست چون زود آمدی
که مبادا ذات نیکت را بدی
هوش مصنوعی: زن گفت: "خیر است که زود آمدی، زیرا نکند ذات نیک تو تحت تأثیر قرار گیرد."
گفت کوری رنگ و حال من ببین
از غمم بیگانگان اندر حنین
هوش مصنوعی: او گفت که نسبت به من نابینایی، اما حال من را ببین؛ از غم و اندوهی که دارم، حتی بیگانگان در حنین (محل نبرد) متوجه می‌شوند.
تو درون خانه از بغض و نفاق
می‌نبینی حال من در احتراق
هوش مصنوعی: تو در خانه‌ات از غم و نفاقی که داری نمی‌توانی وضعیت درونی من را در حال شعله‌ور شدن ببینی.
گفت زن ای خواجه عیبی نیستت
وهم و ظن لاش بی معنیستت
هوش مصنوعی: زن گفت: ای آقا، عیبی در تو نیست و این افکار و گمان‌ها برایت بی‌معناست.
گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج
می‌نبینی این تغیر و ارتجاج
هوش مصنوعی: او را متوجه می‌کند که هنوز هم بر لجاجت پافشاری می‌کند و نمی‌بیند که اوضاع چقدر تغییر کرده و دچار نوسان شده است.
گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم
ما درین رنجیم و در اندوه و گرم
هوش مصنوعی: اگر تو نابینا و ناشنوا شده‌ای، ما چه گناهی داریم که در این درد و اندوه و حرمت زندگی می‌کنیم؟
گفت ای خواجه بیارم آینه
تا بدانی که ندارم من گنه
هوش مصنوعی: گفت: ای آقا، آینه‌ای بیاورم تا ببینی که من هیچ گناهی ندارم.
گفت رو مه تو رهی مه آینت
دایما در بغض و کینی و عنت
هوش مصنوعی: پیشوا و راهبر تو، تو را از خود دور کرده و همواره تو را در حال ناراحتی و کینه‌ورزی نگه‌داشته است.
جامهٔ خواب مرا زو گستران
تا بخسپم که سر من شد گران
هوش مصنوعی: لباس خواب من را از اطراف دور کن تا بتوانم استراحت کنم، چرا که سرم به شدت سنگین شده است.
زن توقف کرد مردش بانگ زد
کای عدو زوتر تو را این می‌سزد
هوش مصنوعی: زن ایستاد و از مردش صدا زد که ای دشمن، تو باید زودتر به این کار عادت کنی.

حاشیه ها

1402/12/26 04:02
کوروش

گفت رو مه تو رهی مه آینت

 

دایما در بغض و کینی و عنت

 

مصرع اول یعنی چه ؟

 

 

 

1403/06/25 17:08
شهاب عمرانی

من در برخی نسخ « نه تو رهی، نه آیینت» دیدم