بخش ۳۳ - پیدا شدن استارهٔ موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
بر فلک پیدا شد آن استارهاش
کوری فرعون و مکر و چارهاش
روز شد گفتش که ای عمران برو
واقف آن غلغل و آن بانگ شو
راند عمران جانب میدان و گفت
این چه غلغل بود شاهنشه نخفت
هر منجم سر برهنه جامهچاک
همچو اصحاب عزا بوسیده خاک
همچو اصحاب عزا آوازشان
بُد گرفته از فغان و سازشان
ریش و مو بر کنده رو بدریدگان
خاک بر سر کرده خونپر دیدگان
گفت خیرست این چه آشوبست و حال
بَد نشانی میدهد منحوس سال
عذر آوردند و گفتند ای امیر
کرد ما را دست تقدیرش اسیر
این همه کردیم و دولت تیره شد
دشمن شه، هستگشت و چیره شد
شب ستارهٔ آن پسر آمد عیان
کوری ما بر جبین آسمان
زد ستارهٔ آن پیمبر بر سما
ما ستارهبار گشتیم از بُکا
با دل خوش شاد عمران وز نفاق
دست بر سر میبزد کاه الفراق
کرد عمران خویش پر خشم و تُرُش
رفت چون دیوانگان بی عقل و هُش
خویشتن را اعجمی کرد و براند
گفتههای بس خشن بر جمع خواند
خویشتن را ترش و غمگین ساخت او
نردهای بازگونه باخت او
گفتشان شاه مرا بفریفتید
از خیانت وز طمع نشکیفتید
سوی میدان شاه را انگیختید
آب روی شاه ما را ریختید
دست بر سینه زدیت اندر ضمان
شاه را ما فارغ آریم از غمان
شاه هم بشنید و گفت ای خاینان
من بر آویزم شما را بی امان
خویش را در مضحکه انداختم
مالها با دشمنان در باختم
تا که امشب جمله اسرائیلیان
دور ماندند از ملاقات زنان
مال رفت و آب رو و کار خام
این بود یاری و افعال کرام؟
سالها ادرار و خلعت میبرید
مملکتها را مسلم میخورید
رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
طبلخوارانید و مکارید و شوم
من شما را بر درم و آتش زنم
بینی و گوش و لبانتان بر کنم
من شما را هیزم آتش کنم
عیش رفته بر شما ناخوش کنم
سجده کردند و بگفتند ای خدیو
گر یکی کرت ز ما چربید دیو
سالها دفع بلاها کردهایم
وهم حیران زانچ ماها کردهایم
فوت شد از ما و حملش شد پدید
نطفهاش جست و رحم اندر خزید
لیک استغفار این روز ولاد
ما نگه داریم ای شاه و قباد
روز میلادش رصد بندیم ما
تا نگردد فوت و نجهد این قضا
گر نداریم این نگه ما را بکُش
ای غلام رای تو افکار و هُش
تا به نُه مَه میشمرد او روز روز
تا نپرد تیرِ حکمِ خصمدوز
بر قضا هر کو شبیخون آورد
سرنگون آید ز خون خود خورد
چون زمین با آسمان خصمی کند
شوره گردد سر ز مرگی بر زند
نقش با نقاش پنجه میزند
سبلتان و ریش خود بر میکند
بخش ۳۲ - ترسیدن فرعون از آن بانگ: این صدا جان مرا تغییر کردبخش ۳۴ - خواندن فرعون زنان نوزاده را سوی میدان هم جهت مکر: بعدِ نُه مَه شَه برون آورد تخت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر فلک پیدا شد آن استارهاش
کوری فرعون و مکر و چارهاش
هوش مصنوعی: ستارهای در آسمان درخشید که نشانه نابودی فرعون و نیرنگها و تدبیرش است.
روز شد گفتش که ای عمران برو
واقف آن غلغل و آن بانگ شو
هوش مصنوعی: صبح شد و به عمران گفتند که برو و از آن سر و صدا و آن ندا آگاه شو.
راند عمران جانب میدان و گفت
این چه غلغل بود شاهنشه نخفت
هوش مصنوعی: عمران به سمت میدان رفت و گفت: این چه صدای بلندی است؟ آیا شاهنشاه خواب است؟
هر منجم سر برهنه جامهچاک
همچو اصحاب عزا بوسیده خاک
هوش مصنوعی: هر ستارهشناس با سر عریان و لباس کهنهاش مثل کسانی که در عزای کسی هستند، به خاک احترام میگذارد.
همچو اصحاب عزا آوازشان
بُد گرفته از فغان و سازشان
هوش مصنوعی: آنها مانند کسانی هستند که در سوگواری هستند و صدایشان به خاطر ناله و اندوهی که دارند، گرفته و شبیه به شکایت و غمگینی است.
ریش و مو بر کنده رو بدریدگان
خاک بر سر کرده خونپر دیدگان
هوش مصنوعی: ریش و موی خود را کنده و بر چهرهاش خاک پاشیده، چشمانش پر از اشک و خون است.
گفت خیرست این چه آشوبست و حال
بَد نشانی میدهد منحوس سال
هوش مصنوعی: این چیزهایی که میبینیم نشاندهندهی یک وضعیت نابسامان است و به نظر میرسد سال خوبی را پیش رو نداریم.
عذر آوردند و گفتند ای امیر
کرد ما را دست تقدیرش اسیر
هوش مصنوعی: به ما گفتند ای فرمانروا، ما را تقدیر به بند کشیده است.
این همه کردیم و دولت تیره شد
دشمن شه، هستگشت و چیره شد
هوش مصنوعی: ما این همه تلاش کردهایم، ولی اتفاقاً وضعیت ما بد شده و دشمن ما قویتر و موفقتر شده است.
شب ستارهٔ آن پسر آمد عیان
کوری ما بر جبین آسمان
هوش مصنوعی: شب، ستارهٔ آن جوان به وضوح نمایان شد و نا blindness ما بر پیشانی آسمان نقش بست.
زد ستارهٔ آن پیمبر بر سما
ما ستارهبار گشتیم از بُکا
هوش مصنوعی: به خاطر نور ستارهٔ آن پیامبر، آسمان ما پر از نور و درخشش شد و ما از اندوه و غم به شادابی و سرور رسیدیم.
با دل خوش شاد عمران وز نفاق
دست بر سر میبزد کاه الفراق
هوش مصنوعی: با دل شاد و خوش، عمران به شادی میپرداخت و از نفاق و دوری دست بر سر میزد.
کرد عمران خویش پر خشم و تُرُش
رفت چون دیوانگان بی عقل و هُش
هوش مصنوعی: عمران به شدت عصبانی و عبوس رفتار کرد و مانند دیوانهها که عقل خود را گم کردهاند، رفت.
خویشتن را اعجمی کرد و براند
گفتههای بس خشن بر جمع خواند
هوش مصنوعی: او خود را غریب و غیرآشنا جلوه داد و سخنان تند و تیزی را با صندلی و در جمع ارائه داد.
خویشتن را ترش و غمگین ساخت او
نردهای بازگونه باخت او
هوش مصنوعی: او خود را ناامید و غمگین کرد، چون در بازیهای زندگی شکست خورد و باخت.
گفتشان شاه مرا بفریفتید
از خیانت وز طمع نشکیفتید
هوش مصنوعی: شاه به آنان گفت: شما مرا فریب دادید و از خیانت و طمع خودداری نکردید.
سوی میدان شاه را انگیختید
آب روی شاه ما را ریختید
هوش مصنوعی: به سمت میدان شاه رفتید و آبروی شاه ما را خراب کردید.
دست بر سینه زدیت اندر ضمان
شاه را ما فارغ آریم از غمان
هوش مصنوعی: دست بر سینه میگذارم و به شاه سوگند میخورم که ما را از غمها رهایی میبخشد.
شاه هم بشنید و گفت ای خاینان
من بر آویزم شما را بی امان
هوش مصنوعی: پادشاه نیز این سخنان را شنید و گفت: ای خیانتکاران، من شما را بدون رحم مجازات خواهم کرد.
خویش را در مضحکه انداختم
مالها با دشمنان در باختم
هوش مصنوعی: من خود را در موقعیت خندهدار و مضحکی قرار دادم و داراییهایم را به دشمنان باختم.
تا که امشب جمله اسرائیلیان
دور ماندند از ملاقات زنان
هوش مصنوعی: امشب تمام قوم اسرائیل از دیدار زنان دور شدند و از یکدیگر جدا هستند.
مال رفت و آب رو و کار خام
این بود یاری و افعال کرام؟
هوش مصنوعی: مال از دست رفت و فرصت نیز سپری شد، حالا این تنها نتیجه باقی مانده است که عشق و کارهای نیکو را میطلبد.
سالها ادرار و خلعت میبرید
مملکتها را مسلم میخورید
هوش مصنوعی: سالها مملکتها را تحت فشار قرار دادید و آزار دادید، ولی در عوض، نعمتها و بزرگیهای این سرزمینها را غارت کردید.
رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
طبلخوارانید و مکارید و شوم
هوش مصنوعی: شما سرسخت و با فرهنگ هستید و در علم نجوم تسلط دارید، اما در عین حال، به شیوهای زیرکانه و مخفیانه عمل میکنید که ممکن است به نیتهای ناخوشایند منجر شود.
من شما را بر درم و آتش زنم
بینی و گوش و لبانتان بر کنم
هوش مصنوعی: من شما را در آستانه در خود میبینم و آتش عشق را در وجودتان شعلهور میکنم و زیبایی چهرهتان را به نمایش میگذارم.
من شما را هیزم آتش کنم
عیش رفته بر شما ناخوش کنم
هوش مصنوعی: من شما را به شعلههای آتش تبدیل میکنم و از شادیتان کم میکنم.
سجده کردند و بگفتند ای خدیو
گر یکی کرت ز ما چربید دیو
هوش مصنوعی: سجده کردند و گفتند: ای سرور، اگر یکی از ما به گناهی افتاد، دیو [بدی] بر او تسلط پیدا کرد.
سالها دفع بلاها کردهایم
وهم حیران زانچ ماها کردهایم
هوش مصنوعی: سالهاست که از مشکلات و بلایا جلوگیری کردهایم و همچنان در حیرت و اندیشهایم که چه کار کردهایم.
فوت شد از ما و حملش شد پدید
نطفهاش جست و رحم اندر خزید
هوش مصنوعی: او از میان ما رفت و نشانههای وجودش پیدا شد؛ نطفهاش شکل گرفت و در رحم جای گرفت.
لیک استغفار این روز ولاد
ما نگه داریم ای شاه و قباد
هوش مصنوعی: اما ما باید در روز تولد این بزرگوار، از گناهان خود طلب بخشش کنیم و این را از تو ای پادشاه و قدرت حفظ کنیم.
روز میلادش رصد بندیم ما
تا نگردد فوت و نجهد این قضا
هوش مصنوعی: ما روز تولد او را به دقت زیر نظر میگیریم تا این که سرنوشت تغییر نکند و از دست نرود.
گر نداریم این نگه ما را بکُش
ای غلام رای تو افکار و هُش
هوش مصنوعی: اگر این نگاه را نداشته باشیم، ای غلام، ما را بکش؛ نظر و تفکر تو برای ما مهمتر است.
تا به نُه مَه میشمرد او روز روز
تا نپرد تیرِ حکمِ خصمدوز
هوش مصنوعی: او روزها را تا نه روز میشمارد، تا اینکه تیر حکم دشمنش پرتاب نشود و آسیبی نبیند.
بر قضا هر کو شبیخون آورد
سرنگون آید ز خون خود خورد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیگران حمله کند، خود را به خطر میاندازد و در نهایت از عواقب عملش آسیب خواهد دید.
چون زمین با آسمان خصمی کند
شوره گردد سر ز مرگی بر زند
هوش مصنوعی: زمانی که زمین و آسمان با هم درگیر شوند، سرزمین به شوری و خشکی میگراید و از مرگ پر میشود.
نقش با نقاش پنجه میزند
سبلتان و ریش خود بر میکند
هوش مصنوعی: نقاشی که طرحی میزند به زیبایی و جاذبهی چهرهات، به قدری درگیر شده که ممکن است زینتهای خود را از یاد ببرد.