بخش ۲۰۱ - باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
آن غریب شهر سربالا طلب
گفت میخسپم درین مسجد بشب
مسجدا گر کربلای من شوی
کعبهٔ حاجتروای من شوی
هین مرا بگذار ای بگزیده دار
تا رسنبازی کنم منصوروار
گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل
مینخواهد غوث در آتش خلیل
جبرئیلا رو که من افروخته
بهترم چون عود و عنبر سوخته
جبرئیلا گرچه یاری میکنی
چون برادر پاس داری میکنی
ای برادر من بر آذر چابکم
من نه آن جانم که گردم بیش و کم
جان حیوانی فزاید از علف
آتشی بود و چو هیزم شد تلف
گر نگشتی هیزم او مثمر بدی
تا ابد معمور و هم عامر بدی
باد سوزانت این آتش بدان
پرتو آتش بود نه عین آن
عین آتش در اثیر آمد یقین
پرتو و سایهٔ ویست اندر زمین
لاجرم پرتو نپاید ز اضطراب
سوی معدن باز میگردد شتاب
قامت تو بر قرار آمد بساز
سایهات کوته دمی یکدم دراز
زانک در پرتو نیابد کس ثبات
عکسها وا گشت سوی امهات
هین دهان بر بند فتنه لب گشاد
خشک آر الله اعلم بالرشاد
بخش ۲۰۰ - عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را: آن ستی گوید ورا که پیش ازینبخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان: پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن غریب شهر سربالا طلب
گفت میخسپم درین مسجد بشب
هوش مصنوعی: آن غریب شهر به سربالا طلب گفت: من در این مسجد شب را به خواب میگذرانم.
مسجدا گر کربلای من شوی
کعبهٔ حاجتروای من شوی
هوش مصنوعی: اگر مسجد تو، کربلای من شود، پس تو هم تبدیل به کعبهای خواهی شد که نیازهای من را برآورده میکنی.
هین مرا بگذار ای بگزیده دار
تا رسنبازی کنم منصوروار
هوش مصنوعی: بسته به تو، ای محبوب، من را رها کن تا به صورت آزادانه و شادمان به بازی و سرگرمی بپردازم، مانند منصور که در زندگیاش آزادی خود را جشن میگرفت.
گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل
مینخواهد غوث در آتش خلیل
هوش مصنوعی: اگر نصیحت جبرئیل سخت و جدی باشد، باید دانست که حتی در آتش هم خلیل (ابراهیم) به کمک نیاز ندارد.
جبرئیلا رو که من افروخته
بهترم چون عود و عنبر سوخته
هوش مصنوعی: من از جبرئیل آتشین و شگفتانگیز هم بهترم، مانند بویی خوش که از عود و عنبر سوخته به مشام میرسد.
جبرئیلا گرچه یاری میکنی
چون برادر پاس داری میکنی
هوش مصنوعی: جبرئیل، هرچند به من کمک میکنی، اما همچون برادری از من حمایت میکنی.
ای برادر من بر آذر چابکم
من نه آن جانم که گردم بیش و کم
هوش مصنوعی: ای برادر، من مانند آتش زبانهزننده هستم و هیچگاه کم و زیاد نمیشوم، من همان روحی نیستم که دچار نوسان و تغییر شوم.
جان حیوانی فزاید از علف
آتشی بود و چو هیزم شد تلف
هوش مصنوعی: روح حیوانات از خوردن علفی که در آتش است، به زندگی ادامه میدهند و زمانی که آن علف تبدیل به هیزم شود، نابود میگردند.
گر نگشتی هیزم او مثمر بدی
تا ابد معمور و هم عامر بدی
هوش مصنوعی: اگر به او نماندی و حامیاش نشدی، هرگز ثمری نخواهد داشت و همیشه خراب و ویران خواهد بود.
باد سوزانت این آتش بدان
پرتو آتش بود نه عین آن
هوش مصنوعی: باد سوزانی که به تو میوزد، این آتش به خاطر نور و درخششی است که دارد، نه اینکه خود آن آتش باشد.
عین آتش در اثیر آمد یقین
پرتو و سایهٔ ویست اندر زمین
هوش مصنوعی: افروزندهای همچون آتش در آسمان ظاهر شد و نور و سایهاش در زمین گسترده است.
لاجرم پرتو نپاید ز اضطراب
سوی معدن باز میگردد شتاب
هوش مصنوعی: بدیهی است که نور و روشنایی نمیتواند برای مدت طولانی در حالت ناپایداری بماند و به سرعت به منبع اصلی خود بازمیگردد.
قامت تو بر قرار آمد بساز
سایهات کوته دمی یکدم دراز
هوش مصنوعی: هر زمان که قامت تو به آرامی برپا شده، سایهات به طول نمیآید؛ فقط برای لحظهای باید بایستی و سپس دوباره ادامه دهی.
زانک در پرتو نیابد کس ثبات
عکسها وا گشت سوی امهات
هوش مصنوعی: هیچکس در نور نمیتواند ثابت بماند؛ تصاویر به سمت اصل و مادر خود بازمیگردند.
هین دهان بر بند فتنه لب گشاد
خشک آر الله اعلم بالرشاد
هوش مصنوعی: مواظب باش که در مورد حرف زدن دربارهی فتنهها و مشکلات زبان به کار نبر. خداوند بهتر از همه به هدایت و رفتار درست آگاه است.
حاشیه ها
1403/03/30 03:05
کوروش
هین دهان بر بند فتنه لب گشاد
خشک آر الله اعلم بالرشاد
خشک آر یعنی چه ؟
1403/03/30 06:05
الف رسته
خشک آوردن = خاموش شدن
خشک آر = خاموش باش

مولانا