بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
منظور کلی ازین ابیات اینچنین هست که اگر انسانها آنقدر که از فقر می ترسند و نگران فردای خود هستند اگر به همان اندازه از خداوند که خالق فقر می باشد و فقر مخلوق اوست میترسیدند خداوند گنجهای زمینی را در زیر پاهایشان نمایان میکرد .
نکته اول :فقر مخلوق خداوند است و ترس از مخلوق نوعی شرک ورزی است
نکته دوم:ترس ازفقر هیچ فایده ای ندارد و هرچه مقدر شود همان خواهد رسید
نکته سوم:اگر از خداوند بترسیم که این ترس عین توحید است به سبب این نوع ترس خداوند درهای رحمتش را باز میکند و چه بسا گنجهایی را نمایان سازد
آنچنانک ناگهان شیری رسید
مرد را بربود و در بیشه کشید
او چه اندیشد در آن بردن ببین
تو همان اندیش ای استاد دین
منظور اینه که فلانی که توی یک موقعیت بد میافته به این فکر میکنه که اگه فلان کارو میکردم این اتفاق نمیافتاد ، تو زرنگ باش و قبل این که اون اتفاق بیافته فکر کن به افتادنش و خودتو آماده کن
آفرین
با توضیج خانم موسوی موافقم اما با ۲ نکته ی آغازینشان خیر.
ضمنا مولانا عدم را آغوش خدا میداند اما استثنائا عدم در ببت آخر معنای منفی دارد و به معنی بی ارزشی هست.
۲ نکته ی آغازین را اصلاح میکنم:
نکته اول :فقر مخلوق خداوند است و ترس از مخلوق اگر بدانی که مخلوق است مثل ترس از خالق ثواب است
نکته دوم:ترس ازفقر فایده ای دارد.به این صورت که اگر بدانی که این فقر و این ترس از دست دادن،خود ابزار هدایت است که در این صورت هم پیام خالق را گرفته ای و هم فقر از بین می رود چون وجودش موثر شده و رسالتش تمام گشته.
نکته سوم:اگر از خداوند بترسیم که این ترس عین توحید است به سبب این نوع ترس خداوند درهای رحمتش را باز میکند و چه بسا گنجهایی را نمایان سازد