بخش ۹۵ - طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
این عالم را عرفا عالم امتحان ویا آزمون نام نهاده اند. ارواح را نیز به پنج طبقه تقسیم نموده اند:
1- روح جمادی که قوه جاذبه باشد.
2- روح نباتی که قوه رشد گیاهان باشد.
3- روح حیوانی که همان احساسات حیوانیست یعنی حیوانات با انسان در احساسات درد و لذات جسمانی با ما شریکند وبا اینکه قدرت احقاق حق ندارند از بار سنگین ویا لطمه بدنی همانقدر آزرده میشوند که ما میشویم با این تفاوت که راهی برای رفتن به دادگاه ودادخواهی ندارند.
4- روح انسانی که همان قوه تعقل واکتشاف باشد. بتوسط این قوه ما مدنیت انسانی را پی هزاران سال ساخته ایم ولی میمون و اسب وسوسمار ولاکپشت هنوز بهمان مقهوریتی که طبیعت برایشان معین نموده محدودند وذره ای خارج از حکم طبیعت قدم فرا تر نگذاشته اند مثلا آهوها حربه ائ بر ضد گرگ ها نساحته اند.
5- روح ایمانیست و انسان بواسطه آن حیات ابدی مییابد وأین ممکن نمیشود مگر از آزمون حق موفق وببروز بیروت آید. وهیک انسانی ممکن نیست که خلق الهی وکمالات شریفه انسانی را بیابد مگر آنکه از طوفان امتحانات الهی خالص وسالم بیروت آید. مثلا یهود زمان حضرت مسیح بواسطه ظاهر ساده حضرتش امتحان شدند واز هزاران یهود تعداد انگشت شماری او را شناخته وحیات ابدی یافتند ودر زمان حضرت محمد نیز اهل دیانت امتحان شداد زیرا چوپانی بدون تحصیل را مدعی مقام نبوت دیدند. خلاصه از هزاران مومن هم ایمان پنج نفر مقبول شد که یکی سلمان فارسی بود وهنوز چهار تن دیگر از درجه قرب او به درگاه الهی بی خبر بودند ونمیفهمیدند که چگونه ممکن است قوم مقرب در آخر زمان یعنی زمان ظهور حضرت مهدی از قوم او باشند ونه از قوم حضرت رسول. این آگهی سلمان فارسی را در یک مقام بالاتری از بقیه قرار میداد اینست که مولوی میگوید:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر جانش فزون
این عالم را عرفا عالم امتحان ویا آزمون نام نهاده اند. ارواح را نیز به پنج طبقه تقسیم نموده اند:
1- روح جمادی که قوه جاذبه باشد.
2- روح نباتی که قوه رشد گیاهان باشد.
3- روح حیوانی همان احساسات حیوانیست یعنی حیوانات با انسان در احساسات درد و لذات جسمانی شریکند وبا اینکه قدرت احقاق حق ندارند از بار سنگین ویا لطمه بدنی همانقدر آزرده میشوند که ما میشویم با این تفاوت که راهی برای رفتن به دادگاه ودادخواهی ندارند.
4- روح انسانی همان قوه تعقل واکتشاف است. بتوسط این قوه ما مدنیت انسانی را پی هزاران سال ساخته ایم ولی میمون و اسب وسوسمار ولاکپشت هنوز بهمان مقهوریتی که طبیعت برایشان معین نموده محدودند وذره ای خارج از حکم طبیعت قدم فرا تر نگذاشته اند مثلا آهوها حربه ائ بر ضد گرگ ها نساحته اند.
5- روح ایمانیست و انسان بواسطه آن حیات ابدی مییابد وأین ممکن نمیشود مگر از آزمون حق موفق وپیروز بیرون آمدن. وهیچ انسانی ممکن نیست که خلق الهی وکمالات شریفه انسانی را بیابد مگر آنکه از طوفان امتحانات الهی خالص وسالم بیرون آید. دیگر اینکه در حیطه روح انسانی کسی ممکن میشود که اتفاقی مرفه و در ناز ونعمت زندگی کند ولی مستحیل ومحال است که بخاطر فلان دین داشتن مقرب درگاه و ملازم ابدی حق شود. او را اولا مال دنیا به امتحان میاندازد بعد هم درد خوب بودن و انصاف و صداقت اورا از اعتقاد به خدا ممنوع میدارد. از نظر ظاهری نیز هیچگاه امری ظاهر نمیشود مگر مردم به امتحان میافتند. مثلا یهود زمان حضرت مسیح بواسطه ظاهر ساده حضرتش امتحان شدند واز هزاران یهود تعداد انگشت شماری او را شناخته وحیات ابدی یافتند ودر زمان حضرت محمد نیز اهل دیانت امتحان شدند زیرا چوپانی بدون تحصیل را مدعی مقام نبوت دیدند. خلاصه از هزاران مومن هم ایمان پنج نفر مقبول شد که یکی سلمان فارسی بود وهنوز چهار تن دیگر از درجه قرب او به درگاه الهی بی خبر بودند ونمیفهمیدند که چگونه ممکن است قوم مقرب در آخر زمان یعنی زمان ظهور حضرت مهدی از قوم او باشند ونه از قوم حضرت رسول. این آگهی سلمان فارسی را در یک مقام بالاتری از بقیه قرار میداد اینست که مولوی میگوید:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر جانش فزون
جناب نادر. در مورد روح ایمانی خیلی مطلب جالبی نوشتید. در حدیث است به همین مظامین که: اگر ایمان ده درجه باشد سلمان در درجه دهم آن است. و ابوذر در درجه نهم. و اگر ابوذر میدانست که در قلب سلمان چه می گذرد هر آیینه او را تکفیر می کرد.
بنده تفسیر جدید و ادبی را درج کرده بودم اما به صورت سلیقه ای حذف شده بود. که بسیار مایه ناراحتی شد.
در این شعر مضامین زیادی وجود دارد. اما بخاطر توجهصداوسیما فقط به یک بیت آن (و آن هم غلط) دیگر بیت ها محجور مانده است.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون
این بیت را خیلی معانی متعدد شده است. و در خبر صدا وسیما این بیت را بعضی گوینده ها می خوانند که خب معنی غلطی است.
اما معنی صحیح تر یعنی در فضای حیرتی که در عولم بالا داریم و به صورت آزمون است، جان گرفتن ما بخاطر خبری است که رفع تحیر می کند.
هر کس که اخبار بیشتری بدست آورد از این تحیرها بیشتر بیرون می آید و در آزمون موفق می شود.
جناب شاعر جوان مطلبی که فرمودید دارای اشکالاتی است.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون
در این بیت جان، خبر و آزمون باهمدیگر ارتباط معنایی دارند. آزمون همان مسابقه است. البته مسابقه حیرت. خبر همان امتیاز و سکه در بازی است. و جان همان جون در مسابقه است. معنی مصرع جان نباشد در خبرآزمون یعنی در مسابقه و بازی ما کسی جون اضافه نداره. باید از طریق امتیاز سکه هایی که به صورت خبر هست جون اضافه بدست بیاره تا بتونه مرحله را رد کند. خبردرآزمون را باید سرهم خواند. منظور از حیرت در آزمون یعنی در سیر حرکت در مرحله اول بازی دنیا دچار حیرت و سردرگمی می شوی. همچنین در مراحل بالاتر از دنیا نیز مدام سردرگم می شدی و exit یا راه خروج را پیدا نمی کنی. باید خبر زیادی را بدست بیاری. در عوالم بالا، سکه طلا نیست، بلکه صفات ارزشمند است که در در بازی آزمون به آن خبر می گفتند.
سلام آقا سامان چرا آزمون را حیرت معنی کردید؟ چرا دنیا معنی نکردید؟ من نفهمیدم
پرسشی دارم:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون
اقتضای جان چو ای دل آگهی است
هر که آگهتر بود جانش قوی است
سال 1379، این دو بیت مرتب در تبلیغات افتتاح شبکه خبر سیما پشت سر هم گفته میشد.
بیت اول در همین صفحه هست، درحالیکه بیت دوم --که حالا دیگه پای ثابت تبریکهای روز خبرنگار شده-- را نه در مثنوی رینولد و نیکلسون، و نه در جستجوی گوگل و گنجور، پیدا کردم.
فقط در یکی از کتابهای استاد مطهری عینا این دو بیت پشت سر هم آمده است و ظاهرا منبع شبکه خبر هم همینجا بوده است.
کسی میداند احیانا استاد مطهری بیت دوم را از کدام نسخه مثنوی نقل کردهاند؟
جان نباشد جز خبر در آزمون
شاید بتوان «آزمون» را در این جا همان آزمودن به معنای سنجیدن و وارسی کردن در نظر گرفت. یعنی معنای مصرع این باشد که «اگر بررسی کنیم روح چیزی غیر از آگاهی نیست.»
منظور از "خبر" آگاهی است. در مصرع قبلی: "بی خبر از جان شیخ"، بی خبر یعنی ناآگاه.
«آزمون» به معنای آزمودن، امتحان کردن و سنجیدن، در کلام مولانا متداول است، مثلا:
آتشم من گر ترا شک است و ظن
آزمون کن دست را بر من بزن
و احتمالا در اینجا همانطور که احسان نیز در حاشیه نوشته، این مصراع یعنی، "اگر بسنجیم و بررسی کنیم جان چیزی غیر از آگاهی نیست."
افزون بودن خبر به معنی عمق بیشتر آگاهی و خودآگاهی، احاطه و ظرفیت بیشتر آگاهی و شناخت است. (آگاهی به بودن، هستن و حضور آگاهی، آگاهی به سطوح عمیق تر وجود و یگانگی بنیادین و یکپارچگی این وجود، آگاهی به نیستی و عدم یک من، یک خود، یک مرکز)
احتمال دیگری هم هست که آزمون به معنای آزمون زندگی و حوادث و بلایای آن باشد (ترجمه نیکلسون). و "خبر در آزمون" به معنای تجلی آگاهی و خودآگاهی در آزمایش تجربه زندگی، و آبدیده شدن آن، و غافل نشدن، باشد.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون (مولانا)
خداوند آفریننده، خدای خدایان جهانی را آفرید و آن را چنان گسترده ساخت که هر عظمتی در مقابل عظمت کائنات هیچ است و آنگاه هیچ را قدر نهاد.
قدر هیچ چنان است که عظمت کائنات را بشناسد و خود دعوی اراده کند.
پس از این مقدمه دانستنی است که جهان ذره به ذره ، پیوند به پیوند از معنی است و تلاش آدمی دانستن یک پیوند و معنی و تلاش برای تسلط و استفاده از این مبانی و خلق پیوندها و مبانی نوین است.
تا بدین جا، مفهوم فلسفی علم را اشکافتیم، علم همان دانستن نظری پیوندها و ذره ها و تلاش برای خلق پیوندهای نوین است.
بهر طفل نو، پدر تیتی کند
گرچه عقلش هندسهٔ گیتی کند (مولانا)
پس ازین بیشتر آنست که بدانیم الهیات نیز درک معارف نو از مهندس گیتی است هم از هندسه گیتی و یکی شدن در مفاهیم الهیات سلوک خداپرستان و اصلاح عالم سلوک خداشناسان است. هر چند خداوندی خدا جبار و قاهر و قائم به امر خویشتن است، ثمره الهیات آن است که سالک خرسند زیست کند. یعنی سلوک به سمت سعادت و آنچیزی باشد که خود بخرد خواسته است.
پس سلوک نخست بخرد شدن است و سپس خرسند شدن به خرد.
مرشدی میخواهد هر یک آیه ای
علم خواهد بیکران سرمایه ای
بهر هر بیتی بباید چرخ زد
گاهگاهی جرعه های تلخ زد
تا شود روشن خردمندی چه گفت
گوهر معنی به فیض حق بسفت
آخر راه سلوک است جان تو
زندگی زندگان بد خان تو
و اما دروس خردمندی یک پایه نباشد و یافتن آنان به یک آسانی، و برترین خردمندی آنکه تواناتر کند که کیمیاست.
هر خردمندی به حرفش پند هست
مینهد گویی به جایی بند دست
گر که دانایی توانایت نکرد
سود و صرفه علم بر رایت نکرد
اینچنین فیض نظر از یاد رفت
باد گویی بوده و بر باد رفت
گر خرد میبخشدت هر روز سود
آن خرد بوده هم از علم ودود
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون وشفا
دونَ القُلَّتَین: کمتر از دو سبو
قُله: سبو، نوعی خمره دستهدار که برای ذخیره کردن آب به کار میرفته. طبق احکام، اگر آب به اندازه دو سبو میرسیده، آب کثیر نامیده میشده و اندکی پلیدی، آن را ناپاک نمیکرده.
حوض خرد: آب اندک (آب قلیل)
جان و روان چیزی نیست جز آگاهیهایی که ازطریق تجربههای روحی و معنوی حاصل شده؛ پس هرکس دارای آگاهی بیشتر باشد، جان او نیز بیشتر و نیرومندتر است.