بخش ۸۷ - بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام
هر که زیشان گفت از عیب و گناه
وز دل چون سنگ وز جان سیاه
وز سبکداری فرمانهای او
وز فراغت از غم فردای او
وز هوس وز عشق این دنیای دون
چون زنان مر نفس را بودن زبون
وان فرار از نکتههای ناصحان
وان رمیدن از لقای صالحان
با دل و با اهل دل بیگانگی
با شهان تزویر و روبهشانگی
سیر چشمان را گدا پنداشتن
از حسدشان خفیه دشمن داشتن
گر پذیرد چیز تو گویی گداست
ورنه گویی زرق و مکرست و دغاست
گر در آمیزد تو گویی طامعست
ورنی گویی در تکبر مولعست
یا منافقوار عذر آری که من
ماندهام در نفقهٔ فرزند و زن
نه مرا پروای سر خاریدنست
نه مرا پروای دین ورزیدنست
ای فلان ما را بهمت یاد دار
تا شویم از اولیا پایان کار
این سخن نی هم ز درد و سوز گفت
خوابناکی هرزه گفت و باز خفت
هیچ چاره نیست از قوت عیال
از بن دندان کنم کسپ حلال
چه حلال ای گشته از اهل ضلال
غیر خونِ تو نمیبینم حلال
از خدا چارهستش و از قوت نی
چارهش است از دین و از طاغوت نی
ای که صبرت نیست از دنیای دون
صبر چون داری ز نعم الماهدون
ای که صبرت نیست از ناز و نعیم
صبر چون داری از الله کریم
ای که صبرت نیست از پاک و پلید
صبر چون داری از آن کین آفرید
کو خلیلی کو برون آمد ز غار
گفت هذا رب هان کو کردگار
من نخواهم در دو عالم بنگریست
تا نبینم این دو مجلس آن کیست
بی تماشای صفتهای خدا
گر خورم نان در گلو ماند مرا
چون گوارد لقمه بی دیدار او
بی تماشای گل و گلزار او
جز بر اومید خدا زین آب و خور
کی خورد یک لحظه غیر گاو و خر
آنک کالانعام بد بل هم اضل
گرچه پر مکرست آن گندهبغل
مکر او سرزیر و او سرزیر شد
روزگارک برد و روزش دیر شد
فکرگاهش کُند شد عقلش خرف
عمر شد چیزی ندارد چون الف
آنچ میگوید درین اندیشهام
آن هم از دستان آن نفسست هم
وآنچ میگوید غفورست و رحیم
نیست آن جز حیلهٔ نفس لئیم
ای ز غم مُرده که دست از نان تهیست
چون غفورست و رحیم این ترس چیست
بخش ۸۶ - قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد: آن غزان ترک خونریز آمدندبخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را: گفت پیری مر طبیبی را که من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که زیشان گفت از عیب و گناه
وز دل چون سنگ وز جان سیاه
هوش مصنوعی: هر کسی که دربارهی آنها سخن بگوید و به عیبها و گناهانشان اشاره کند، دلی سنگی و جانی تاریک دارد.
وز سبکداری فرمانهای او
وز فراغت از غم فردای او
هوش مصنوعی: از آسانی و سادگی دستورات او و آرامش از نگرانیهای فردا.
وز هوس وز عشق این دنیای دون
چون زنان مر نفس را بودن زبون
هوش مصنوعی: این دنیا با همه هوسها و عشقهایش، مثل زنی است که نفس انسان را به کلامی خفیف و ضعیف وامیدارد.
وان فرار از نکتههای ناصحان
وان رمیدن از لقای صالحان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که فرد از شنیدن نصیحتهای درست و مفید دیگران فرار میکند و همچنین از ملاقات و همراهی با انسانهای خوب و صالح دوری میگزینید. این رفتار نشاندهندهی نارضایتی یا بیعلاقگی به اصلاح و بهبود خود است.
با دل و با اهل دل بیگانگی
با شهان تزویر و روبهشانگی
هوش مصنوعی: دل و اهل دل را باید از دنیای فریبکاران و ظاهرگرایان جدا کرد.
سیر چشمان را گدا پنداشتن
از حسدشان خفیه دشمن داشتن
هوش مصنوعی: خیره شدن به چشمهای دیگران و حسرت داشتن به آنها، به معنای این است که فرد حسود، در پس محبت خود، کینه و عداوتی پنهان دارد.
گر پذیرد چیز تو گویی گداست
ورنه گویی زرق و مکرست و دغاست
هوش مصنوعی: اگر چیزی که تو داری مورد قبول قرار بگیرد، نشاندهنده ارزش آن است وگرنه به نظر میرسد که فریب و حیلهای در کار است.
گر در آمیزد تو گویی طامعست
ورنی گویی در تکبر مولعست
هوش مصنوعی: اگر در جمعی خود را مطرح کنی، به نظر میرسد که جویای سود هستی، اما اگر از خود بزرگبینی نشان دهی، به نظر میرسد که به خودپسندی علاقهمند هستی.
یا منافقوار عذر آری که من
ماندهام در نفقهٔ فرزند و زن
هوش مصنوعی: شما به طریقی بهانهگیری میکنید که به خاطر مشکلات مالی، نمیتوانید به نیازهای خانوادهتان رسیدگی کنید.
نه مرا پروای سر خاریدنست
نه مرا پروای دین ورزیدنست
هوش مصنوعی: من نه نگران آسایش خود هستم و نه به اصول دین اهمیت میدهم.
ای فلان ما را بهمت یاد دار
تا شویم از اولیا پایان کار
هوش مصنوعی: ای فلانی، ما را به یاد عشق و محبتت بسپار تا در پایان کارمان، ازجمله دوستان و اولیای خدا شناخته شویم.
این سخن نی هم ز درد و سوز گفت
خوابناکی هرزه گفت و باز خفت
هوش مصنوعی: این سخن به بیان احساساتی از درد و رنج میپردازد، گویی گوینده در حال نقل قول از کسی خوابآلود و بیخبر است که به طور تصادفی سخنانی بیمعنی میگوید و دوباره به خواب میرود.
هیچ چاره نیست از قوت عیال
از بن دندان کنم کسپ حلال
هوش مصنوعی: هیچ راهی جز تأمین معیشت خانواده وجود ندارد، باید با تمام وجود تلاش کنم تا درآمد حلال کسب کنم.
چه حلال ای گشته از اهل ضلال
غیر خونِ تو نمیبینم حلال
هوش مصنوعی: جز خون تو چیزی از اهل گمراهی حلال نمیبینم.
از خدا چارهستش و از قوت نی
چارهش است از دین و از طاغوت نی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها راه نجات و کمک از طرف خداوند است و این قدرتی که انسان به آن نیاز دارد، تنها از خدا ناشی میشود، نه از دین یا طاغوت. به عبارت دیگر، انسان نمیتواند به قدرتهای غیرالهی تکیه کند و تنها باید به خدا اعتماد کند.
ای که صبرت نیست از دنیای دون
صبر چون داری ز نعم الماهدون
هوش مصنوعی: ای کسی که صبر و تحملی در این دنیای پست و بیارزش نداری، چگونه میتوانی از نعمتهای خداوند بهرهمند شوی؟
ای که صبرت نیست از ناز و نعیم
صبر چون داری از الله کریم
هوش مصنوعی: ای کسی که تحمل تو از لذتها و زیباییها کم است، پس چگونه میتوانی از خداوند بخشنده صبر داشته باشی؟
ای که صبرت نیست از پاک و پلید
صبر چون داری از آن کین آفرید
هوش مصنوعی: ای کسی که در برابر چیزهای پاک و ناپاک صبوری نداری، چگونه میتوانی در برابر کینهای که خلق شده است، صبر کنی؟
کو خلیلی کو برون آمد ز غار
گفت هذا رب هان کو کردگار
هوش مصنوعی: کجاست خلیل که از غار بیرون آمد و گفت: این است پروردگار، این است خداوند؟
من نخواهم در دو عالم بنگریست
تا نبینم این دو مجلس آن کیست
هوش مصنوعی: من در هیچ کجای دنیا نگاه نخواهم کرد، تا زمانی که ندانم این دو جمع چه کسانی هستند.
بی تماشای صفتهای خدا
گر خورم نان در گلو ماند مرا
هوش مصنوعی: اگر نتوانم صفات خدا را تماشا کنم، حتی اگر نان هم بخورم، در گلوی من خواهد ماند.
چون گوارد لقمه بی دیدار او
بی تماشای گل و گلزار او
هوش مصنوعی: وقتی لقمهای میخوریم که در آن دیدار او نیست، مانند این است که بدون تماشای گل و باغ او، چیزی را مصرف کردهایم.
جز بر اومید خدا زین آب و خور
کی خورد یک لحظه غیر گاو و خر
هوش مصنوعی: جز بر امید خدا نمیتوان از این آب و غذا استفاده کرد، چرا که هیچ موجودی جز گاو و خر نمیتواند حتی برای یک لحظه از آن بهرهمند شود.
آنک کالانعام بد بل هم اضل
گرچه پر مکرست آن گندهبغل
هوش مصنوعی: باید گفت که برخی انسانها مانند چهارپایان بیخبر و نادان هستند. هر چند که ظاهر آنها ممکن است فریبنده و مکار به نظر برسد، اما در واقع از آنها کمتر عقل و درک دارند.
مکر او سرزیر و او سرزیر شد
روزگارک برد و روزش دیر شد
هوش مصنوعی: دنیا به نوعی فریبنده است و گاهی اوقات انسان در دام آن گرفتار میشود، به طوری که در نهایت زمان و فرصتهایش به زودی سپری میشود.
فکرگاهش کُند شد عقلش خرف
عمر شد چیزی ندارد چون الف
هوش مصنوعی: عقل او کمطاقت و ناتوان شده و عمرش هم به پایان نزدیک میشود، و در واقع هیچ چیزی از خود ندارد، مانند حرف "الف" که هیچ معنا و محتوایی ندارد.
آنچ میگوید درین اندیشهام
آن هم از دستان آن نفسست هم
هوش مصنوعی: آنچه در ذهن من است، همان چیزی است که از دستان آن نفس (روح یا جوهر) برمیخیزد.
وآنچ میگوید غفورست و رحیم
نیست آن جز حیلهٔ نفس لئیم
هوش مصنوعی: آنچه که گفته میشود خداوند بخشنده و مهربان است، در واقع چیزی جز فریب نفس پست نیست.
ای ز غم مُرده که دست از نان تهیست
چون غفورست و رحیم این ترس چیست
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر مشکلات و غم ها از زندگی ناامید شده و به نان و معیشت خود نرسیده است، باید بداند که خداوند همیشه بخشنده و رحیم است. پس چرا باید از ترس و ناامیدی رنج ببرد؟