گنجور

بخش ۶۶ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را

گفت ابلیسش گشای این عقد را
من محکم قلب را و نقد را
امتحان شیر و کلبم کرد حق
امتحان نقد و قلبم کرد حق
قلب را من کی سیه‌رو کرده‌ام
صیرفی‌ام قیمت او کرده‌ام
نیکوان را رهنمایی می‌کنم
شاخه‌های خشک را بر می‌کنم
این علفها می‌نهم از بهر چیست
تا پدید آید که حیوان جنس کیست
گرگ از آهو چو زاید کودکی
هست در گرگیش و آهویی شکی
تو گیاه و استخوان پیشش بریز
تا کدامین سو کند او گام تیز
گر به سوی استخوان آید سگست
ور گیا خواهد یقین آهو رگست
قهر و لطفی جفت شد با همدگر
زاد ازین هر دو جهانی خیر و شر
تو گیاه و استخوان را عرضه کن
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
گر غذای نفس جوید ابترست
ور غذای روح خواهد سرورست
گر کند او خدمت تن هست خر
ور رود در بحر جان یابد گهر
گرچه این دو مختلف خیر و شرند
لیک این هر دو به یک کار اندرند
انبیا طاعات عرضه می‌کنند
دشمنان شهوات عرضه می‌کنند
نیک را چون بد کنم یزدان نیم
داعیم من خالق ایشان نیم
خوب را من زشت سازم رب نه‌ام
زشت را و خوب را آیینه‌ام
سوخت هندو آینه از درد را
کین سیه‌رو می‌نماید مرد را
گفت آیینه گناه از من نبود
جرم او را نه که روی من زدود
او مرا غماز کرد و راست‌گو
تا بگویم زشت کو و خوب کو
من گواهم بر گوا زندان کجاست
اهل زندان نیستم ایزد گواست
هر کجا بینم نهال میوه‌دار
تربیتها می‌کنم من دایه‌وار
هر کجا بینم درخت تلخ و خشک
می‌برم من تا رهد از پشک مشک
خشک گوید باغبان را کای فتی
مر مرا چه می‌بری سر بی خطا
باغبان گوید خمش ای زشت‌خو
بس نباشد خشکی تو جرم تو
خشک گوید راستم من کژ نیم
تو چرا بی‌جرم می‌بری پیم
باغبان گوید اگر مسعودیی
کاشکی کژ بودیی تر بودیی
جاذب آب حیاتی گشتیی
اندر آب زندگی آغشتیی
تخم تو بد بوده است و اصل تو
با درخت خوش نبوده وصل تو
شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند
آن خوشی اندر نهادش بر زند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت ابلیسش گشای این عقد را
من محکم قلب را و نقد را
هوش مصنوعی: شیطان گفت: این مشکل را حل کن، من با دل محکم و با پول واقعی می‌توانم این کار را انجام دهم.
امتحان شیر و کلبم کرد حق
امتحان نقد و قلبم کرد حق
هوش مصنوعی: خداوند مرا در آزمایش قرار داد و همانگونه که شیر را به آزمایش کشید، دل و ایمانم را نیز مورد سنجش قرار داد.
قلب را من کی سیه‌رو کرده‌ام
صیرفی‌ام قیمت او کرده‌ام
هوش مصنوعی: من کی توانسته‌ام قلبم را در سایه‌کاری کنم؟ من فقط به ارزش و بهایی که برای او قائل شده‌ام پی برده‌ام.
نیکوان را رهنمایی می‌کنم
شاخه‌های خشک را بر می‌کنم
هوش مصنوعی: من به نیکوکاران هدایت می‌کنم و به آنها کمک می‌کنم تا مشکلات و نارسایی‌ها را از بین ببرند و مسیر را برای پیشرفت باز کنند.
این علفها می‌نهم از بهر چیست
تا پدید آید که حیوان جنس کیست
هوش مصنوعی: این گیاهان را برای چه می‌کارم؟ تا مشخص شود که حیوان از چه نوعی است.
گرگ از آهو چو زاید کودکی
هست در گرگیش و آهویی شکی
هوش مصنوعی: اگر گرگی از آهو فرزند بیاورد، در دل آن گرگ فرزندی وجود دارد که هنوز هم آثار آهو را دارد.
تو گیاه و استخوان پیشش بریز
تا کدامین سو کند او گام تیز
هوش مصنوعی: تو باید گیاه و استخوان را در جلوی او بریزی تا ببینی به کدام سمت خواهد رفت و گام‌هایش را تندتر کند.
گر به سوی استخوان آید سگست
ور گیا خواهد یقین آهو رگست
هوش مصنوعی: اگر سگ به دنبال استخوان برود، حتماً به گوساله‌ها نیز خواهد رسید.
قهر و لطفی جفت شد با همدگر
زاد ازین هر دو جهانی خیر و شر
هوش مصنوعی: خشم و محبت در کنار یکدیگر به وجود آمده‌اند و از این دو جهان، خوبی و بدی نشأت می‌گیرد.
تو گیاه و استخوان را عرضه کن
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
هوش مصنوعی: خودت را به صورت گیاه و استخوان نشان بده و انرژی و حیات خودت را به نمایش بگذار.
گر غذای نفس جوید ابترست
ور غذای روح خواهد سرورست
هوش مصنوعی: اگر کسی تنها به دنبال ارضای نیازهای جسمی و خواسته‌های دنیوی خود باشد، به سرانجام خوبی نخواهد رسید. اما اگر به دنبال تغذیه روح و پرورش معنوی خود باشد، در زندگی به بالندگی و شادی می‌رسد.
گر کند او خدمت تن هست خر
ور رود در بحر جان یابد گهر
هوش مصنوعی: اگر کسی به خدمت درآید، جاندار و پربار خواهد شد و اگر به دریا وارد شود، گرانبهاترین چیزها را به دست خواهد آورد.
گرچه این دو مختلف خیر و شرند
لیک این هر دو به یک کار اندرند
هوش مصنوعی: هرچند که این دو با هم متفاوت و متضاد هستند، اما هر دو در نهایت برای یک منظور مشترک فعالیت می‌کنند.
انبیا طاعات عرضه می‌کنند
دشمنان شهوات عرضه می‌کنند
هوش مصنوعی: پیامبران کارها و آموزه‌های خود را برای اطاعت از خداوند ارائه می‌دهند، در حالی که دشمنان با وسوسه‌های خود، تمایلات و خواهشات نفسانی را به نمایش می‌گذارند.
نیک را چون بد کنم یزدان نیم
داعیم من خالق ایشان نیم
هوش مصنوعی: اگر من کار نیک را به بدی تبدیل کنم، یزدان به من ندا می‌دهد که من خالق آن‌ها نیستم.
خوب را من زشت سازم رب نه‌ام
زشت را و خوب را آیینه‌ام
هوش مصنوعی: من زیبایی‌ها را به زشتی تبدیل می‌کنم، اما زشتی‌ها را نمی‌توانم زیبا کنم، چون من خودم آیینه زیبایی‌ها هستم.
سوخت هندو آینه از درد را
کین سیه‌رو می‌نماید مرد را
هوش مصنوعی: هندو از درد و ناراحتی آینه را شکسته، زیرا چهره‌ی تاریک او را نشان می‌دهد.
گفت آیینه گناه از من نبود
جرم او را نه که روی من زدود
هوش مصنوعی: آیینه گفت: من گناهی ندارم، چرا که تقصیر اوست و فقط چهره‌ام را پاک کرده است.
او مرا غماز کرد و راست‌گو
تا بگویم زشت کو و خوب کو
هوش مصنوعی: او به من خبر داد و راست گفت تا من از زشتی‌ها و زیبایی‌ها سخن بگویم.
من گواهم بر گوا زندان کجاست
اهل زندان نیستم ایزد گواست
هوش مصنوعی: من شهادت می‌دهم که زندان در کجاست و من از اهل زندان نیستم، چرا که خداوند شاهد و ناظر بر همه چیز است.
هر کجا بینم نهال میوه‌دار
تربیتها می‌کنم من دایه‌وار
هوش مصنوعی: هر جا که ببینم درخت میوه‌دار، با محبت و توجه به پرورش آن می‌پردازم.
هر کجا بینم درخت تلخ و خشک
می‌برم من تا رهد از پشک مشک
هوش مصنوعی: هر جا که درختی تلخ و خشک ببینم، آن را قطع می‌کنم تا از شر بوی بد آن رهایی یابم.
خشک گوید باغبان را کای فتی
مر مرا چه می‌بری سر بی خطا
هوش مصنوعی: باغبان به خشک شدن گیاهان اشاره می‌کند و از شخصی می‌پرسد که چرا با این وضعیت نگران است و چه دردی دارد که می‌خواهد آن را برطرف کند. او به نوعی می‌گوید که انسان باید نسبت به مشکلات زندگی بی‌سروصدا و بدون اشتباه رفتار کند.
باغبان گوید خمش ای زشت‌خو
بس نباشد خشکی تو جرم تو
هوش مصنوعی: باغبان به تو می‌گوید که ای زشت‌رو، دیگر خاموش باش؛ زیرا خشکی و بی‌حالی تو باعث ایجاد مشکل برای تو شده است.
خشک گوید راستم من کژ نیم
تو چرا بی‌جرم می‌بری پیم
هوش مصنوعی: من به درستی می‌گویم که تو دلیلی نداری، اما چرا بدون علت به من آسیب می‌زنی؟
باغبان گوید اگر مسعودیی
کاشکی کژ بودیی تر بودیی
هوش مصنوعی: باغبان می‌گوید: ای کاش اگر مسعودی بودی، خواب‌آلودتر بودی و این‌طور غیرمستقیم به او می‌فهماند که باید به خود بیاید و هوشیارتر باشد.
جاذب آب حیاتی گشتیی
اندر آب زندگی آغشتیی
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای به آب حیاتی پیوسته‌ای که در آب زندگی باید با آن آشنا شوی.
تخم تو بد بوده است و اصل تو
با درخت خوش نبوده وصل تو
هوش مصنوعی: هسته و ریشه تو دارای ارزشی نبوده و ارتباطت با درختی خوش و با کیفیت نیست.
شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند
آن خوشی اندر نهادش بر زند
هوش مصنوعی: اگر شاخه‌ی تلخی با خوشی وصل شود، آن خوشی در درون او تأثیر می‌گذارد.

حاشیه ها

1392/08/14 01:11
امین کیخا

از گره لغت گرهگاه را داریم برای نقطه عطف و نیز بزنگاه لغت مناسبی است

1398/07/01 08:10

بیدار کردن ابلیس معاویه را برای نماز 1
بستر تاریخی مثنوی کلید دریافت انوار آن است.
معاویه درها را بسته و در گوشه کاخش خوابیده بود .ناگهان شبحی او را از خواب بیدار کرد.به دنبالش گشت و از او پرسید تو کیستی ؟پاسخ داد:ابلیس. چرا مرا بیدار کردی؟وقت نماز است. معاویه با تعجب پرسید تو کارت دور کردن آدمی از خداوند است این چه نیرنگی است؟!
ابلیس سخنان فریبنده بسیاری گفت اما معاویه به فراست همه را رد کرد. در پایان ابلیس گفت اگر نماز را از دست می دادی چنان حال پشیمانی و بازگشت به خداوند به تو دست می داد که از نماز بالاتر بود.
بستر تاریخی :مولانا در بستر تاریخی اهل سنت دولت عثمانی مثنوی را آفریده است(همچنین زمانی که اروپا در جاهلیت قرون وسطی بود).
چشمه تمثیل مولانا بر باورهای مردم آن سرزمین جوشیده است.افزون بر این مغز تمثیل را می جوید.
آنان که ناآگاهانه بر مولانا خرده گرفته اند در پوسته تمثیلها مانده اند.
نکته:تشیع به طور رسمی از قرن 11 به همت دولت صفوی تشکل یافت و پیش از آن شیعیان یا علویان در مدارس اهل سنت درس می خواندند و تدریس می کردند.
چند روزی که ز پیشم رانده است
چشم من در روی خوبش مانده است
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود2642
ابلیس:گرچه رانده شده ام اما چشم من نظاره گر روی زیبای اوست.حسادت من به آدم از عشق به خداوند بود که رقیب برای عشقم نمی خواستم.

ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 22 بیدار کردن ابلیس معاویه را برای نمار 2
آتش و نفطی، نسوزی چاره نیست
کیست کز دست تو جامه اش پاره نیست
ابلیس محکوم به سوزاندن بندگی است.
کی رهد از مکر تو ای مختصم
غرق طوفانیم الا من عصم2670
طوفان نوح همیشه هست.تیرنگ و گمراهی تو طوفان دایمی است.کشتی نوح پناه بردن به حریم خداست.
گفت ابلیسش گشای این عقد را
من محکم قلب را و نقد را
این گره را بگشا و دریافت کن که من سنگ محک برای گوهرهای تقلبی هستم(انکه گوهر اصیل است ترسی از ابلیس ندارد).
تمثیلات مولانا برای آمیخته بودن خیر و شر ،چون چشمه ای می جوشد.(راز سرنوشت)
- اگر بچه گرگ با آهوان بزرگ شود سرانجام گرگ می شود .علف و استخوان در برابرش بگذار ...
_آدمی اگر غذای نفس انتخاب کرد تاقص و در رنجی دایمی است و اگر غذای روح خواست ،در سرور و شرب مدام خواهد بود.
-هندو(غلام سیاه)آیینه را می شکند که چرا مرا سیاه نشان می دهی؟!سیاهی از خود اوست.ابلیس یک آیینه است .
-من شاهدم زندانی نیستم.
-من شاخه های خشک و آفت ها را قطع می کنم تا نهال های میوه دار را تربیت کنم.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1398/07/01 08:10

بیدار کردن ابلیس معاویه را برای نماز 1
بستر تاریخی مثنوی کلید دریافت انوار آن است.
معاویه درها را بسته و در گوشه کاخش خوابیده بود .ناگهان شبحی او را از خواب بیدار کرد.به دنبالش گشت و از او پرسید تو کیستی ؟پاسخ داد:ابلیس. چرا مرا بیدار کردی؟وقت نماز است. معاویه با تعجب پرسید تو کارت دور کردن آدمی از خداوند است این چه نیرنگی است؟!
ابلیس سخنان فریبنده بسیاری گفت اما معاویه به فراست همه را رد کرد. در پایان ابلیس گفت اگر نماز را از دست می دادی چنان حال پشیمانی و بازگشت به خداوند به تو دست می داد که از نماز بالاتر بود.
بستر تاریخی :مولانا در بستر تاریخی اهل سنت دولت عثمانی مثنوی را آفریده است(همچنین زمانی که اروپا در جاهلیت قرون وسطی بود).
چشمه تمثیل مولانا بر باورهای مردم آن سرزمین جوشیده است.افزون بر این مغز تمثیل را می جوید.
آنان که ناآگاهانه بر مولانا خرده گرفته اند در پوسته تمثیلها مانده اند.
نکته:تشیع به طور رسمی از قرن 11 به همت دولت صفوی تشکل یافت و پیش از آن شیعیان یا علویان در مدارس اهل سنت درس می خواندند و تدریس می کردند.
چند روزی که ز پیشم رانده است
چشم من در روی خوبش مانده است
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود2642
ابلیس:گرچه رانده شده ام اما چشم من نظاره گر روی زیبای اوست.حسادت من به آدم از عشق به خداوند بود که رقیب برای عشقم نمی خواستم.

ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 22 بیدار کردن ابلیس معاویه را برای نمار 2
آتش و نفطی، نسوزی چاره نیست
کیست کز دست تو جامه اش پاره نیست
ابلیس محکوم به سوزاندن بندگی است.
کی رهد از مکر تو ای مختصم
غرق طوفانیم الا من عصم2670
طوفان نوح همیشه هست.تیرنگ و گمراهی تو طوفان دایمی است.کشتی نوح پناه بردن به حریم خداست.
گفت ابلیسش گشای این عقد را
من محکم قلب را و نقد را
این گره را بگشا و دریافت کن که من سنگ محک برای گوهرهای تقلبی هستم(انکه گوهر اصیل است ترسی از ابلیس ندارد).
تمثیلات مولانا برای آمیخته بودن خیر و شر ،چون چشمه ای می جوشد.(راز سرنوشت)
- اگر بچه گرگ با آهوان بزرگ شود سرانجام گرگ می شود .علف و استخوان در برابرش بگذار ...
_آدمی اگر غذای نفس انتخاب کرد تاقص و در رنجی دایمی است و اگر غذای روح خواست ،در سرور و شرب مدام خواهد بود.
-هندو(غلام سیاه)آیینه را می شکند که چرا مرا سیاه نشان می دهی؟!سیاهی از خود اوست.ابلیس یک آیینه است .
-من شاهدم زندانی نیستم.
-من شاخه های خشک و آفت ها را قطع می کنم تا نهال های میوه دار را تربیت کنم.

آرامش و پرواز روخ
arameshsahafian@