بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
گفت ما اول فرشته بودهایم
راه طاعت را بجان پیمودهایم
سالکان راه را محرم بدیم
ساکنان عرش را همدم بدیم
پیشهٔ اول کجا از دل رود
مهر اول کی ز دل بیرون شود
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن
ما هم از مستان این می بودهایم
عاشقان درگه وی بودهایم
ناف ما بر مهر او ببریدهاند
عشق او در جان ما کاریدهاند
روز نیکو دیدهایم از روزگار
آب رحمت خوردهایم اندر بهار
نی که ما را دست فضلش کاشتست
از عدم ما را نه او بر داشتست
ای بسا کز وی نوازش دیدهایم
در گلستان رضا گردیدهایم
بر سر ما دست رحمت مینهاد
چشمههای لطف از ما میگشاد
وقت طفلیام که بودم شیرجو
گاهوارم را کی جنبانید او
از کی خوردم شیر غیر شیر او
کی مرا پرورد جز تدبیر او
خوی کان با شیر رفت اندر وجود
کی توان آن را ز مردم واگشود
گر عتابی کرد دریای کرم
بسته کی گردند درهای کرم
اصل نقدش داد و لطف و بخششست
قهر بر وی چون غباری از غشست
از برای لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب او نواخت
فرقت از قهرش اگر آبستنست
بهر قدر وصل او دانستنست
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدر ایام وصال
گفت پیغامبر که حق فرموده است
قصد من از خلق احسان بوده است
آفریدم تا ز من سودی کنند
تا ز شهدم دستآلودی کنند
نه برای آنک تا سودی کنم
وز برهنه من قبایی بر کنم
چند روزی که ز پیشم راندهست
چشم من در روی خوبش ماندهست
کز چنان رویی چنین قهر ای عجب
هر کسی مشغول گشته در سبب
من سبب را ننگرم کان حادثست
زانک حادث حادثی را باعثست
لطف سابق را نظاره میکنم
هرچه آن حادث دو پاره میکنم
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود
هر حسد از دوستی خیزد یقین
که شود با دوست غیری همنشین
هست شرط دوستی غیرتپزی
همچو شرط عطسه گفتن دیر زی
چونک بر نطعش جز این بازی نبود
گفت بازی کن چه دانم در فزود
آن یکی بازی که بد من باختم
خویشتن را در بلا انداختم
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او
چون رهاند خویشتن را ای سره
هیچ کس در شش جهت از ششدره
جزو شش از کل شش چون وا رهد
خاصه که بی چون مرورا کژ نهد
هر که در شش او درون آتشست
اوش برهاند که خلاق ششست
خود اگر کفرست و گر ایمان او
دستباف حضرتست و آن او
بخش ۶۳ - از خر افکندن ابلیس معاویه را و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را: گفت هنگام نماز آخر رسیدبخش ۶۵ - باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را: گفت امیر او را که اینها راستست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت ما اول فرشته بودهایم
راه طاعت را بجان پیمودهایم
هوش مصنوعی: ما در ابتدا فرشته بودیم و در راه عبودیت و اطاعت، جانفشانی کردهایم.
سالکان راه را محرم بدیم
ساکنان عرش را همدم بدیم
هوش مصنوعی: ما سالکان راه حقیقت را به خود راهی میدانیم و به ساکنان آسمانها companionship میدهیم.
پیشهٔ اول کجا از دل رود
مهر اول کی ز دل بیرون شود
هوش مصنوعی: کدام کار نخستین میتواند از دل محو شود؟ و اولین عشق چه زمانی از دل بیرون میرود؟
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن
هوش مصنوعی: اگر به سفر بروم و یا به ختن بروم، عشق به میهن از دل من نمیرود.
ما هم از مستان این می بودهایم
عاشقان درگه وی بودهایم
هوش مصنوعی: ما نیز از عاشقانی بودیم که به خاطر عشق به او، سرمست و شاداب بودیم.
ناف ما بر مهر او ببریدهاند
عشق او در جان ما کاریدهاند
هوش مصنوعی: ما از ابتدا و به خاطر محبت او خلق شدهایم و عشق او عمیقاً در وجود ما نفوذ کرده است.
روز نیکو دیدهایم از روزگار
آب رحمت خوردهایم اندر بهار
هوش مصنوعی: ما روزهای خوبی را از زندگی خود تجربه کردهایم و در فصل بهار از آبهای رحمت و نعمتها بهرهمند شدهایم.
نی که ما را دست فضلش کاشتست
از عدم ما را نه او بر داشتست
هوش مصنوعی: نی که نعمتهایش ما را به وجود آورده، از نیستی ما را به وجود آورده و خود او ما را از وجود نرسته است.
ای بسا کز وی نوازش دیدهایم
در گلستان رضا گردیدهایم
هوش مصنوعی: ما بارها از محبت و خوبی او بهرهمند شدهایم و به خاطر آن در لذت و خوشی به سر میبریم.
بر سر ما دست رحمت مینهاد
چشمههای لطف از ما میگشاد
هوش مصنوعی: خداوند با رحمت و محبت خود بر ما توجه میکند و برکاتش را بر زندگیمان نازل میسازد.
وقت طفلیام که بودم شیرجو
گاهوارم را کی جنبانید او
هوش مصنوعی: در زمان کودکیام، هنگامی که در گهواره بودم، چه کسی بود که به من شیر میداد و گهوارهام را تکان میداد؟
از کی خوردم شیر غیر شیر او
کی مرا پرورد جز تدبیر او
هوش مصنوعی: از کی دیگر از شیر کسی بهرهمند شدم؟ کیست که مرا جز با مدیریت و تدبیر او پرورش داده است؟
خوی کان با شیر رفت اندر وجود
کی توان آن را ز مردم واگشود
هوش مصنوعی: نیکی و خوبی همواره در سرشت انسان وجود دارد، اما هیچکس نمیتواند آن را از درون انسان جدا کند.
گر عتابی کرد دریای کرم
بسته کی گردند درهای کرم
هوش مصنوعی: اگر خشم و تندیای از جانب دریاچه رحمت بروز کند، درهای بخشندگی هیچگاه بسته نخواهند شد.
اصل نقدش داد و لطف و بخششست
قهر بر وی چون غباری از غشست
هوش مصنوعی: نقد و بررسی اصلی او از جنس لطف و بخشش است؛ بنابراین هرگونه قهر و خشم نسبت به او همچون غباری است که به سادگی محو میشود.
از برای لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب او نواخت
هوش مصنوعی: جهان به خاطر مهربانی خداوند خلق شده است و نور آفتاب، که نشانهای از آن لطف است، به موجودات زندگی میبخشد.
فرقت از قهرش اگر آبستنست
بهر قدر وصل او دانستنست
هوش مصنوعی: اگر جدایی ناشی از خشم اوست، پس باید بدانیم که هر اندازه این جدایی طول بکشد، به دلیل جوهر وصل اوست.
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدر ایام وصال
هوش مصنوعی: برای اینکه روح انسان را با جدایی از معشوق آشنا کند، او باید ارزش لحظات وصال را درک کند.
گفت پیغامبر که حق فرموده است
قصد من از خلق احسان بوده است
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که خداوند به من اطلاع داده است که هدف من از آفرینش، کمک و نیکوکاری به بندگانش بوده است.
آفریدم تا ز من سودی کنند
تا ز شهدم دستآلودی کنند
هوش مصنوعی: من انسانها را خلق کردم تا از خوبیهای من بهرهمند شوند و به نوعی از شیرینی زندگی و تجربیات من برخوردار شوند.
نه برای آنک تا سودی کنم
وز برهنه من قبایی بر کنم
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخص به دنبال منافع شخصی و کسب سود نیست. او به دلیل میل به کمک و عشق به انسانیت، دست به عمل میزند، نه به خاطر منفعتطلبی. وجودش با نیت پاک و بدون چشمداشتی از دیگران، به دنبال ایجاد تغییرات مثبت است.
چند روزی که ز پیشم راندهست
چشم من در روی خوبش ماندهست
هوش مصنوعی: چند روزی است که از من دور شده، اما چشمانم همچنان به چهره زیبا و دلنشینش خیره مانده است.
کز چنان رویی چنین قهر ای عجب
هر کسی مشغول گشته در سبب
هوش مصنوعی: عجب از اینکه با داشتن چنین چهرهای، همه در تلاش هستند تا دلیل این ماجرا را بفهمند.
من سبب را ننگرم کان حادثست
زانک حادث حادثی را باعثست
هوش مصنوعی: من به دلیل و علت توجهی نمیکنم، زیرا هر حادثهای خود دلیلی دارد که آن را به وجود میآورد.
لطف سابق را نظاره میکنم
هرچه آن حادث دو پاره میکنم
هوش مصنوعی: من به یاد لطفهای گذشته نگاه میکنم و هرچه آن واقعه را تجزیه و تحلیل میکنم.
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود
هوش مصنوعی: من از روی حسد از سجده دست برمیدارم، اما بدان که این حسد از عشق به وجود میآید نه از نداشتن ایمان.
هر حسد از دوستی خیزد یقین
که شود با دوست غیری همنشین
هوش مصنوعی: هرگونه حسد و کینه از دوستی ناشی میشود، زیرا وقتی با کسی دوستانه رفتار میکنیم، ممکن است حس کنیم که او به شخص دیگری نیز نزدیک شده است.
هست شرط دوستی غیرتپزی
همچو شرط عطسه گفتن دیر زی
هوش مصنوعی: دوستی نیازمند غیرت و تعهد است، درست مانند این که برای عطسه کردن باید کمی صبر کرد تا زمانش فرا برسد.
چونک بر نطعش جز این بازی نبود
گفت بازی کن چه دانم در فزود
هوش مصنوعی: زیرا در بازی که روی زمینش انجام میشود، چیزی غیر از این روش وجود ندارد. پس بگذار بازی کنیم، چون نمیدانم چه چیزی به آن افزوده میشود.
آن یکی بازی که بد من باختم
خویشتن را در بلا انداختم
هوش مصنوعی: من در بازیای که باختم، خود را به دردسر انداختهام.
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و مشکلات نیز خوشیهای او را احساس میکنم و در عشق او غرق شدهام. تمام وجودم تسلیم اوست و هیچ چیزی جز او برایم اهمیت ندارد.
چون رهاند خویشتن را ای سره
هیچ کس در شش جهت از ششدره
هوش مصنوعی: زمانی که انسان بتواند خود را از بندها و محدودیتها آزاد کند، هیچ کس نمیتواند او را در شش جهت مختلف (بالا، پایین، جلو، عقب، چپ و راست) محدود کند.
جزو شش از کل شش چون وا رهد
خاصه که بی چون مرورا کژ نهد
هوش مصنوعی: وقتی که جزئی از کل وجود دارد، اگر خاص و ویژه باشد، به راحتی میتواند مسیر خود را تغییر دهد و از آنچه که هست منحرف شود.
هر که در شش او درون آتشست
اوش برهاند که خلاق ششست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش آتش عشق و شور و شوق دارد، باید بداند که خالق او، او را نجات خواهد داد.
خود اگر کفرست و گر ایمان او
دستباف حضرتست و آن او
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگرچه ممکن است فردی کافر باشد یا ایمان نداشته باشد، اما اعتقادات و باورهای او اساساً به دست خداوند شکل گرفته است. در واقع، هرگونه باور و درک او از حقیقت، نتیجهای از اراده و حکمت الهی است.
حاشیه ها
1394/09/21 19:12
احسان
در سفر گر روم باشی ساختن کی رود آزاد تو حب وطن % واقعا همین طراوت زیباست
1396/07/08 15:10
جمشید
نگاه حضرت مولانا در این شعر به شیطان بسیار جالب بود و نشان می دهد می شود همه ذرات کائنات را جزیی از وجود خدا دانست که به اقتضای زمان به آنها وظایفی محول گردیده است و ان کسی سعادتمند است که وظیفه خود را به خوبی به انجام برساند
1397/04/18 02:07
محمد.ک.ابرقویی
فرقت از قهرش اگر آبستنست
بهر قدر وصل او دانستنست
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدر ایام وصال
فرقت در مصرع نخست ،فرغت به معنای دوری است،
و فراقش، نیز فراغش می باشد
1397/04/18 06:07
محمد.ک.ابرقویی
با عرض معذرت
بنده اشتباه کردم و فرقت و فراقش صحیح می باشد. کمانی جدایی میدهند.
باسپاس
1401/07/12 21:10
آرین رحیمی
راضیه المرضیه