بخش ۱ - سر آغاز
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بعد از آن هر جا روی مشرق شود
شرقها بر مشرقت عاشق شود
خرد عاشق آفتاب بی غروب است:
آفتاب معرفت را نقل نیست
روز و شب کردار او روشنگریست
در متن آمده:
چونکمؤمنآینهٔمؤمنبود
پارهی نخست بیت است که به هم چسبیده است
درست آن این است:
چون که مؤمن آینهی مؤمن بود
با سپاس از همهی رنجهای بیشمار مؤلفان این برنامه. محمدی
امدن سود با سودا بسیار زیباست
قیاس می شود هم شماری
در بیت اول از تاخیری سخن میرود که مابین دفتر اول و دوم پیش آمده است که گویا به خاطر افسرده شدن حسام الدین است که در اثر واقعه مرگ همسرش روی داده است اما به نظر حادثه فوت همسر یکی از نزدیکان آدم نمیتواند دلیل خوبی برای این موضوع باشد .دراین باره خوانده ام که این شاید این تاخیر به خاطر این بوده است که شرط ظهوراین بوده که گذر زمان حکمت و معرفت پیش آمده ی احتمالی را قوام بخشد .همانطور که در مصرع بعد هم شرط تبدیل خون به شیر تولد دانسته شده است
کفته میشود شکافته شده و شکفته
ضیاالحق هم لقبی است که مولانا برای حسام الدین برگزیده است در شرح جامع مثنوی از زعفر نصیری قسمتی در باب القاب طریقتی آورده شده که خواندنش خالی از لطف نیست اما برای دوستانی که دسترسی ندارند عرض کنم که برخی این القاب را فقط برای مشایخ به کار میبرده اند اما مولانا مریدان را نیز لایق لقب داشتن دانسته است
این القاب معمولا به دین ختم میشده اند یا حق و یا الله برای انبیا اما در زمان زندیه ختم شدن القاب به علی باب شده است
شمس الحق جان من در زمان دانشجویی ام که در یکی از شهرهای سرد و دور و تنها گذراندم مثنوی را خوانده ام اما با اینکه چند سال بیشتر از آن زمان طی نشده است تقریبا میشود گفت چیز زیادی از آن در خاطر ندارم مگر قسمت های مهم تر یا موضوعات و سرفصل ها .امااین روزها به برکت وجود شما و دیگر دوستان عزیز و البته دکتر جان دوباره خواندن آنرا از سر گرفته ام و همانطور که مستحضرهستید دفتر اول را به تازگی به پایان رسانده ایم و دفتر دوم را به دست گرفته ایم و انشاالله به زودی به حکایت بیمار پیر و طبیب میرسیم استاد جان.
چون به معراج حقایق رفته بود بی بهارش غنچه ها نشکفته بود
دوستان عزیز ممکن است مارا که ادبیاتمان ضعیف است راهنمایی بفرمایید که کدام شرح بر مثنوی را بخوانیم که ما هم بهره ای از این بوستان ببریم ؟ بنده نه خود مثنوی را می فهمم نه شرح شادروان فروزانفر را !
سبک زندگی تون رو باید عوض کنید . بایست عاشق بشی تا درک کنی . اگر از عاشق شدن می ترسی مثنوی خوندن رو رها کن
سلام ، میشه بفرمایید دقیقا عاشق چی؟عاشق فهمیدن؟
یکی پرسید که عاشقی چیست
گفتم که چو ما شوی بدانی
این امور به زبان و حال نیست ، همین که در آن غور کردی آن را میابی . البته که منظور جمال باری تعالی است .
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریایی ست بن ناپدید
سلام
شرح جامع مثنوی کریم زمانی مناسب است
سلام
منم مثل شما بودم ولی با ادامه خوانش ، بر مفاهیم مسلط میشوی و نیازی به شرح پیدا نمی کنی ، چونکه وقت گیر میشه حتی زیاد خودت رو درگیر لغاط سخت نکن
عاقبت جوینده یابنده بود
که فرج از صبر زاینده بود
با سلام
گویا در بیت زیر اشتباه تایپی وجود دار لطفا اصلاح شود.
چونکمؤمنآینهٔمؤمنبود
روی او ز آلودگی ایمن بود
بسم الله الرحمن الرحیم
جلال الدین محمد در این بیت:
مثنوی که صیقل ارواح بود / باز گشتش روز استفتاح بود
استفتاح: پانزدهم ماه مبارک رجب است که صالحین و عابدین اعمال مخصوصه در ان روز بجا می اورند.
بلبلی زینجا برفت و بازگشت / بهر صید این معانی باز گشت
بازگشت اول به معنی رجوع و باز در دوم مرغی که به عربی او را صقر گویند. جناس است.
وی جهان تو بر مثال برزخی: لف و نشر است خلق و دهان فرموده در مصراع اول متعلق به دهان بود و این مصراع متعلق به خلق و برزخ...به حسب لغت حایل را گویند و تعلق به جهان حاجب است میان روح و وصل به دوست و برزخ عالم میانه موت و قیامت را نیز گویند.
زانک با عقلی چو عقلی جفت شد
مانع بد فعلی و بد گفت شد
عقلی: در حدیث است که العقل ما عبد الرحمن و اکتسب به الجنان.به دو قسم می توان تقسیم کرد: یکی عقل نظری که تعقل علوم نظریه محضه و معارف و دیگری عقل عملی که موجب اعمال شایسته شود و حرفه و پیشه از ان موجب می شود.
نفس با نفس دگر خندان شود
نفس چون در مقابل عقل قرار بگیرد نفس اماره و مسوله و لوامه مراد است ولی نفس مطمئنه و ملهم از عقلند و در مقابل نفوس نام برده اند.
یار چشم تست ای مرد شکار
یارچشم تست: یعنی انسان کامل دیده ی تست.
یار آیینست جان را در حزن
جان را در حزن: در اندوه معنوی و صوری می تواند باشد.
تا نپوشد روی خود را در دمت
تا نپوشد: (کمی ثقیل است) ولی به نظر چنان که مشهود است که از دم ظاهری که در روی اینه می زنی بخار دهان روی اینه را می پوشاند.
بلبلان پنهان شدند و تن زدند
تن زدند:خاموش شدند.
گاه خورشیدی و گه دریا شوی/ گاه کوه قاف و گه عنقا شوی
گه دریا شوی: دریای رحمت واسعه مثل حقیقت محمدیه ص که رحمه للعالمین است.
گاه کوه قاف: مراد از قاف قدرت فعلیه است همانند حقیقت چنانکه مولا علی ع فرمود: قلعت باب خیبر بقدره ربانیه لا بقوه بشریه.
عنقا شوی: عنقا را تعابیر زیاد است... به زبانی روح القدس و به زبانی سروش و به زبانی ناموس اکبر و به قول فلاسفه عقل فعال و گاهی به مقام تمثیل می گویند که او چندین هزار سر و پر و چندین هزار منقار و اواز خوش دارد...اینهایی که عرض شد از کمالات وی موجب می شود.
حسام الدین، بدلایلی نباید دلیل تاخیر دفتر دوم باشد و آوردن واژه حسام الدین، نوعی حجاب باید باشد برای علت اصلی تاخیر ، زیرا حسام الدین در ابیات بعدی تبدیل به بلبل وبعد هم تبدیل به باز شکاری می شود.
و این به معنای درک تازه وشناخت مرتبه ای نو می تواند باشد که در این مدت در کسب بدست اوردنش بوده است . ودر بیتی می گوید معراج حقایق و در جایی دیگر بازگشت از دریا سوی ساحل را می اورد ..
و از دریا سوی ساحل زمانی باز می گشتند که صید به پایان رسیده بوده وبه خواسته شان رسیده باشند ..
درود بر شما.تا نزاید بخت تو فرزند نو خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
میتوان اینگونه برداشت کرد که مولانای جان نبودن حسام الدین رو در حکمت اینگونه درمیابند که گویا هردو به صید معانی رفتند و دست پر برگشتند..به همین جهت رفتن ایشون رو با رفتن خودشون به سفر دروندر یک همزمانی و همجهت ارزیابی میکنند.
مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو
خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
این فرگشت خون به شیر را می توان از زاویه ای دیگر نیز نگریست :
تبدیل خون دل به شیر معرفت زمان می خواهد!
طبیعی است که هر آدمی در ذهن خود اطلاعات مختلف و تجربیات شخصی اش را کنار هم می چیند و ناخودآگاه ارتباطاتی میان آنها جستجو و پیدا می کند!
به عبارتی درگیری هایی در ذهنش در جریان است،
مولوی مانند هر آدمیزاد دیگری برای پردازش اطلاعات بسیاری که ذهن پویای او دریافت می کرده است نیاز به زمان داشته است تا بتواند ارتباطات و نظمی میان آن ها بیابد.
بلبلی زینجا برفت و بازگشت
بهر صید این معانی باز گشت
در باز گشت دوم بین باز و گشت فاصله است، یعنی بلبل در بازگشت دیگر بلبل نبود، بلکه بازی بود که بهر صید در جهان معنا بازگشته بود.
سلام خدمت اهالی ادب و معرفت
پیرو این متن که یکی از دوستان قرار داده بودند می نویسم:
اشان نوشته بودند :
اوتک نوشته:
در بیت اول از تاخیری سخن میرود که مابین دفتر اول و دوم پیش آمده است که گویا به خاطر افسرده شدن حسام الدین است که در اثر :
هر چند یکی از دلایل این وقفه این بوده است، اما تمامش این نبوده و نیست و منطقی هم نیست مولانایی که می گوید :
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
بخاطر مرگ همسر یکی از عزیزانش و بدلیل افسردگی او چنین کند، بنده نمی گویم نبوده است می گویم تنها این دلیل نبوده، همچنانکه خوانده ایم در آن دوره پسر مولانا صلاح الدین از دنیا رفته است، بنظر بنده چندین دلیل با چنین دریای چنین کردند، مانا باشید.
علیرضا ابوالحسنی
ع.ا.پژواک @A_pezhvak
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو تو منی در اتحاد
شگفت انگیزه این درجه از تخیل شاعرانه! اینکه نقش شما در چشم کسی که روبروتون ایستاده با شما حرف بزنه!
دریافت های دفتر دوم مثنوی1 سرآغاز دفتر در عشق
دیباچه در سر تاخیر مثنوی
عشق محبت بی حساب است جهت آن گفته اند که صفت حق است به حقیقت و نسبت او(عشق) به بنده مجاز است.
"یحبهم" تمام است "بحبونه" کدام است؟!
مولانا در دریافتی جدید از عشق ؛عشق حقیقی را صفت خداوند می داند که او محبت کامل دارد و نسبت آن به غیر مجازی است.
مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد1
این دفتر نیز مانند دفتر های دیگر با یاد حسام الدین چلبی آغاز می شود که مولانا شمس را در او می دیده است.
آینه دل چون شود صافی و پاک
نقش ها بینی برون از آب و خاک72
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالب اند
آنان که در آتش خواسته ها می سوزند همسانان خود را می جویند و آنان که درویش صفت خواسته ای ندارند نور می جویند و می یابند.
قانون جذب:اندیشه آدمی به دور هر چیز بچرخد آن را چون آهنربایی جذب می کند.و جان انسان به هر چه دل بندد آن را خواهد یافت.
آینه جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زآن دیار94
مومن آینه مومن است.
عاشق و معشوق آینه جان همدیگرند برای دیدن خداوند و اسما و صفاتش.
جانی که از این دیار خاکی نشانه خواسته و تاریکی ای ندارد.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian
دریافت های دفتر دوم مثنوی 2 پیوند آینه مومن (یار) و آینه کلی
گفتم ای دل آینه کلی بجو
رو به دریا، کار بر ناید به جو
مومن چون آیینه پاکی است اما برای شروع در مشاهده جهان معنوی است.مانند جوی محدود است.
پس از آن به سراغ ولی خداوند برو که آیینه کلی است و چون دریا وسیع است.
(ولایت شمسیه و قمریه هم گفته اند.
مومن چون ماه و "ولی" چون خورشید است.)
دیده تو چون دلم را دیده شد
شد دل نادیده غرق دیده شد99
در وصف حسام الدین (آینه شمس):
وقتی چشم جان تو به جان و دل من رسید،دارای چشم باطنی شدم.
دل نابینایم رفت و اکنون غرق تماشا هستم.
آینه کلی تو را دیدم ابد
دیدم اندر چشم تو من نقش خود
آیینه کلی و آیینه " ولی" را نیز در چشمان جان تو دیدم.همبنطور خود حقیقی ام را نیز دیدم.
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو، تو منی در اتحاد103
وقنی در چشم جان تو ،خود را مشاهده کردم با جانت یکی بودم.
اگر خداوند فقط حی و زنده است ؛ غیر او به جان خدایی زنده اند و این جان به حکم توحید یکی بیشتر نیست.
آرامش و پرواز روح
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت
نور چشم از از نور روزن کی گرفت
اخر مسراع دوم گرفت است شکفت غلط هست و معنی رو دچار اشکال میکنه
یعنی با بستن چشم انسان دچار اندوه و پریشانی میشود اما با باز بودن چشم و دیدن نور محیط دلگیر و غمگین نمیشود
جناب ارسلان ، با درود ، خود مولانا میفرماید :
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی بتوان چشید
به اندازه نیاز و تشنگی از طفل 10 ساله تا پیر 100 ساله با میزان درک و سواد متفاوت میتوانند از این دریای بیکران بهره مند شوند.
سلام،در این ابیات که میفرمایند :
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
قانئن جذب را به خوبی شرح میدهند ، همان قانونی که غربی عا در سال 2006 فیلم مستند راز را در توصیف آن ساختند و قانونی ابدیست و طبق قرآن همان سنت الهی ست که تبدیل نمیشود و همیشه ثابت است یعنی هر چیزی و هر اتفاقی که در زندگی ما بروز میدهد ناشی از افکار ما و توجه ما به مسایلی است که در نتیجه آن احساس خوب یا احساس بد در ما شکل میگیرد و احساس خوب اتفاقات و مسائل خوب بسوی ما جذب میکند و احساس بد شرایط و اتفاقات بد را برای جذب میکند.
معنای بیت 62
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
معتزلی ها که یکی از فرقه های شیعی بودند،معتقد هستند که انسان نمیتونه در این دنیا خدا را مشاهده کنه و دیدن جمالِ حق را غیر ممکن می دانند،معتزلی ها اسیر حواسّ ظاهر هستند و از گمراهی،خود را سنّی و مومن می دانند
این بیت در شعر وجود ندارد (بین 62 و 63)
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
هر که در حس ماند او معتزلی ست
گر چه گوید سنّیم از جاهلی ست
هر کسی که اسیر حواس ظاهر باشد معتزلی است و اگر هم بگوید مومن هستم،از از نادانی اوست...
معنای بیت 63
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
هر کسی که حواس ظاهر را رها کند و از چشم عقل خداجو به هستی نگاه کند،مومن واقعی است،زیرا عقل خداجو اهل بینش است،برای دیدن حقیقت
معنای بیت 64
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
منظور از شاه در اینجا پروردگار است،اگر با حسّ حیوانی و ظاهری میشد خدا را دید،پس گاو و خر هم می توانستند،خدا را را ببینند
معنای بیت 65 و 66
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنیآدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
حسّ مشترک یکی از پنج حواس باطنی و درونی انسان هست،اینجا دو تا بیت هست،بیت ۶۵ و ۶۶ را با هم معنا می کنم،اگر غیر از حواسّ ظاهر و هوا و هوس حس دیگری نداشتی،پس انسان کی مکرم می شد و به مقام بالایی میرسید و چگونه میتوانست محرم اسرار الهی گردد؟
معنای بیت 67
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
نامصوّر یا مصور گفتنت
باطل آمد بی ز صورت رفتنت
اینکه پروردگار را با معیار عالم صورت یا معیارهایی ماورای این عالم بشناسی،فرق نمی کند،بلکه باید برای شناخت خداوند از عالم صورت نجات یابی،یعنی باید ظواهر را کنار بگذاری و به حواس باطنی روی بیاوری
معنای بیت 68
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
نامصور یا مصور پیش اوست
کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست
تمام معیارهای ظاهری و معنوی نزد او نیز هست،اما او خودش از عالم صورت بیرون است
معنای بیت 69
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج
ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
اگر تو چشم باطن نداری و حقیقت را درک نمیکنی،گناهی نیست،اما اگر چشم باطن داری،برو به راه سیر و سلوک ادامه بده،زیرا صبر کلید گشایش کارهاست
معنای بیت 70
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
پردههای دیده را داروی صبر
هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
صبر و شکیبایی،حجابی را که بین ما و خداوند است از بین میبرد و درون ما را می گشاید،اشاره داره به آیه أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ،ای پیامبر! آیا سینه تو را گشاده نکردیم؟
معنای بیت 71
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
اگر دل انسان پاک و صاف باشد و علائق دنیایی را از خود دور سازد،می تواند نقش حقیقی را ببیند
معنای بیت 72
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
میتوانی هم نقش را ببینی،هم پروردگار آن را،دو تا مصرع یکی هست،فرّاش هم باز اینجا منظور خداوند است،یعنی اگر دلت پاک و ساده باشه،میتونی نقشهای حقیقی را و نقاش این نقشها رو ببینی
معنای بیت 73
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چون خلیل آمد خیال یار من
صورتش بت معنی او بتشکن
یار من،به ظاهر،همانند دیگر انسان هاست،که صورتی مادّی دارد،اما در حقیقت معنوی است،مثل حضرت ابراهیم
معنای بیت 74
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
شکر یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش جان خیال خود بدید
خدا را سپاس می گویم که یار دل آگاهم پدیدار گشت،اینجا به احتمال زیاد،منظورش حسامالدین چلبی است،که در صورت ذهنی او،صورت ذهنی خودم را میبینم
معنای بیت 75
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
خاک درگاهت دلم را میفریفت
خاک بر وی کو ز خاکت میشکیفت
خاک درگاه تو دل عاشقان را فریب می دهد،اما این دل که خاک بر سرش باد،مدتهاست به سوی تو نیامده،پس چطور میتواند شکیبا باشد؟
معنای بیت 76
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفتم ار خوبم پذیرم این ازو
ورنه خود خندید بر من زشترو
گفتم اگر من شایسته باشم،باید بپذیرم خاک درگاه او را و اگر شایسته نباشم،او باید از منِ زشت رو بخندد و مرا تحقیر کند
معنای بیت 77
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چاره آن باشد که خود را بنگرم
ورنه او خندد مرا من کی خرم
اگر من زشتی و ناشایستگی خودم را نبینم چاره ای جز این نیست که او از من بخندد و مرا تحقیر کند و بگوید من چگونه خریدار تو خواهم شد،یا کی خریدار تو خواهم شد؟
معنای بیت 78
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
او جمیلست و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیر زال
خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد،انسان جوان کی همسر پیر انتخاب میکند؟ یعنی هر کسی همسر هم کفو خود را انتخاب می کند،جوان با جوان پیر با پیر،زیبا با زیبا
معنای بیت 79
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
افراد زیبا و نیک سیرت،خوبان را جذب می کنند و این آیه را برای آنها بخوان که،زنان پلید مردان پلید هستند و مردان پلید برای زنان پلید،زنان پاک برای مردان پاک هستند و مردان پاک برای زنان پاک
معنای بیت 80
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
در دنیا تمام چیزها یکدیگر را جذب می کنند،اما هر کدام آنچه را که همسان و همنوع خود باشد جذب مینماید،گرم،گرمی را و سرد سردی را،اینها را مولانا برای تمثیل آورده
معنای بیت 81
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
باطلان آنهایی هستند که به راه حق هدایت نشدند،افراد گمراه،گمراهان را جذب می کنند و هدایت شدگان،افراد هدایت شده را به سمت خود میکشند
معنای بیت 82
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان را طالباند
باز ناریان افراد هدایت نشده،نوریان افراد هدایت شده،افراد هدایت نشده،این هم مثل بیت قبلی هست،افراد هدایت نشده،هدایت نشدگان را جذب می کنند و آنها که به نور معرفت دست یافتهاند هدایت شدگان را جذب می نمایند
معنای بیت 83
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چشم چون بستی ترا تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت
تاسه گرفتن به معنای تاریکی،پریشانی،اضطراب،اینها را مولانا باز،مثال میاره،اگر چشمت را ببندی،دچاره اضطراب میگردی و این اضطراب و رنج نتیجه آن است که نور چشم میخواهد،خود را نور روزن برساند
معنای بیت 84
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
تاسهٔ تو جذب نور چشم بود
تا بپیوندد به نور روز زود
اینم باز معنی بیت قبلی رو میده،اضطراب تو این بود که نور چشمت را گرفته بودی و این نور چشم میخواست که به نور روز بپیوندد
معنای بیت 85
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چشم باز ار تاسه گیرد مر ترا
دانک چشم دل ببستی بر گشا
اگر چشم ظاهرت باز باشد و دچار اضطراب گردی،بدان که چشم دلت بسته میباشد،پس آن را بگشا
معنای بیت 86
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آن تقاضای دو چشم دل شناس
کو همیجوید ضیای بیقیاس
ضیاء به معنای نور و روشنایی،تو آنچه را که چشم دلت میخواهد،با آن آشنا شو،زیرا چشم دل،نور بی حدّ حقیقت را می جوید
معنای بیت 87
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چون فراق آن دو نور بیثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات
اینجا همون چشم ظاهر را میگه که وقتی که چشماتو میبندی همه جا برات تاریک میشه و مضطرب حال میگردی،حالا میگه،وقتی جدایی از آن دو نور بی ثبات،یعنی نور روز و نور روزن که توی بیتهای قبلی بود،وقتی جدایی از آن دو نور بیثبات تو را،مضطرب حال می گرداند،چشمت را باز می کنی
معنای بیت 88
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
پس فراق آن دو نور پایدار
تا سه میآرد مر آن را پاس دار
پس مواظب باش جایی که دو نور پایدار،یعنی چشم باطن به حقیقت است،مضطرب حال نگردی و چشم دلت باز باشد
معنای بیت 89
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
او چو میخواند مرا من بنگرم
لایق جذبم و یا بد پیکرم
بد پیکر یعنی زشت و نامناسب،او وقتی مرا به سمت خود می خواند،حالت کشش و جذبه برای رسیدن به حقیقت،او وقتی مرا به سمت خود میکشد یا میخواند،من خوب دقت می کنم ببینم،آیا لایق این پیوند هستم یا نه،زشت و بد پیکر میباشم؟
معنای بیت 90
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر لطیفی زشت را در پی کند
تسخری باشد که او بر وی کند
اگر انسان زیبا رویی،زشت رویی را،با خود همراه سازد او را مسخره کرده و می خواهد خوبی خود را بیشتر جلوه دهد
معنای بیت 91
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
کی ببینم روی خود را ای عجب
تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب
من کی چهره واقعی و رنگ واقعی خودم را ببینم که آیا رو سپیدم یا سیه چرده؟
معنای بیت 92
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
نقش جان خویش من جستم بسی
هیچ میننمود نقشم از کسی
من دنبال نقش جان خودم بودم،اما آن را هیچ جا نیافتم
معنای بیت 93
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفتم آخر آینه از بهر چیست
تا بداند هر کسی کو چیست و کیست
پیش خود گفتم آینه برای چیست؟ کار آینه این است که انسان خودش را ببیند که چگونه است؟
معنای بیت 94
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آینهٔ آهن برای پوستهاست
آینهٔ سیمای جان سنگیبهاست
هر کسی برای شناخت خود به آینه نگاه میکند،آینهای که از آهن ساخته شده،برای دیدن پوست و ظاهر است،اما آینه سیما،برای دیدن جان است که بسیار با ارزش است،اشاره داره به حدیث المؤمن مرآه المؤمن که انسان باید چهره خودش را در چهره مومن ببینه
معنای بیت 95
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آینهٔ جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
آینه جان تنها روی یار است،آنهم یاری از عالم معنا
معنای بیت 96
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو
رو به دریا کار بر ناید بجو
به دل خودم گفتم آینهای پیدا کن که کلّی باشد،حالا مصرع دوم را حالت تمثیل می آورد،باید به دریای حقیقت بپیوندی،زیرا در آنجا همه چیز را خواهی دید و به چیز اندک،مثل جوی آب اکتفا مکن،حالا منظورش اینه که روی یاران این جهانی،مثل جوی آب است و تو باید خود را به دریا برسانی،که در اینجا دریا آینه کلی یا آینه جان هست
معنای بیت 97
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
زین طلب بنده به کوی تو رسید
درد مریم را به خرمابن کشید
اگر بنده ای به کوی خداوندی رسیده،به خاطر طلبش بوده و اگر کسی درد نداشته باشد،به جایی نمی رسد،حضرت مریم درد داشت،که به زیر درخت خرما رفت
معنای بیت 98
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد
شد دل نادیده غرق دیده شد
وقتی که من چشم دل پیدا کردم،با بصیرت تو دل نابینا و بی بصیرت من غرق نور گشت
معنای بیت 99
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آینهٔ کلی ترا دیدم ابد
دیدم اندر چشم تو من نقش خود
من آینه کلی تو را دیدم و در آن نقش خودم را مشاهده کردم
معنای بیت 100
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفتم آخر خویش را من یافتم
در دو چشمش راه روشن یافتم
سرانجام من به حقیقتِ خودم پی بردم و در آینه وجود او راهِ روشن را پیدا کردم
معنای بیت 101
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفت وهمم کان خیال تست هان
ذات خود را از خیال خود بدان
وهم به من گفت،آنچه که میبینی خیال توست،نه حقیقت تو
معنای بیت 102
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو تو منی در اتحاد
اما نقش حقیقی من در چشم تو به سخن آمد و گفت،من نقش حقیقی تو هستم و تو من هستی و ما به مقام اتحاد رسیده ایم که همان فناء فی الله است،دو تامون اینجا یکی هستیم
معنای بیت 103
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
کاندرین چشم منیر بی زوال
از حقایق راه کی یابد خیال
آن نقش حقیقی که به سخن آمده بود گفت،در این چشمی که از حقایق،روشنایی بی زوال دارد،خیال راه نمی یابد و هرچه اینجاست حقیقت است
معنای بیت 104
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
در دو چشم غیر من تو نقش خود
گر ببینی آن خیالی دان و رد
اگر در غیر از این دو چشم،در چشم دیگری،نقش خود را دیدی،بدان که آن خیال است و حقیقت ندارد
معنای بیت 105
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
زانک سرمهٔ نیستی در میکشد
باده از تصویر شیطان میچشد
زیرا چشمهای ظاهر قوّتشان از عالم فانی هست و مستی آن ها از صور خیالی است که شیطان آن به آنها نشان می دهد نه از شراب حقیقی
معنای بیت 106
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چشمشان خانهٔ خیالست و عدم
نیستها را هست بیند لاجرم
چنین چشمانی فقط جایگاه خیال است و به ناچار،چیزهایی را که وجود ندارد می بینند و آن ها را مجسم می کنند
معنای بیت 107
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال
خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال
چشمان من چون از ذوالجلال نیرو گرفته،بنابراین جایگاه هستی است،نه خانه خیال
معنای بیت 108
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
تا یکی مو باشد از تو پیش چشم
در خیالت گوهری باشد چو یشم
اگر مویی جلوی چشمت باشد تو گوهر را همانند یشم میبینی،یشم سنگی هست که ارزش چندانی ندارد
معنای بیت 109
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
یشم را آنگه شناسی از گهر
کز خیال خود کنی کلی عبر
زمانی میتوانی یشم و گوهر را از هم تشخیص دهی که خود را از خیالات وا رهانی
معنای بیت 110
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
یک حکایت بشنو ای گوهر شناس
تا بدانی تو عیان را از قیاس
حالا می خواد بعدش برای فهماندن این مطلب یک حکایتی بیاره،یعنی برای اینکه حقیقت را تشخیص بدی،به این حکایت گوش کن،که حالا حکایت بعدی هست
در بیت هشتم
بلبلی زینجا برفت و باز گشت
بهر صید این معانی بازگشت
یعنی بلبلی از اینجا رفت و تبدیل به باز شکاری شد
برای صید کردن این معانی عمیق به اینجا برگشت
دریایی از معنی و مفهوم پشت این اشعار است. خدا رحمت کند مولانای حکیم را
سلام بر عزیزان و همراهان گنجور
گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود
لیک آن مو در دو دیده رسته بود
در بیت ۱۷ وابیات نزدیک آن حضرت مولانا به نکته جالبی اشاره دارد روییدن مو در چشم گرچه این مو کوچک وناچیز بنظر میرسد ولیکن بسیار درناک است وحتی دید آدمی را مختل میکند حال بگذریم که در اصطلاح پزشکی این بیماری تریکیازیس نام داره ولی نتایجی که منظور مولانا بوده این است که آدم(ع) یا کل نوع بشر بواسطه روح خدایی در حکم مردمک چشم حضرت حق است
فرع دید آمد عمل ،بی هیچ شک
پس نباشد مردم الا مردمک (دفتر اول)
وبرابر با تعبیری است از ابن عربی آنجا که فرموده ( وهو للحق بمنزله انسان العین من العین الذی یکون به النظر ) نسبت انسان به حق تعالی نسبت مردمک چشم است به چشم که دیدن کار اوست پس اعمال آدمی فرع بر دیدن است
ز دست دیده ودل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
به همین دلیل گناهی که مرتکب شد یعنی گام برداشتن در ذوق نفسانی شاید ظاهرا کوچک است ولی نسبت به جایگاه ومقام آدمی بسیار بزرگ است چرا چون دید اورا مختل کرده ودیگر نمیتواند حقایق را ببیند و چور فرد نابینا گام بر میدارد علیرغم اینکه چشم دارد ولی این چشم کاربرد ندارد البته ناگفته نماند از دیدگاه علمای شیعه تمامی پیامبران وامامان ، معصوم وبری از انجام گناهند واین را با عنوان نهی تنزیهی توجیه کردهاند و چون نهی تحریمی نیست گناهی انجام نشده ، یعنی فاعل عملی که باعث عدول از نهی تنزیهی شده، گناه نکرده بلکه ترک اولی نموده که خود بحث دیگری است وبهتر است نگویم بنظر حقیر که یک نوع کلاه شرعی است برموضوع.
با سلام،
اخیراً صدای ضبط شده ای منسوب به استاد دکتر محمد معین شنیدم که چند بیت ابتدایی دفتر دوم را می خواند. او واژه «بخت» در مصراع اول بیت دوم را به ضم «ب» قرائت کرد (بُخت). به فرهنگهای دهخدا و خود دکتر معین مراجعه کردم. دیدم که بُخت یا بُختی را شتر دوکوهانه بزرگ یا شتری خراسانی دانسته اند. به نظرم با توجه به مصراع دوم همان بیت، و درست درآمدن معنی مصراع اول با این تعبیر از کلمه «بخت»، خوانش ایشان باید صحیح باشد.
نمی دانم چطور می توانم فایل صوتی منسوب به دکتر معین را در اینجا بارگذاری کنم.
با احترام
سلام و عرض ادب
کلمه درپاش در بین 47 به چه معنا است ؟
حس خفاشت سوی مغرب دوان
حس درپاشت سوی مشرق روان
درپاش به معنی نثار کننده مروارید
لطفا دیدگاه بگذارید:
دیده توچون دلم رادیده شد
شددل نادیده
غرق دیده شد
#مولوی
همینکه بینش و دیده باطنی تو به قلبم رسید . این دلِ نابینا و فاقد بینش ام از میان رفت و قلبم یکسره ، غرقِ آن دیدۀ روشن و بینش حقیقت بین گردید . [ نهایتاََ به مقام روشن بینی رسیدم ]
گاهی اوقات بعضی مفسرین تفسیرهایی برشعرمی نویسندکه به کلی با
خودشعرناسازگاروبی ربط است.وحکایت ازتحمیل عقیده ونگاه مفسردارد. درمصرع (دیده توچون دلم رادیده شد) نه ازقلب صحبتی شده نه ازدیده وبینش باطنی.ودرمصرع بعدی دل نادیده به دل نابیناوفاقدبینش تفسیرشده
چطوردلی که فاقدبینش است به یکباره درمعرض دیده باطنی قرار می گیردوبه مقام روشن بینی می رسد.نمی دانم کجا خواندم که شعررانمی شودتفسیرکرد.شعرخودش تفسیر خودش است تاچه حداین گفته صحیح است راهم نمی دانم اما باوردارم شعرجولانگاه کلمات است. کلمات گاه عملکردی دارندحتی ورای ذهن شاعرکه درتخیل خوانندگانش جلوه های گوناگون ازصورخیال را می آفرینند.گاه تفسیر بندوزندان است برشعر.الخصوص اگرقرارباشدتفسیرفقط برمعانی استوارباشد.معنا هامحدودند.چگونگی وحالتها نامحدود.چیدمان کلمات .واج ها.وصفها ها.تکرارها.جناس وقیاس حتی دریک بیت گاه می توانند چنان حالتی درمخاطب ایجادکنندکه تخیل رادرطول تاریخ تابی نهایت گسترش دهد.
#بهرام_خاراباف