بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد به خوانش فرید حامد
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد به خوانش عندلیب
حاشیه ها
صاحب دل را ندارد آن زیان
گر خورد او زهر قاتل را عیان
وقتی صاحب دلی با آگاهی کامل جام زهری را بنوشد برای او زیانی ببار نمیآورد که او را عاقبت کار روشن است ...منظور از صاحب دل مردان و برگزیدگان الهی هستند
زانک صحت یافت و از پرهیز رست
طالب مسکین میان تب درست
برای اینکه ..او.. از هرگونه بیماری نفس رهایی یافته و از قید پرهیز و دوری کردن رهیده است .. (پرهیزاز خطر گمراهی و در دام دنیا گرفتار شدن ....)
ولی آن جوینده مسکین و تازه کار تبدار است و نیاز به پرهیز دارد ... یعنی همچنان اسیر تعلقات دنیویست و تا وقتیکه به کمال نرسیده باید مراقب باشد ...
گفت پیغامبر که ای مرد جری
هان مکن با هیچ مطلوبی مری
پیامبر فرمود که ای مرد جیره خواه و طالب(جری) خودت رو با هیچ کاملی در نینداز و جدال نکن(مری)...خودت را با بزرگان و صاحب دلان قیاس نکن
در تو نمرودیست آتش در مرو
رفت خواهی اول ابراهیم شو
در درون تو آتشیست بسی سوزناک درآن داخل مشو ... اگر هم میخواهی بروی اول مانند ابراهیم خلیل الله به مرحله ای از ایمان برس و تذهیب نفس کن بعدش وارد آتش درون شو ....وگرنه پرهیز کن و از بزرگان پیروی کن و اصول آنهارا اجرا کن ....مثل ادیان و روشهای متعارف مردان حق...
چون نهای سباح و نه دریاییی
در میفکن خویش از خودراییی
وقتی که شنا بلد نیستی(سباح) و اهل دریانوردی هم نیستی واسیر نفسانیات خودتی .... پس خودسرانه خودتو تو دریا نینداز و غرق مکن ...یعنی پرهیز کن از شهوت از قدرت(پول) از حرص که اینها برای خامی چون تو غرقه شدن در دریای خودکامگی هست .... حتما خیلی هامون دیدیم و یا لمس کردیم وقتی کسی بجایی رسیده اسیر نفسانیات و شهوات و گمراهی شده .. مولانا میگه اول پرهیز کن ....و بعد که صاحب دلی شدی و پخته شدی و اسیر و غرق خودکامی نبودی ... پرهیز رو کنار بزار و استفاده صحیح از داشته هات بکن ....
او ز آتش ورد احمر آورد
از زیانها سود بر سر آورد
ابراهیم ع از دل اتش گلستانی بیرون آورد و از دل خطر و ضرر سود بیرون اورد ... بین طالب مبتدی و سالک منتهی فرق زیاده ...پس مراقب باش تو ای راه به بیراهه نری و در آتش نیفتی ...آتشی که ابراهیم ع درآن رفت آگاهانه بود و با ایمان مطلق ... اما همچنین ریسک و خطری در راه سلوک زمان خاص خودش رو داره و نباید از روی نا آگاهی به دل شعله رفت و غرق در لذات دنیوی شد که سخته سر بلند (سود بر سر آورد) بیرون اومدن ...
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
اگر انسان کامل مشتی خاک را از زمین بردارد آن مشت خاک به زر تبدیل میشه ولی در مقابل اگه انسان ناقص اگه به طلا دست بزنه تبدیل به خاکستر میشه ...یعنی انسان کامل با اگاهی از هر چیزی درست و سر جاش استفاده میکنه و بر عکسش هم کسیکه فرصت مناسب رو نمیشناسه و کارها رو خراب میکنه ....
چون قبول حق بود آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
چونکه کارهای آن مرد درست مقبول درگاه حق میشه .... و اراده خدارو در کارها جاری میکنه وبرطبق هوای نفس و امیالش رفتار نمیکنه
دست ناقص دست شیطانست و دیو
زانک اندر دام تکلیفست و ریو
ولی دست ناقص در کارها بمنزله دست شیطان و دیو است ..زیرا او در دام انجام تکالیف است و گرفتار حیله و نیرنگ .... یعنی از روی عشق خدارو نمیپرسته و از روی تکلیف یکسری کارهارو انجام میده ولی انسانی که عاشق خداست هر کار و هر حالتش میتونه ثواب باشه ....
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در منکر رود
اگر جهل به نزد انسان کامل آید به علم و معرفت مبدل میشود ولی دانشی که در دست انسان ناقص باشد در عمل به جهل تبدیل میگردد ... و هر کسی که در اندوختن علم و الفاظی چند دچار عجب و خودبینی شود علم را به جهل تبدیل کرده است
هرچه گیرد علتی علت شود
کفر گیرد کاملی ملت شود
انکس که دچار بیماری است (علتی) هر کاری کند بازهم بیماری اش افزایش پیدا میکند ... واگر انسان کاملی کفر پیشه کند آن روش همه گیر میشود و در آن کار خیری و ثوابی نهفته است .. کفرو بت پرستی صورت و ظاهر یکتا پرستی است پرستیدن بت نشانگر اینست که ستایش و بندگی امری فطری و ذاتی است منتهی آدمی بجای پرستش خالق یکتا وبی نظیر بسوی بت و صنم روی می آورد و عارف کامل بدین نکته واقف است که بت پرستی مبین رابطه خالق و مخلوق است برای همین بت در منظر عارف مظهر پرستش و عبودیت جلوه میکند
(مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی...
شیخ محمود شبستری )
ای مری کرده پیاده با سوار
سر نخواهی برد اکنون پای دار
ی پیاده ای(سالک تازه کار ) که با سواره(عارف کامل) در حال مجادله و مسابقه گذاشتن هستی .. سر بسلامت نمیبری پس اکنون پا پس بکش.. در رد و صلاحیت آنان مکوش و درمقام قیاس مکوش ...
در معنی بیت " هر چه گیرد علتی علت شود ... کفر گیرد کاملی ملت شود "
ظاهرا در زمان مولانا ملت به معنی مذهب و کیش بوده که در این صورت مصرع دوم رو میشه اینطور معنی کرد که اگر کفر به انسان کاملی برسد تبدیل به دین و ایمان می شود
کفر گیرد کاملی ملت شود
جناب کاظمی با تشکر از زحمات شما در تبیین ابیات ،
ملت در ادبیات کهن و همچنین متون اسلامی از جمله قرآن به معنی مردم و ملت که ما استفاده میکنیم نیست .
ملت یعنی دین و مسلک و مکتب.
منظور از بیت مصرع این میتواند باشد که هر کسی با عامل بیماری تماس پیدا کند بیمار میشود ولی اگر کفر به سراغ کاملی بیاید ، این کفر است که تبدیل به ملت ( دین) میشود و ضرری به آن کامل نمیرساند .
صاحبِ دل را ندارد آن زیان / گر خورَد او زَهرِ قاتل را عِیان
اگر صاحبدلی ، آشکارا زهری کشنده بخورد . آن زهر بدو هیچ زیانی نرساند . [ هر یک از کاملان و ناقصان مرتبه ای دارند و تا وقتی که ناقص به مرتبه کامل نرسیده نباید خود را با او قیاس کند . ]
– مولانا در این بخش جلیل ، تفاوت میان سالک ناقص و سالک کامل را بیان داشته است . سالک در بدایت سلوک باید بر ریاضت و ترک امور مباح ، سخت مواظبت داشته باشد . اما وقتی به مرتبۀ گختگی و کمال نسبی رسید . بدان ریاضات و ترک امور مباح حاجتی نیست . صوفیه حالت اول را مجاهده و حالت دوم را مشاهده نامند که حاکی از وصول به اصول و شهود حقیقت است . این بخش از مثنوی مطالبی دارد که اگر به مبانی تفکر مولانا و نیز سیرۀ عملی او دقت نشود . سوء برداشت هایی را نیز در پی خواهد داشت . از آن جمله اباحه گران و لااُبالیان با استناد به متونی از این قبیل خود را مقید به ترک حرام و پرهیز از مَنهیّات شرعیه ندانند و گویند ما به مرتبه کمال رسیده ایم و زین پس تکلیف از گردنمان ساقط است . اما مولانا این مطلب را نمی خواهد بگوید زیرا یکی از ویژگی های اخلاقی مولانا تقیّد دقیق او به تکالیف شرعی بود و این دقت را تا آخرِ عمرِ خود رعایت کرد . نه تنهت بر فرائض که در نوافل نیز مواظبت داشت و هرگز فعل اباحه گران را تائید نکرد .
شرح و تفسیر بیت 1604
زآنکه صِحّت یافت واز پرهیز رَست / طالب مسکین ، میان تَب ، دَر است
زیرا که صاحبدل از امراض روحانی و اخلاقی رهیده است و به کمالِ سلامتیِ روح دست یافته است . و نیازی بدین پرهیزها ندارد ولی آن طالب نانوان و تازه راه افتاده ، هنوز دچار تَب است . یعنی همچنان دلش از بار تعلّقان دنیوی آزاد نشده است . پس بر او لازم است که تا مرتبۀ کمال پرهیز را رعایت کند . [ همانگونه که در بیت قبل گفته آمد . منظور مولانا این نیست که انجام واجبات و ترک محرمات و مَنهیّات از شخص کامل برداشته می شود ]
شرح و تفسیر بیت 1605
گفت پیغمبر که ای طالب جِری / هان مکن با هیچ مطلوبی مِری
پیامبر فرمود : ای خواستار جیره و مستمری ، بهوش باش که با هیچ مطلوب و مرادی ستیز مکنی . یعنی ای سالک مبتدی که در مرتبه طلبی ، خود را با کاملانی که به مرتبه کمال رسیده اند قیاس مکن . [ ( طالبِ جِری = خواستار جیره و مستمری ) ( مِری = ستیز و جدال ) ]
شرح و تفسیر بیت 1606
در تو نَمرودی است ، آتش در مَرو / رفت خواهی ، اوّل ابراهیم شو
زیرا در باطن تو نمرودِ نفس امّاره وجود دارد . پس نباید به آتش نفسانیات درآیی . اگر می خواهی به میان آتش روی ، نخست ابراهیم شو و آنگاه قدم بر آتش نِه . یعنی ای سالک مقیّد به نفس ، تا وقتی روحت را مانند ابراهیم خلیل از لوثِ آویزش های نفسانی پاک نکرده ای به دنیا و لواحق آن روی مکن .
شرح و تفسیر بیت 1607
چون نِه ای سبّاح و نَی دریاییی / در میفکن خویش از خودراییی
ای کسی که مقیّد به تعلقات نفسانی هستی ، حال که تو نه شناگری بلدی و نه به فن دریانوردی آشنایی داری پی خودسرانه خویش را به کام دریا میفکن . [ خود را به دریای دنیا میفکن و در لذایذ آن غرق مشو که به سلامت نرهی ]
شرح و تفسیر بیت 1608
او ز قعرِ بَحر گوهر آورد / از زیانها سود بر سَر آورد
اما منتَهیّان سلوک که از بند هوی رسته اند و فن شناگری و دریانوردی را در بحر دنیا آموخته اند . از ژرفای آن دریا ، گوهرهای معنوی صید می کنند . [ سالکین منتهی اگر در این دنیا می زیند . صیاد گوهرهای معرفت و کمال هستند ولی سالکین مبتدی باید با حزم و احتیاط حرکت کنند که مبادا از دریای دنیا ، خَزَفِ بی مقدار صید کنند ]
شرح و تفسیر بیت 1609
کاملی گر خاک گیرد ، زر شود / ناقص ار زَر بُرد ، خاکستر شود
اگر انسان کامل و سالک منتهی مثلا از زمین مشتی خاک بردارد . آن مشت خاک به طلای پربها تبدیل شود ولی انسان نالقص و سالک مبتدی اگر طلا بدست آرد . آن طلا به خاکستر تبدیل شود . [ انسان کامل هر چیز را به جای خود و برای مصلحت بکار می برد برخلاف ناقص که نه در موضع و نه برای مصلحت استعمال می کند و او خود ، مصلحت را از مفسده باز نمی شناسد و از اینرو شیخ راستین به عملی خوارمایه ، مرید را در درجات کمال انسانی پیش می برد و گاهی به نگاهی کار او را تمام می کند . در صورتیکه ناقص اگر از پیش خود و یا به دستور کسی مانند خویش ، وظایف بسیار سنگین بر عهده گیرد به جایی نمی رسد و مانند بیماری است که به سلیقه خود یا عطار سرِگذر بخواهد به علاج مرض ، اقدام کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1610
چون قبولِ حق بُوَد آن مردِ راست / دست او در کارها ، دستِ خداست
زیرا انسان کامل ، مقبول درگاه حضرت حق تعالی است . بدین سبب در هر کاری ، دست او به منزله دستِ خداست . یعنی او واسطه اجرای مشیّت الهی است .
شرح و تفسیر بیت 1611
دستِ ناقص ، دستِ شیطان است و دیو / زآنکه اندر دام تکلیف است و ریو
اما دست انسان ناقص به منزله دست شیطان و دیو است زیرا او در دام تکلیف و حیله های نفس و شیطان است یعنی فعلا عبادات را متکلفانه انجام می دهد نه عاشقانه . و پیوسته زهد و تعبّد در او ایجاد غرور و خودبینی می کند نه رهایی از خود . ( ریو = حیله و نیرنگ )
شرح و تفسیر بیت 1612
جهل آید پیش او ، دانش شود / جهل شد علمی که در ناقص رود
اگر جهل به نزد انسان کامل آید به علم و معرفت بدل می گردد ولی علمی که به نزد انسان ناقص رود به جهل بدل گردد . [ جهلی که در ذات انسان کامل است عین دانش و معرفت است زیرا جهل او از دانش و معرفت والای او سرچشمه گرفته نه از جهل مطلق که در عوام است . زیرا عالمان و نوابغ مجهولات بسیار دارند . غایت علم ، تهذیب و تصفیه نفس از غبار خودبینی و خود پسندی است نه حفظ الفاظ و اصطلاحات علوم و کسب سمعه . چنانکه در آیه 3 سوره جمعه امده است « آنان که دانش تورات ( یا هر کتاب آسمانی دیگر ) را اندوختند ولی به حقیقت آن عمل نکردند همانند خرانی هستند که کتابی چند بر پشت حمل می کنند » بنابراین هرآنکه از اندوختن علم و حفظ الفاظی چند دچار عُجب و خود بینی شود . علم را به جهل تبدیل کرده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1613
هر چه گیرد عِلّتی ، عِلّت شود / کفر گیرد کاملی ، ملّت شود
برای مثال ، شخص بیمار هر چه بخورد باز بر اثر خوردن آن چیز بر بیماری اش افزوده می شود و اگر انسان کاملی ، کُفر را پیشه کند . همان کُفر را به مذهب و آیین حق مبدل سازد . (ملّت = دین و آئین)
– کفر و بت پرستی ، صورت ممسوخ یکتاپرستی است . پرستش بت نیز نشان از این است که پرستش و عبودیت امری فطری است . منتهی آدمی بر اثر کژبینی به جای پرستش خالق حقیقی به سوی بت و صنم روی می کند . ولی عارف کامل بدین نکته واقف است که بت مِن حیث الحقیقه ، مبیّن رابطه بنده و خالق است . لذا بت نیز در نظر عارف به عنوان مظهر پرستش و بندگی جلوه می کند . چنانکه شیخ محمود شبستری گوید : (گلشن راز ، ص 643 تا 645) .
مسلمان گر بدانستی که بت چیست ؟ / بدانستی که دین در بت پرستی است
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی/ کجا در دین خود گمراه گشتی ؟
درون هر بتی جانی است پنهان/ به زیر کفر ، ایمانی است پنهان
شرح و تفسیر بیت 1614
ای مِری کرده پیاده با سوار / سَر نخواهی بُرد ، اکنون پای دار
ای پیاده که با سوار می ستیزی . بدان که از این ستیز ، سَرَت را به سلامت نخواهی برد . [ مراد از پیاده ، مبتدی و سالک تازه راه افتاده است و مراد از سواره ، مرشد منتهی و عارف کامل است . (شرح کبیر انقروی ، ج 2 ، ص 656) ]
با سلام. پیش از هر چیز بر خود واجب می دانم از جناب استاد بی نام بایت توضیحات بی بدیلشان سپاسگزاری کنم برای بنده به مثابه این است که بر سر کلاس درس ایشان نشسته و هر بار نکته هایی نغز می آموزم. استاد بزرگوار بی نام عزیز، امیدوارم جسارت حقیر را ببخشایید اما در ارتباط با بیت زیر
طالب مسکین ، میان تَب ، دَر است
گمان می کنم در قرار دادن ویرگول دوم، اشتباه تایپی رخ داده است زیرا همانطور که بهتر می دانید آوردن دو حرف اضافه برای یک متمم از دیرباز در بین ما فارسی زبانان رایج بوده که در شعر سبک خراسانی به ویژه در شاهنامه می توان نمونه های بیشماری برای آن یافت. البته این موضوع در سبک عراقی به مرور کاملا محو شده است اما هنوز در قرن هفتم نمونه هایی را می توان برای آن ذکر کرد؛ برای مثال شیخ اجل علیه الرحمه در حکایت 16 از باب اول گلستان می فرماید:
به دریا در ، غنائم بی شمار است
اگر خواهی سلامت ، بر کنار است
همانطور که مشاهده می شود در بیت فوق دریا بین دو حرف اضافه «به» و «در» آمده است.
بنابر این بهتر است از بیت مورد اشاره ، ویرگول دوم یا حذف شود یا برای سهولت در خوانش بعد از حرف اضافه دوم یعنی «در» قرار بگیرد:
طالب مسکین، میانِ تب در است
یا
طالب مسکین، میانِ تب در، است
مجددا از حضرتعالی بابت این کلاس درس وزینتان بی نهایت سپاسگزاری می کنم و از ذات اقدس اله برایتان آرزوی سلامتی و بهروزی دارم.
مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید
یگانه پروردگارا بنامت
درود بر همزبانان گرامی
با اجازه از اساتید، این کمترین نیز نظر خود را بیان کند.
پند و اندرزهای این شعر درباره قیاس انسان کمال یافته و انسان ناقص در مسیر عرفان است. و با درنظرگرفتن این نکته، معنای ابیات زیر بدین صورت میباشد.
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
کامل : انسان کمال یافته
گر خاک گیرد: اگر الهامات و تاییدات بسیار کوچکی دریافت کند
زر شود: نتایج بسیار ارزشمندی از آن خواهد گرفت
ناقص: انسانی که هنوز میانه راه است و کامل نشده، و یا به سبب وجود ناخالصیها و کژیها و خواستههای ناشی از منیت، به کمال حقیقی نرسیده است
ار زر برد خاکستر شود: اگر آگاهی و الهامی بسیار بزرگ و ارزشمند هم به او برسد، نتیجهی ناچیزی از آن دریافت میکند
بیت زیر هم با بیانی شدیدتر موید و مفسر بیت بالاست
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در منکر شود
در مصرع اول، مراد از او همان انسان کامل است.
و در مصرع دوم، مراد از منکر همان انسان ناقص است، بدین طریق که انسان ناقص بهسبب ناقص بودن علمش، علمی که بسمت او آمده را نمیتواند درک کند و درنتیجه «انکار» میکند....
هرچه گیرد علتی علت شود
کفر گیرد کاملی علت شود
این کمترین، بهجهت بهره بردن از دانش همزبانان گرامی، معمولا نظرات سایر دوستان را هم میخوانم و در حد توانم بهره میبرم
تفسیرهایی که از این بیت شد برای این کمترین قانع کننده نبود، و جسارتا نظر نامطمئن خود را بیان میکنم.
بنظرم این بیت هم همراستا با دو بیتی است که بالاتر آوردم
بنظرم مصرع اول درباره انسان کامل است و آن را اینگونه میخوانم:
هرچه گیرد، علتی علت شود
یعنی انسان کامل هر چیزی دریافت کند در این مسیر (هر چند کوچک باشد) برای او مانند دلیلی است برای یک نتیجه، و این نتیجه باز دلیلی شود برای نتیجه بزرگتر، و به همین ترتیب نتایج بزرگتر کسب کند و پیش رود تا یک نتیجه کامل کسب شود.
هر الهام کوچکی دلیلی شود برای دلیلی، و باز دلیلی برای دلیلی و..... واینگونه از یک الهام (علت) کوچک نتیجه بزرگ کسب کند.
مصرع دوم در ادامه مصرع اول است و مخاطبش همان انسان کامل میباشد، و بدین صورت میخوانم:
کفر گیرد، کاملی علت شود
یعنی در ادامهی مصرع اول میفرمایند یک تایید بسیار ناچیزی که ظاهری کفرآمیز برای انسانهای نابیدار دارد، به او میرسد، و به همان روش بالا(هر دلیلی برای دلیلی و...) بدینصورت یک نتیجه کامل ارائه میدهد.
کفر (تایید ناچیزی در حد کفر برای انسان نابیدار) گیرد، و همین ناچیز دلیلی برای ارائه یک نظریه کامل میشود
سپاس از شما بابت وقتی که گذاشتید.
سربلند باشید.