گنجور

بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش

این عجایب دید آن شاه جهود
جز که طنز و جز که انکارش نبود
ناصحان گفتند از حد مگذران
مرکب استیزه را چندین مران
ناصحان را دست بست و بند کرد
ظلم را پیوند در پیوند کرد
بانگ آمد کار چون اینجا رسید
پای دار ای سگ که قهر ما رسید
بعد از آن آتش چهل گز بر فروخت
حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
اصل ایشان بود آتش ز ابتدا
سوی اصل خویش رفتند انتها
هم ز آتش زاده بودند آن فریق
جزوها را سوی کل باشد طریق
آتشی بودند مؤمن‌ سوز و بس
سوخت خود را آتش ایشان چو خس
آنک بودست امه الهاویه
هاویه آمد مرورا زاویه
مادر فرزند جویان ویست
اصلها مر فرعها را در پیست
آبها در حوض اگر زندانیست
باد نشفش می‌کند کارکانیست
می‌رهاند می‌برد تا معدنش
اندک اندک تا نبینی بردنش
وین نفس جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا الیه یصعد اطیاب الکلم
صاعدا منا الی حیث علم
ترتقی انفاسنا بالمنتقی
متحفا منا الی دار البقا
ثم تاتینا مکافات المقال
ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
ثم یلجینا الی امثالها
کی ینال العبد مما نالها
هکذی تعرج و تنزل دائما
ذا فلا زلت علیه قائما
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی مانده‌ست
کان طرف یک روز ذوقی رانده‌ست
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین
ذوق جزو از کل خود باشد ببین
یا مگر آن قابل جنسی بود
چون بدو پیوست جنس او شود
همچو آب و نان که جنس ما نبود
گشت جنس ما و اندر ما فزود
نقش جنسیت ندارد آب و نان
ز اعتبار آخر آن را جنس دان
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما
آن مگر مانند باشد جنس را
آنک مانندست باشد عاریت
عاریت باقی نماند عاقبت
مرغ را گر ذوق آید از صفیر
چونک جنس خود نیابد شد نفیر
تشنه را گر ذوق آید از سراب
چون رسد در وی گریزد جوید آب
مفلسان هم خوش شوند از زر قلب
لیک آن رسوا شود در دار ضرب
تا زر اندودیت از ره نفکند
تا خیال کژ ترا چه نفکند
از کلیله باز جو آن قصه را
واندر آن قصه طلب کن حصه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این عجایب دید آن شاه جهود
جز که طنز و جز که انکارش نبود
هوش مصنوعی: این شاه یهودی تنها می‌توانست این عجایب را به طنز بگیرد یا انکار کند.
ناصحان گفتند از حد مگذران
مرکب استیزه را چندین مران
هوش مصنوعی: مشاوران به تو توصیه کرده‌اند که از مرزها نگذری و این مرکب را به شدت نران.
ناصحان را دست بست و بند کرد
ظلم را پیوند در پیوند کرد
هوش مصنوعی: ناصحان را محدود و اسیر کرده و ظلم را به هم متصل کرده است.
بانگ آمد کار چون اینجا رسید
پای دار ای سگ که قهر ما رسید
هوش مصنوعی: صدا آمد که کار به پایان رسید، ای سگ، زمان تنبیه ما فرا رسیده است.
بعد از آن آتش چهل گز بر فروخت
حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
هوش مصنوعی: پس از آنکه آتش چهل گز را سوزاند، حلقه‌ای از آتش به وجود آمد و آن یهودیان را نیز سوزانید.
اصل ایشان بود آتش ز ابتدا
سوی اصل خویش رفتند انتها
هوش مصنوعی: آغاز و ماهیت اصلی ایشان از آتش است و در نهایت به سمت نفس و جوهر خود می‌روند.
هم ز آتش زاده بودند آن فریق
جزوها را سوی کل باشد طریق
هوش مصنوعی: آن گروه نیز از آتش به وجود آمده‌اند و راهشان به سمت کل و مجموع است.
آتشی بودند مؤمن‌ سوز و بس
سوخت خود را آتش ایشان چو خس
هوش مصنوعی: مؤمنانی مانند آتشی سوزان هستند که خود را در این آتش می‌سوزانند. همان‌طور که علف‌های خشک در آتش می‌سوزند، این افراد نیز از شدت ایمان و اشتیاق خود به احساسی عمیق و گاهی دردناک دچار می‌شوند.
آنک بودست امه الهاویه
هاویه آمد مرورا زاویه
هوش مصنوعی: آنجا که هست، ریشه‌های وجود در حال رشدند و مرزها در حال محو شدن.
مادر فرزند جویان ویست
اصلها مر فرعها را در پیست
هوش مصنوعی: مادر فرزند جویان، او را به اصل خود نیازمند می‌بیند؛ بنابراین فرع و یا شاخه‌های او را دنبال می‌کند.
آبها در حوض اگر زندانیست
باد نشفش می‌کند کارکانیست
هوش مصنوعی: اگر آب‌ها در حوض زندانی شده‌اند، باد آن‌ها را جابه‌جا می‌کند و آزاد می‌سازد.
می‌رهاند می‌برد تا معدنش
اندک اندک تا نبینی بردنش
هوش مصنوعی: او به آرامی عشق را از تو می‌گیرد و به جایی می‌برد که خودت متوجه نخواهی شد.
وین نفس جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان
هوش مصنوعی: این نفس که در ماست، به آرامی و به تدریج جان‌های ما را از محدودیت‌های این دنیا می‌رباید.
تا الیه یصعد اطیاب الکلم
صاعدا منا الی حیث علم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کلمات پاک و خوب به سوی خداوند صعود می‌کنند و از ما به سمت جایی می‌روند که خداوند می‌داند.
ترتقی انفاسنا بالمنتقی
متحفا منا الی دار البقا
هوش مصنوعی: نفسمان با برگزیده‌ها در حال صعود است، در حالی که از ما به سوی سرای جاودان می‌رود.
ثم تاتینا مکافات المقال
ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
هوش مصنوعی: سپس به ما پاداشی داده می‌شود، که ضعف آن نشانه‌ای از رحمت خداوند بزرگ است.
ثم یلجینا الی امثالها
کی ینال العبد مما نالها
هوش مصنوعی: سپس ما را وارد راه‌هایی می‌کند که مانند آنها به آنچه می‌خواهیم دست پیدا کنیم.
هکذی تعرج و تنزل دائما
ذا فلا زلت علیه قائما
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر روز به طور مداوم از بالا به پایین حرکت می‌کنی و همچنان بر روی راه خود ثابت و پایدار هستی.
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
هوش مصنوعی: ما به زبان فارسی صحبت می‌کنیم، به این دلیل که جذابیت و کشش این گفت‌وگو از طرفی ناشی می‌شود که آن طرف ما، اشاره‌ای از فهم و درک دارد.
چشم هر قومی به سویی مانده‌ست
کان طرف یک روز ذوقی رانده‌ست
هوش مصنوعی: چشم هر قومی به نقطه‌ای خاص دوخته شده و به امیدی نشسته است که روزی طعمی از خوشی و لذت را بچشند.
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین
ذوق جزو از کل خود باشد ببین
هوش مصنوعی: خوشی و لذت هر چیز باید از خود آن چیز باشد، درست مانند اینکه قسمت‌های یک کل باید از آن کل تاثیر بپذیرند.
یا مگر آن قابل جنسی بود
چون بدو پیوست جنس او شود
هوش مصنوعی: شاید آن موجود باارزش، مشابهت‌هایی با چیزی داشته باشد که به او ملحق می‌شود و از این رو، ماهیتش تغییر کند.
همچو آب و نان که جنس ما نبود
گشت جنس ما و اندر ما فزود
هوش مصنوعی: ما مثل آب و نان که ذاتاً به ما تعلق ندارند، حالا تبدیل به وجود ما شده‌اند و در ما بیشتر شده‌اند.
نقش جنسیت ندارد آب و نان
ز اعتبار آخر آن را جنس دان
هوش مصنوعی: جنسیت در کیفیت آب و نان تأثیری ندارد و در نهایت اعتبار و ارزش آنهاست که مشخص‌کننده است.
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما
آن مگر مانند باشد جنس را
هوش مصنوعی: اگر لذت ما از چیزی غیر از نوع اصلی‌اش باشد، مگر اینکه آن چیز شبیه به نوع اصلی‌اش باشد، پس نمی‌تواند ما را خوشنود کند.
آنک مانندست باشد عاریت
عاریت باقی نماند عاقبت
هوش مصنوعی: آنچه ما به‌طور موقت و قرضی داریم، هرگز برای همیشه باقی نمی‌ماند و در نهایت از ما می‌رود.
مرغ را گر ذوق آید از صفیر
چونک جنس خود نیابد شد نفیر
هوش مصنوعی: اگر مرغ از صدای خود لذت ببرد، وقتی جنس خودش را پیدا نکند، به فریاد می‌آید.
تشنه را گر ذوق آید از سراب
چون رسد در وی گریزد جوید آب
هوش مصنوعی: اگر تشنه‌ای به سراب دل‌بگرود و از آنجا به آب واقعی برسد، به سرعت از سراب دور می‌شود و به دنبال آب می‌گردد.
مفلسان هم خوش شوند از زر قلب
لیک آن رسوا شود در دار ضرب
هوش مصنوعی: فقرا هم از محبت طلا خوشحال می‌شوند، اما آن کسی که در دار ضیافت از آن استفاده کند، رسوا می‌شود.
تا زر اندودیت از ره نفکند
تا خیال کژ ترا چه نفکند
هوش مصنوعی: تا زمانی که طلا بر تو نشسته است، نباید از راه درست دوری کنی؛ زیرا که خیال ناپاک نمی‌تواند به تو آسیب برساند.
از کلیله باز جو آن قصه را
واندر آن قصه طلب کن حصه را
هوش مصنوعی: از کتاب کلیله، داستانی را دوباره بخوان و در آن داستان، سهم و جایگاه خود را جست‌وجو کن.

خوانش ها

بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش به خوانش فرید حامد
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش به خوانش افسر آریا
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1386/12/06 01:03

این بخش از شعر به باور مولانا به ایرانی بودن اشاره می کند :
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی مانده‌ست
کان طرف یک روز ذوقی رانده‌ست
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین
ذوق جزو از کل خود باشد ببین

1394/08/01 19:11

وین نفس ، جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان

تا ا لیه یَصعَد اَطیابُ الکلم
صاعداً منّا الی حیثُ عَلِم (886)

جان های ما نیز که همچون آبی که در حوض زندانی است در تن های ما زندانی است توسط نفس هایی که در هر لحظه می کشیم از تنمان دزدیده می شود و کم کم روح از زندان تن آزاد می شود. به قول یکی از شاعران معاصر: زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردم
در حقیقت با هر نفسی که می کشیم، قدمی به مرگ نزدیک می شویم اما این مرگ برای انسان مومن نه تنها شوم نیست بلکه امری مبارک است.
در بیت 886 که مصراع اول آن از آیه 10 سوره فاطر اقتباس شده است، می گوید:
" کلمات نیکو ( ارواح پاک مومنان ) به بارگاه الهی صعود می کنند و تا جایی که فقط خدا می داند بالا می روند.

تر تقی انفاسنا بالمنتقی
متحفاً منّا الی دار ا لبقا

ثم تاتینا مکافاه المقال
ضعفَ ذاک رحمه من ذی الجلال

ثمّ یلجینا الی امثالها
کی نیال العبد ممّا نالها

هکذی تعرج و تنزیل دایما
ذا فلا زلت علیه قایما

نفس های ما در قالب این واژه های پاک ( ستایش پروردگار ) همچون تحفه ها و هدایایی از جانب ما به سرای جاودان بالا می رود.
سپس در قبال این ستایش ها ، از طرف خداوند والجلال و شکوهمند دو برابر آنها رحمت به ما داده می شود.
پس از آن پروردگار ما را به گفتن سخنانی مانند آنها وامی دارد تا بنه از آنچه بدان رسیده است، بالاتر رود.
بدین گونه همواره تسبیح و دعای ما بالا می رود و رحمت حق پایین می آید ، و تو همواره برای ستایش حق و بهره مندی از رحمت او آماده ای.
پارسی گوییم: یعنی این کشش زآن طرف آید که آمد آن چشش

چشم هر قومی به سویی مانده است کآن طرف یک روز ذوقی رانده است

تا کششی از جانب حق نباشد، بنده به آن سو کشیده نمی شود و تا این کشش نباشد، هیچ کوششی از جانب بنده انجام نمی شود و اگر هم انجام شود به جایی نمی رسد اما قبل از آن که چنین کششی ایجاد شود، پروردگار مزه معرفت خود را به بنده می چشاند و درواقع، این چشاندن (چشش ) مقدم بر کشش است. بنابراین، انسان همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی ( چشش و چشیدن ) داشته است، یعنی انسان با اندک آگاهی از اسرار حق به سوی حق کشیده می شود.

1404/05/16 13:08
HRezaa

سپاس بیکران

1396/05/26 15:07

آنک بودست امه الهاویه
هاویه آمد مرورا زاویه
اشاره دارد به آیه:
فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿القارعه:9﴾
پس مادرش هاویه است.
بنظر بنده، مولوی خیلی لطیف از این اسم جهنم استفاده کرده است. "هاویه" در عهد عتیق نیز آمده است. همان کتاب مقدسی که پادشاه جهود به ظاهر مدافع متعصب آن است!

1396/07/04 02:10
بهزاد علوی (باب)

به نظر می آید که بیت 11 به این صورت بهتر بنماید:
آبها در حوض اگر زندانیست
باد نشفش می‌کند که ارکانیست
در واژه ارکان فاصله بین "ر" و کاف باید حذف یا بسته شود

1397/11/08 17:02
کتایون فرهادی

شرح و تفسیر بیت 869
این عجایب دید آن شاه جهود / جز که طنز و جز که انکارش نبود
شاه جهود این همه شگفتی و عجایب دید ولی کاری جز تکذیب و تمسخر و انکار نکرد .
شرح و تفسیر بیت 870
ناصحان گفتند از حد مگذران / مرکب استیزه را چندین مران
نصیحت کنندگان به شاه گفتند در بیداد و ستم و انکار حقیقت اینقدر پافشاری مکن و توسن سرکش ستیزه گری را اینقدر به شتاب مران .
شرح و تفسیر بیت 871
ناصحان را دست ، بست و بند کرد / ظلم را پیوند در پیوند کرد
ولی او نصیحت کنندگان را به بند و زنجیر کشید و بیداد و ستم را از حد در گذرانید و روز به روز بر ستمکاریش بیفزود .
شرح و تفسیر بیت 872
بانگ آمد ، کار چون اینجا رسید / پای دار ای سگ که قهر ما رسید
از بارگاه الهی ندا در رسید . حالا که کار گستاخی و وقاحت تو (شاه) بدینجا رسید پس ای سگ سیرت منتظر باش که قهر و عذاب ما بر تو نازل شود .
شرح و تفسیر بیت 873
بعد از آن ، آتش چهل گز برفروخت / حلقه گشت و ، آن جهودان را بسوخت
زان پس آتش به اندازه چهل متر شعله ور شد و به شکل حلقه درآمد و همه جهودان را احاطه کرد و سوزاند .
شرح و تفسیر بیت 874
اصل ایشان بود ز آتش ابتدا / سوی اصل خویش رفتند انتها
اصل آن حق ستیزان از همان اول هم آتش بود پس سرانجام به اصل خود بازگشتند .
شرح و تفسیر بیت 875
هم ز آتش ، زاده بودند آن فریق / جزوها را سوی کل آمد طریق
آنان زاده آتش بودند و مسلما جزوها به سوی کل باز می گردند . [ طبق تصریح قرآن کریم و ماثورات دینی ، اصل آدمی از خاک است لیکن در اینجا اصل آن تبهکاران را آتش می داند . چرا ؟ چون اصل آدمیان از نظر تکوینی خاک است ولی از نظر وصفی ، انسان ها یا مظهر نور حق اند و یا نار ابلیس . نوریان همانا پاکان و صالحان اند و ناریان همانا پلیدان و شیطان صفتان . چرا که شیطان مظهر قهر حق است و زاده آتش . توضیح بیشتر دو بیت اخیر در شرح بیت 763 همین دفتر آمده است . ]
شرح و تفسیر بیت 876
آتشی بودند مومن سوز و بس / سوخت خود را ، آتش ایشان چو خس
آن بیداد گران آتشی بودند که فقط اهل ایمان را می سوزاندند اما آن آتش آنان را نیز همچون خار و خاشاک بسوزانید . [ طبق اصل جواب عمل ، خود در آتشی که افروخته بودند سوختند .
شرح و تفسیر بیت 877
آنکه بوده ست امه الهاویه / هاویه آمد مر ، او را زاویه
آن کسی که اصل و گوهرش جهنم (هاویه) باشد باز همان دوزخ جایگاه اوست . [ هاویه به معنی سقوط کننده و یکی از نامهای دوزخ است . در آیات 8 و 9 سوره قارعه آمده است ” اما کسی که ترازوی کردار نیکش سبک باشد جایگاهش در ژرفای دوزخ است ” اینکه قرآن کریم آتش دوزخ را به هاویه توصیف کرده از ره مجاز عقلی است زیرا دوزخ سقوط نمی کند بلکه دوزخیان سقوط می کنند . ام به معنی مادر یا اصل هرچیز می باشد و در اینجا به معنی جایگاه و پناهگاه آمده است . همانطور که طفل به مادرش پناه می برد . دوزخیان نیز پناهی جز دوزخ ندارند . ]
شرح و تفسیر بیت 878
مادر فرزند ، جویای وی است / اصلها مر فرعها را در پی است
مادر فرزند همیشه در طلب فرزند خویش است زیرا اصل ها همیشه دنبال فرع ها هستند . [ دوزخ به یک اعتبار ، صورت قهر الهی و تجسم اعمال شر و زشت است که آن نیز ظهور قهر و غضب خداست بر بنده ای که اعمال شر از او صدور می یابد . مولانا بدین جهت که میان بدکاران و قهر و غضب الهی کشش و گرایشی وجود دارد نتیجه می گیرد که بدکاران همواره به مظاهر قهر که اعمال و نیات زشت است توجه دارند و سرانجام نیز به صورت قهر که دوزخ است باز می گردند . به هر صورت منظور مولانا این است که ” هر کس طبیعت دوزخی داشته باشد یعنی صفات و کردار و رفتار و گفتارش دوزخی باشد همان اوصاف و احوال در او تجسم می یابد و به اصل خود رجوع می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 879
آب اندر حوض اگر زندانی است / باد نشفش می کند کارکانی است
برای مثال ، اگر چه آب در حوض زندانی است ولی باد آنرا به سوی خود می کشد و جذب می کند زیرا آب یکه از عناصر اربع است . [ نشفش به معنی به سوی خود کشیدن است و منظور از ارکانی که منسوب به ارکان است عناصر اربعه می باشد . ]
– هوا رطوبت آب را به خود جذب می کند و از آن رطوبت ، بخار و ابر تولید می شود و باران از ابر می بارد و آب به اصل و معدن خود باز می گردد . این استدلال تمثیلی در اثبات این مطلب است که هر فرعی و جزوی به اصل و کل خود رجوع دارد .
شرح و تفسیر بیت 880
می رهاند می برد تا معدنش / اندک اندک ، تا نبینی بردنش
باد آن آب را از حوض یا استخر نجات می دهد و اندک اندک آن را از زندان حوض آزاد می سازد تا تو متوجه این امر نشوی .
شرح و تفسیر بیت 881
وین نفس ، جان های ما را همچنان / اندک اندک دزدد از حبس جهان
هر نفسی که ما می کشیم گامی است به سوی مرگ و رهایی روح ما از زندان این دنیا . [ حضرت علی (ع) می فرماید : نفس های انسان ، گام هایی است به سوی مرگ او . ]
شرح و تفسیر بیت 882
تا الیه یصعد اطیاب الکلم / صاعدا منا الی حیث علم
کلمات پاکیزه از جانب ما به بارگاه الهی صعود می کنند و به جایی می روند که فقط خدا از آن خبر دارد . ( قسمتی از آیه 10 سوره فاطر ) .
– مفسران قران منظور از کلم (جمع کلمه) را کلمه شریفه “لااله الالله و سبحان الله و الحمدالله” می دانند و طبرسی آنرا به “طاعات” تفسیر کرده است .
شرح و تفسیر بیت 883
ترتقی انفاسنا بالمتقی / محتفا منا الی دارالبقا
نفس های ما به برکت پاکیزگی معنوی به بارگاه الهی صعود می کند و این نفس های پاک به سان ارمغانی است از ما برای سرای جاودان . [ در اینجا نیز مراد از نفس های پاک ، ذکر و نیایش است . ]
شرح و تفسیر بیت 884
ثم تاتینا مکافات المقال / ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
آنگاه در پاسخ به این ذکر و نیایش پاک ، دو چندان پاداش به ما می رسد و این از روی رحمت خداوندی است که شکوهمند و بزرگوار است .
شرح و تفسیر بیت 885
ثم یلجینا الی امثالها / کی ینال العبد مما نالها
آنگاه حق تعالی ما را به نظایر و امثال آن تسبیح و نیایش باز می گرداند تا بنده به سبب عبادت مجدد ، مراتب و کمال دیگری کسب کند .
شرح و تفسیر بیت 886
هکذی تعرج و تنزل دایما / ذا فلازلت علیه قایما
بدینسان ذکر و تسبیح ما همواره بالا می رود و رحمت حق پائین می آید تا بنده به کمال برسد .
شرح و تفسیر بیت 887
پارسی گوییم ، یعنی این کشش / ز آن طرف آید که آمد آن چشش
حالا دیگر باید فارسی حرف بزنیم : این کشش روح انسانی از طرفی می آید که از آنجا طمعی از معرفت چشیده شده باشد .
شرح و تفسیر بیت 888
چشم هر قومی به سویی مانده است / کان طرف یک روز ، ذوقی رانده است
هر قومی چشم به جانبی دوخته است و همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی داشته باشد . [ این بیت به سادگی بیان می دارد که هرکس بدانچه ملایم طبع و سرشت اوست جذب می شود پس کشش ، فرع بر چشش است مثلا وقتی انسان از طعامی می چشد اگر آن طعام ملایم طبع او باشد بدان میل و کشش پیدا می کند . نیکلسون در بیان منظور دو بیت اخیر می گوید : حق تعالی با لطف بیکران خویش به ما احساس و ادراک روحانی ( چشش = ذوق ) عطا فرموده است تا آنکه ما به قدر استعدادی که بدان آفریده شدیم نسبت به او معرفت حاصل کنیم . آنچه ما را به سوی حق می کشد عشق و حکمت الهی است که ما را به هستی در آورد . ]
شرح و تفسیر بیت 889
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین / ذوق جزو از کل خود باشد ببین
مسلما همیشه میان یک جنس با جنس هم سنخ خود جاذبه و کششی وجود دارد و اصولا هر جزئی نسبت به کل خود دارای میل و کشش است و تو این حقیقت را باید ببینی . [ بنابراین میان اجزا و کل خود مجانست و الفت وجود دارد و این امر موجب پیوستگی و اتصال آنها می شود . ]
شرح و تفسیر بیت 890
یا مگر آن قابل جنسی بود / چون بدو پیوست ، جنس او شود
یا ممکن است که ظاهرا جنس موجودی با جنس دیگری فرق کند ولی استعداد و قابلیت همجنس شدن با آن را دارد . یعنی همینکه به موجودی دیگر پیوست. با او همجنس شود . [ هر کس بالقوه قابلیت خوب و بد شدن را دارد . اگر شرایط فراهم آید استعداد بالقوه به فعلیت می رسد . ]
شرح و تفسیر بیت 891
همچو آب و نان که جنس ما نبود / گشت جنس ما و اندر ما فزود
برای مثال ، آب و نان که ظاهرا همجنس انسان نیستند ولی همینکه داخل بدن انسان می شوند همجنس او می گردند و سبب رشد و نمو او می شوند .
شرح و تفسیر بیت 892
نقش جنسیت ندارد آب و نان / ز اعتبار آخر ، آن را جنس دان
آب و نان از لحاظ شکل و صورت ، نقش و جنسیت انسان را ندارد ولی همینکه به بدن انسان داخل شد جزء بدن او می گردد . [ سبب جذب بر چهار گونه است . 1- جذب جنس به جنس خود 2- جذب جزو به کل خود مانند اجزای زمینی که به سوی کره خاکی رود 3- جذب جنسیت بالقوه و آنچه قابل جنسیت است مانند نان و آب و انواع خوردنی ها و آشامیدنیها که بالفعل همجنس انسان نیست ولی پس از هضم شدن جزو بدن او شود 4- پندار و نمایش جنسیت که منشاء جذب دروغین و ناپایدار است که در ابیات بعدی شرح داده می شود . ]
شرح و تفسیر بیت 893
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما / آن مگر مانند باشد جنس را
و اگر ذوق و کشش ما متوجه امری شود که با ما همجنس نباشد بلکه فقط صورتا مشابهتی با ما داشته باشد .
شرح و تفسیر بیت 894
آنکه مانند است ، باشد عاریت / عاریت باقی نماند عاقبت
در ادامه بیت قبل : این ذوق و جذب ظاهری پایدار نمی ماند و از میان می رود زیرا سبب این ذوق تنها مشابهت ظاهری بوده است و چنین چیزی عاریتی و عرضی است و باقی نمی ماند .
شرح و تفسیر بیت 895
مرغ را گر ذوق آید از صفیر / چونکه جنس خود نیابد ، شد نفیر
برای مثال اگر پرنده ای مجذوب آواز صیادی شود به این خیال که او هم پرنده ای همجنس اوست . وقتی به دنبال آن آواز برود و متوجه شود که آواز دهنده انسانی است که به تقلید پرندگان نغمه سرائی می کند ، از او می رمد زیرا آن شخص همجنس پرنده نیست و ای بسا برای صید کردن او نغمه سرائی می کند .
شرح و تفسیر بیت 896
تشنه را گر ذوق آید از سراب / چون رسد در وی ، گریزد ، جوید آب
مثال دیگر : هر گاه شخصی تشنه ، سراب را در بیابان مشاهده کند نسبت به آن میل و جاذبه ای پیدا می کند زیرا سراب همچون آب به نظر می رسد ولی همین که بدان نقطه رسید از آن می گریزد و باز به دنبال آب می رود . [ این هم مثالی بود برای نوع چهارم کشش . ]
شرح و تفسیر بیت 897
مفلسان گر خوش شوند از زر قلب / لیک آن رسوا شود در دار ضرب
مثال دیگر : اگرچه گدایان با دریافت سکه های تقلبی شادمان شوند ، ولی وقتی آن سکه ها در ضرابخانه وارد می شود و محک بخورد معلوم می شود که تقلبی بوده است .
شرح و تفسیر بیت 898
تا زراندودیت از ره نفکند / تا خیال کژ تو را چه نفکند
مبادا که سکه های تقلبی فریبت دهد . زنهار تا خیالات ناراست تو را به چاه گمراهی و شقاوت نیفکند . [ ای طالب حقیقت ، بسیارند کسانی که خود را به طلای حرف حق می آرایند ولی حقیقت در باطن آنان ریشه ندارد . مبادا که فریفته این گندم نمایان جو فروش شوی . ]
شرح و تفسیر بیت 899
از کلیله باز جو آن قصه را / واندر آن قصه طلب کن حصه را
برو آن حکایتی که در بسط این مطلب خواهیم آورد از کتاب کلیله و دمنه بخوان و از آن حکایت بهره ای بگیر . یعنی از آن به قدر ظرفیت و استعدادت نکته های معنوی را دریافت کن .

1404/05/16 13:08
HRezaa

درود بر شما 

 

بی‌نهایت سپاسگزارم از زحمات شما، که ه‍رآنچه را که از معانی لغات، و مفهوم شعر و هدف مولانا از بیان آنها ندانم، به کمک توضیحات شما و آقای مهدی کاظمی، و آقای حامد کهن‌دل و سایر بزرگواران، حرکت در مسیر فهم و درک آن برایم میسر گردیده است.

همگی سلامت و سربلند باشید

1402/10/11 01:01
Akram R

اخر بیت ۱۱ که ارکانی ست یا کارکانیست

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی را "در سکوت" بشنوید:

مثنوی معنوی :: در سکوت.... (blog.ir)

1403/09/20 00:12
مهربان

سلام و درود در بیت آخر که گفته شده از کلیله باز جو این قصه را به کدام قصه اشاره دارد ممنون می شوم کمکم کنید