گنجور

بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد

گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریدهٔ کف مولیستی
آنِ حقی کردهٔ من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید
در دل او تا که زناری برید
گفت من تخم جفا می‌کاشتم
من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احدخو بوده‌ای
بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای
تو تبار و اصل و خویشم بوده‌ای
تو فروغ شمع کیشم بوده‌ای
من غلام آن چراغ چشم‌جو
که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور
که چنین گوهر بر آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من
مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجه کس ز خویش و قوم او
عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین حلق را
وا خرید از تیغ و چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد
جوشش فکرت از آن افسرده شد
گندمی خورشید آدم را کسوف
چون ذنب شعشاع بدری را خسوف
اینت لطف دل که از یک مشت گل
ماه او چون می‌شود پروین‌گسل
نان چو معنی بود خوردش سود بود
چونک صورت گشت انگیزد جحود
همچو خار سبز کاشتر می‌خورد
زان خورش صد نفع و لذت می‌برد
چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت
چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت
می‌دراند کام و لنجش ای دریغ
کانچنان ورد مربی گشت تیغ
نان چو معنی بود، بود آن خار سبز
چونک صورت شد کنون خشکست و گبز
تو بدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجود نازنین
بر همان بو می‌خوری این خشک را
بعد از آن کامیخت معنی با ثری
گشت خاک‌آمیز و خشک و گوشت‌بر
زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر
سخت خاک‌آلود می‌آید سخن
آب تیره شد سر چه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صبر کن والله اعلم بالصواب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
 امیر المؤمنین به جوانی که با او می‌جنگید، گفت: در زمان نبرد ای پهلوان!
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ات را بر روی من انداختی، نفس من به تپش درآمد و شخصیت واقعی من نابود شد.
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا
هوش مصنوعی: نیمی از کار به حق مربوط می‌شود و نیم دیگر تحت تاثیر تمایلات و هوای نفس قرار دارد. در کارهای مربوط به حق، داشتن دوگانگی و شریک بودن در آن جایز نیست.
تو نگاریدهٔ کف مولیستی
آنِ حقی کردهٔ من نیستی
هوش مصنوعی: تو زیبا هستی و نقشی از خداوند بر روی زمین، اما آنچه من به دنبال آن هستم، تو نیستی.
نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم روابط انسانی و ارزش دوستی اشاره شده است. شاعر می‌خواهد بگوید که اگرچه حق و حقیقت ممکن است در موقعیتی خاص تحت تأثیر قرار گیرند، ولی ارتباطات و دوستی‌ها باید با صداقت و احترام حفظ شوند. در واقع، حتی در مواجهه با چالش‌ها و مشکلات، باید به دوستی‌ها اهمیت داد و آن‌ها را مورد حمایت قرار داد.
گبر این بشنید و نوری شد پدید
در دل او تا که زناری برید
هوش مصنوعی: گبر این را شنید و نوری در دلش تابید به گونه‌ای که زنجیرهای محدودیت و کفر را پاره کرد.
گفت من تخم جفا می‌کاشتم
من ترا نوعی دگر پنداشتم
هوش مصنوعی: او گفت که من کاری ناپسند انجام می‌دادم و تو را به گونه‌ای دیگر می‌دیدم.
تو ترازوی احدخو بوده‌ای
بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای
هوش مصنوعی: تو در اندازه‌گیری و عدالت بسیار ماهر بوده‌ای، به‌طوری‌که حتی از زبان همه‌ی ترازورها هم برتری داری.
تو تبار و اصل و خویشم بوده‌ای
تو فروغ شمع کیشم بوده‌ای
هوش مصنوعی: تو نژاد و ریشه‌ام هستی و همچون نوری هستی که روشنی‌بخش زندگی‌ام است.
من غلام آن چراغ چشم‌جو
که چراغت روشنی پذرفت ازو
هوش مصنوعی: من خدمتگزار آن نوری هستم که از چشم تو روشنی می‌گیرد.
من غلام موج آن دریای نور
که چنین گوهر بر آرد در ظهور
هوش مصنوعی: من بنده موج آن دریای نور هستم که چنین جواهراتی را در ظهور به همراه دارد.
عرضه کن بر من شهادت را که من
مر ترا دیدم سرافراز زمن
هوش مصنوعی: شهادت و گواهی بده که من تو را در حالتی والاتر و بس رفیع دیدم.
قرب پنجه کس ز خویش و قوم او
عاشقانه سوی دین کردند رو
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که کسی با عشق و علاقه به دین رو آورده و از خانواده و آشنایان خود فاصله گرفته است. این فرد در جستجوی معنویت و حقیقت، ارتباط خود را با افرادی که نزدیکش بودند، قطع کرده و به سمت آموزه‌های دینی متمایل شده است.
او به تیغ حلم چندین حلق را
وا خرید از تیغ و چندین خلق را
هوش مصنوعی: او با صبر و بردباری خود، مشکلات و سختی‌های زیادی را تحمل کرد و توانست از آن‌ها عبور کند و همچنین به دیگران کمک کند تا از چالش‌ها عبور کنند.
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
هوش مصنوعی: شمشیر صبوری از شمشیر آهنی تیزتر است و قدرت آن از صد لشکر پیروزی بیشتر است.
ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد
جوشش فکرت از آن افسرده شد
هوش مصنوعی: ای وای، لقمه‌ای دو بار خورده شد و به خاطر آن، فکر و ذهنم دچار کسالت و افسردگی گشت.
گندمی خورشید آدم را کسوف
چون ذنب شعشاع بدری را خسوف
هوش مصنوعی: انسان مانند گندم است که گرما و نور خورشید به او زندگی می‌بخشد، اما گاهی هم با مشکلات و سختی‌ها مواجه می‌شود که همچون کسوف، روشنی او را می‌پوشاند. اما در عین حال، درخشش و نور او مانند ماه همیشه وجود دارد.
اینت لطف دل که از یک مشت گل
ماه او چون می‌شود پروین‌گسل
هوش مصنوعی: دل من مانند گلی است که با محبتش به زیبایی و درخشانی ستاره‌های پروین تبدیل می‌شود.
نان چو معنی بود خوردش سود بود
چونک صورت گشت انگیزد جحود
هوش مصنوعی: اگر نان به معنی باشد، خوردن آن سودمند است، اما زمانی که فقط به ظواهر توجه شود، ممکن است حس کفر و انکار را بگیرد.
همچو خار سبز کاشتر می‌خورد
زان خورش صد نفع و لذت می‌برد
هوش مصنوعی: همانند خار سبزی که از کاشتن می‌روید، از آن خورشید بهره‌ها و لذت‌های زیادی می‌برد.
چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت
چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت
هوش مصنوعی: وقتی آن گیاه سبز و تازه از بین رفت و خشکی در آن ایجاد شد، شتر نیز همان خشکی را از زمین می‌خورد.
می‌دراند کام و لنجش ای دریغ
کانچنان ورد مربی گشت تیغ
هوش مصنوعی: دریغ و افسوس که او چنان توانایی و مهارتی پیدا کرده است که مانند تیغی تیز و برنده عمل می‌کند.
نان چو معنی بود، بود آن خار سبز
چونک صورت شد کنون خشکست و گبز
هوش مصنوعی: اگر نان مفهوم واقعی خود را داشته باشد، آن خار سبز نیز وجود خواهد داشت. اما اکنون که فقط به ظاهر توجه می‌شود، خشک و بی‌خاصیت شده است.
تو بدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجود نازنین
هوش مصنوعی: تو به یاد داشته باش که او را پیش از این به دست آورده بودی، ای موجود عزیز.
بر همان بو می‌خوری این خشک را
بعد از آن کامیخت معنی با ثری
هوش مصنوعی: بعد از آن‌که خوشی و کامیابی را تجربه کردی، باید همان‌طور که از یک چیز خشک و بی‌مزه می‌خوری، با توجه به آن لحظه‌های خوب هم برخورد کنی.
گشت خاک‌آمیز و خشک و گوشت‌بر
زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر
هوش مصنوعی: حالا که زمین خشک و غبارآلود شده و گیاهان ضعیف گشته‌اند، ای شتر، بهتر است از این وضعیت دوری کنی.
سخت خاک‌آلود می‌آید سخن
آب تیره شد سر چه بند کن
هوش مصنوعی: سخن در شرایط سخت و غبارآلود به میان می‌آید؛ وقتی که آب گل‌آلود می‌شود، باید به چه چیزی توجه کنیم و آن را مهار کنیم.
تا خدایش باز صاف و خوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
هوش مصنوعی: هر کس که زندگی‌اش را با مشکلات و ناخوشی‌ها پر کرده، می‌تواند دوباره به حالت خوب و خوشایند برگردد اگر خدا بخواهد.
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صبر کن والله اعلم بالصواب
هوش مصنوعی: صبر باعث می‌شود آرزو به حقیقت نزدیک‌تر شود، نه عجله. صبر کن و فقط خداوند به درستی امور واقف است.

خوانش ها

بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/08/04 02:11
امین کیخا

بیت سوم بهر را با شرکت اورده است به لری همبهری یعنی مشارکت .برای share لغت بهر خوب است .

1392/08/04 02:11
امین کیخا

بیت 9 اصل به عربی یعنی ریشه

1392/08/04 02:11
امین کیخا

برای صاف افزون بر پالوده بی گره را هم داریم .

1393/10/20 12:01
نبی اله اراضی جمکرانی

آیا قبل از مولانا کس دیگری هم به این داستان اشاره کرده از کجا پیگیر شوم

1402/08/04 00:11
آصف

این داستان با همین شکل البته به صورت بسیار خلاصه در کتاب معارف سید برهان‌الدین محقق ترمذی آمده است

1395/09/21 21:11
هادی رنجبران

تمام دیالوگ های حکایت از "علی آموز اخلاص عمل" که از دو طرف نقل می شود گفتار خود مولاناست. چرا که بیت " خوشتر آن باشد که سر دلبران/گفته آید در حدیث دیگران" به قول خانم آن ماری شامل کلید فهم مثنوی است. لبته اکثر دیالوگ های موجود در مثنوی چنین اند.

1397/07/17 08:10

سه بیت آخر دفتر اوّل مثنوی نشان می‌دهد که مجلس مولانا اواخر، دیگر آن کشش سابق را ندارد. این وضع و حال یحتمل ناشی از وضع و حال حسام‌الدین بوده است. چنین وضعی طبیعی است که در گوینده (مولانا) هم بی‌تأثیر نباشد. لذا چون مستمع (حسام‌الدین) و ای بسا مستمعان دیگر (اهل مجلس) را دور از حال و احوال پیشین می‌یابد، بالطبع چشمة جوشان ذهن مولانا صافی پیشین را از دست می‌دهد:
سخت خاک‌آلود می‌آید سُخُن
آب تیره شد، سرِ چَه بند کن
تا خدایش باز صاف و خَوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صیر کن والله اعلم بالصواب
مولانا با این سه بیت دفتر اول را به‌اتمام می‌رساند و دیگر ادامه نمی‌دهد. بعد از آن به‌ گفته‌ی خودش صبوری پیشه می‌کند. آغاز دفتر دوم نشان می‌دهد که این صبوری دو سال طول می‌کشد، و ظاهراً دلیل وقفه‌ی پیش‌آمده هم احوال حسام‌الدین چلبی بوده است:
چون به‌معراج حقایق رفته بود
بی‌بهارش غنچه‌ها نشکفته بود

1400/02/24 12:04
nabavar

گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
منظور از جوان عمروبن عبدود است که مردانه از اسب پیاده شد و زمانی که دید علی بن ابیطالب پیاده است و گفت از مردانگی و مروت به دور است که سواره با پیاده ای نبرد کنم
چه خوب است که سجایای اخلاقی را نیز ذکر کنیم از: چه دوست و چه دشمن

1402/07/22 21:10
کوروش

اینت لطف دل که از یک مشت گل

ماه او چون می‌شود پروین‌گسل

یعنی چه ؟

 

1402/12/10 13:03
علیرضا

سلام و درود در این بیت عبارت "پروین گُسِل" کنایه از پریشانی و پراکندگی است و استعاره است از ادراکِ "ماهِ دل"

حضرت مولانا میفرمایند: دیدی که لطافت دل از یک مشت گل ( از یک تکه لقمه ) ، ماهِ ادراکش چگونه پروین گسل میشود؟! یعنی ببین دل( فکر) چه اندازه ظرافت و لطافت دارد و چقدر رقیق و لطیف است که ادراکش از مقداری لقمه غذا پریشان و پراکنده گشت.

اینت : در این بیت هم معنای تحقیر را متضمن است و هم معنای "دیدی که" را مستلزم میشود