گنجور

بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست

مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمدِ آن ننگرم
در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم حب یعمی و یصم
گفت زن آهنگ برم می‌کنی
یا بحیلت کشف سرم می‌کنی
گفت والله عالم السر الخفی
کآفرید از خاک آدم را صفی
در سه گز قالب که دادش وا نمود
هر چه در الواح و در ارواح بود
تا ابد هرچه بود او پیش پیش
درس کرد از علم الاسماء خویش
تا ملک بی‌خود شد از تدریس او
قدس دیگر یافت از تقدیس او
آن گشادیشان کز آدم رو نمود
در گشاد آسمانهاشان نبود
در فراخی عرصهٔ آن پاک جان
تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان
گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
گفت ادخل فی عبادی تلتقی
جنة من رویتی یا متقی
عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش
خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید
هر ملک می‌گفت ما را پیش ازین
الفتی می‌بود بر روی زمین
تخم خدمت بر زمین می‌کاشتیم
زان تعلق ما عجب می‌داشتیم
کین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بدست از آسمان
الف ما انوار با ظلمات چیست
چون تواند نور با ظلمات زیست
آدما آن الف از بوی تو بود
زانک جسمت را زمین بد تار و پود
جسم خاکت را ازینجا بافتند
نور پاکت را درینجا یافتند
این که جان ما ز روحت یافتست
پیش پیش از خاک آن می‌تافتست
در زمین بودیم و غافل از زمین
غافل از گنجی که در وی بد دفین
چون سفر فرمود ما را زان مقام
تلخ شد ما را از آن تحویل کام
تا که حجتها همی گفتیم ما
که به جای ما کی آید ای خدا
نور این تسبیح و این تهلیل را
می‌فروشی بهر قال و قیل را
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید ازطریق انبساط
هرچه آید بر زبانتان بی‌حذر
همچو طفلان یگانه با پدر
زانک این دمها چه گر نالایقست
رحمت من بر غضب هم سابقست
از پی اظهار این سبق ای ملک
در تو بنهم داعیهٔ اشکال و شک
تا بگویی و نگیرم بر تو من
منکر حلمم نیارد دم زدن
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زاید در افتد در فنا
حلم ایشان کف بحر حلم ماست
کف رود آید ولی دریا بجاست
خود چه گویم پیش آن در این صدف
نیست الا کف کف کف کف
حق آن کف حق آن دریای صاف
کامتحانی نیست این گفت و نه لاف
از سر مهر و صفا است و خضوع
حق آنکس که بدو دارم رجوع
گر به پیشت امتحانست این هوس
امتحان را امتحان کن یک نفس
سِر مپوشان تا پدید آید سِرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم
دل مپوشان تا پدید آید دلم
تا قبول آرم هر آنچ قابلم
چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
هوش مصنوعی: مرد گفت: حالا که از دستورات تو عبور کردم، تیغ را از غلاف بیرون بیاور.
هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمدِ آن ننگرم
هوش مصنوعی: هرچه بگویی، من به تو گوش می‌دهم و از اینکه چه اتفاقی بیفتد، نگران نیستم.
در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم حب یعمی و یصم
هوش مصنوعی: در وجود تو به قدری محو می‌شوم که گویی وجود خود را از دست می‌دهم، زیرا عشق من به تو چنان است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مرا از همه چیز جز تو بی‌خبر می‌کند.
گفت زن آهنگ برم می‌کنی
یا بحیلت کشف سرم می‌کنی
هوش مصنوعی: زن گفت: آیا برای رفتن به آهنگ من اقدام می‌کنی یا با نیرنگ به راز من پی می‌بری؟
گفت والله عالم السر الخفی
کآفرید از خاک آدم را صفی
هوش مصنوعی: گفت به خدا، دانای رازهای پنهان، کسانی که از گِل آدم آفریده شده‌اند، کافر هستند.
در سه گز قالب که دادش وا نمود
هر چه در الواح و در ارواح بود
هوش مصنوعی: در سه گز قالب که او به ما نشان داد، هر آنچه که در نوشته‌ها و روح‌ها وجود داشت، نمایان شد.
تا ابد هرچه بود او پیش پیش
درس کرد از علم الاسماء خویش
هوش مصنوعی: او همیشه قبل از دیگران از دانشی که داشت بهره‌برداری کرد و به دیگران یاد داد.
تا ملک بی‌خود شد از تدریس او
قدس دیگر یافت از تقدیس او
هوش مصنوعی: با علم و تدریس او، ملک و مملکت به طور کامل دگرگون شده و از حالت عادی خارج شده است. او باعث شد که مکان‌های مقدس نیز برکت و تقدس جدیدی پیدا کنند.
آن گشادیشان کز آدم رو نمود
در گشاد آسمانهاشان نبود
هوش مصنوعی: آن وسعتی که آن‌ها از آدم می‌بینند، در وسعت آسمان‌هایشان وجود ندارد.
در فراخی عرصهٔ آن پاک جان
تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان
هوش مصنوعی: در گستردگی فضای آن روح پاک، فضای هفت آسمان برای او تنگ و محدود به نظر می‌رسد.
گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که پروردگار اعلام کرده است که من در هیچ مکان بالا یا پایینی گنجایش ندارم، به این معنا که وجود من از محدودیت‌های مکان فراتر است.
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
هوش مصنوعی: من در زمین و آسمان و حتی عرش هم جایی برای خود ندارم، این را بدان ای دوست.
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
هوش مصنوعی: عجبا که من می‌توانم در دل مؤمن جا بگیرم! اگر دنبال من هستی، در دل آنها بگرد.
گفت ادخل فی عبادی تلتقی
جنة من رویتی یا متقی
هوش مصنوعی: بگو وارد بندگانم شو و بهشتی را که در رؤیای من دیدی، ملاقات کن ای پرهیزگار.
عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش
هوش مصنوعی: عرش وقتی آن نور وسیع را مشاهده کرد، به خاطر عظمتش از مکان خود حرکت کرد.
خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عظمت و بزرگی عرش بسیار وسیع و گسترده است، اما در حقیقت این چهره و ظاهری که ما می‌بینیم، فقط تجلی و جلوه‌ای از معنای عمیق‌تری است که در پس آن وجود دارد.
هر ملک می‌گفت ما را پیش ازین
الفتی می‌بود بر روی زمین
هوش مصنوعی: هر موجودی می‌گفت که پیش از این، ارتباط و دوستی‌ای با ما بر روی زمین وجود داشت.
تخم خدمت بر زمین می‌کاشتیم
زان تعلق ما عجب می‌داشتیم
هوش مصنوعی: ما در زمین، بذر خدمت را می‌کاشتیم و از آنچه که به ما وابسته بود، شگفت‌زده بودیم.
کین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بدست از آسمان
هوش مصنوعی: این تعلق و وابستگی به این خاک چیست، وقتی که سرشت و وجود ما از آسمان آمده است؟
الف ما انوار با ظلمات چیست
چون تواند نور با ظلمات زیست
هوش مصنوعی: این ابیات به جدایی و تضاد میان نور و تاریکی اشاره دارند. مقصود این است که چگونه می‌توان نور را در کنار تاریکی تصور کرد، چرا که این دو مفهوم اساساً با هم تناقض دارند و نمی‌توانند در یک فضا وجود داشته باشند. این سؤال نشان‌دهنده‌ی بی‌معنایی و دشواری در درک وجود همزمان این دو عنصر متضاد است.
آدما آن الف از بوی تو بود
زانک جسمت را زمین بد تار و پود
هوش مصنوعی: انسان‌ها به نوعی از وجود تو و احساسات تو شکل گرفته‌اند، زیرا جسم تو به زمین وابسته است و از آن آمیختگی دارد.
جسم خاکت را ازینجا بافتند
نور پاکت را درینجا یافتند
هوش مصنوعی: بدن تو را از خاک این سرزمین ساختند، اما نور روحت را در اینجا پیدا کردند.
این که جان ما ز روحت یافتست
پیش پیش از خاک آن می‌تافتست
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که روح ما از ابتدا و قبل از اینکه از خاک تشکیل شویم، با روحی بزرگتر یا هستی متعالی ارتباط داشته است. به عبارتی، وجود ما از همان آغاز با حقیقتی عمیق‌تر پیوند خورده و در واقع، این ارتباط ما را به زندگی و وجود وصل می‌کند.
در زمین بودیم و غافل از زمین
غافل از گنجی که در وی بد دفین
هوش مصنوعی: ما در روی زمین زندگی می‌کردیم و از آنچه در زیر پایمان است بی‌خبر بودیم، غافل از گنجینه‌ای که در دل زمین پنهان است.
چون سفر فرمود ما را زان مقام
تلخ شد ما را از آن تحویل کام
هوش مصنوعی: زمانی که ما را به سفر فرستادند، از آن جایگاه تلخی برای ما به وجود آمد و از آنجا نتوانستیم خوشی را دریافت کنیم.
تا که حجتها همی گفتیم ما
که به جای ما کی آید ای خدا
هوش مصنوعی: ما هر بار به خدا می‌گوییم که وقتی ما نیستیم، چه کسی خواهد آمد و از ما دفاع خواهد کرد.
نور این تسبیح و این تهلیل را
می‌فروشی بهر قال و قیل را
هوش مصنوعی: تو نور و معنای این ذکر و تسبيح را به خاطر حرف‌ها و حواشی بی‌اهمیت می‌فروشی.
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید ازطریق انبساط
هوش مصنوعی: خداوند حکم خود را به گونه‌ای قرار داده است که زندگی‌مان به راحتی و آسایش بگذرد و ما می‌توانیم از طریق گسترش محبت و دوستی، زندگی خوشی داشته باشیم.
هرچه آید بر زبانتان بی‌حذر
همچو طفلان یگانه با پدر
هوش مصنوعی: هر چه که به زبانتان می‌آید، باید با احتیاط بیان کنید، مانند کودکان که بدون هیچ دغدغه‌ای با پدرشان صحبت می‌کنند.
زانک این دمها چه گر نالایقست
رحمت من بر غضب هم سابقست
هوش مصنوعی: چون این نفس‌ها و لحظات من ارزشمندند، رحمت من حتی بر عذاب و خشم هم پیش‌تر از آن‌ها بوده است.
از پی اظهار این سبق ای ملک
در تو بنهم داعیهٔ اشکال و شک
هوش مصنوعی: من به دنبال این هستم که این موضوع را برای تو روشن کنم، ای پادشاه، و در دل تو تردید و سوالاتی را قرار دهم.
تا بگویی و نگیرم بر تو من
منکر حلمم نیارد دم زدن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که تو سخن می‌گویی، من نمی‌توانم به تو ایرادی بگیرم و این باعث می‌شود که در برابر خویشتن‌داری‌ام سکوت کنم.
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زاید در افتد در فنا
هوش مصنوعی: هر لحظه که می‌گذرد، هزاران پدر و مادر در دنیای خواب و خیال به وجود می‌آیند و این روند، در نهایت به نابودی می‌انجامد.
حلم ایشان کف بحر حلم ماست
کف رود آید ولی دریا بجاست
هوش مصنوعی: صبر و حوصله آن‌ها به اندازه‌ی وسعت دریا است، اما صبوری ما تنها به اندازه‌ی کناره‌ی رودخانه می‌باشد. با وجود این که ما هم می‌توانیم صبر کنیم، اما عمق و وسعت صبر آن‌ها بسیار بیشتر است.
خود چه گویم پیش آن در این صدف
نیست الا کف کف کف کف
هوش مصنوعی: من چه بگویم وقتی که در این صدف چیزی جز صدای تلاطم نیست؟
حق آن کف حق آن دریای صاف
کامتحانی نیست این گفت و نه لاف
هوش مصنوعی: این متن به طور ضمنی بیان می‌کند که ارزش و حقیقت چیزی به سادگی قابل دستیابی و شفاف نیست و نمی‌توان با گفتار بی‌محتوا یا ادعای بی‌پشتوانه به آن دست یافت. در واقع، اشاره دارد که حقایق عمیق و باارزش به آزمون و تجربه نیاز دارند و نمی‌توان فقط با صحبت‌های توخالی به آنها رسید.
از سر مهر و صفا است و خضوع
حق آنکس که بدو دارم رجوع
هوش مصنوعی: کسی که با محبت و فروتنی به خداوند نزدیک می‌شود، همواره مورد لطف و رحمت او قرار می‌گیرد.
گر به پیشت امتحانست این هوس
امتحان را امتحان کن یک نفس
هوش مصنوعی: اگر این خواسته تو را آزمایش می‌کند، پس یک بار آن را امتحان کن و ببین چه اتفاقی می‌افتد.
سِر مپوشان تا پدید آید سِرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم
هوش مصنوعی: از رازها کناره نگیریم تا حقیقت‌ها روشن شوند. تو هرچه بخواهی، من توانایی انجام آن را دارم.
دل مپوشان تا پدید آید دلم
تا قبول آرم هر آنچ قابلم
هوش مصنوعی: دلخواه خود را پنهان نکن، تا دل من نیز بر تو آشکار شود. من هر آنچه را که بتوانم بپذیرم، قبول می‌کنم.
چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم در شرایط فعلی عمل کنم، وقتی که باید به این فکر کنم که زندگی من چه معنایی دارد؟

خوانش ها

بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/10/24 16:12
حمید

سلام، بیت 11 تا 13 اشاهر به این حدیث دارد
لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ.
من در زمین و آسمانم نمی‌گنجم؛ ولی قلب بندۀ مؤمنم مرا در خود جای می‌دهد.
کافی، ج 2، ص 128، ح 17

1402/04/17 00:07
خس بی‌سروپا

سپاسگزار!

1401/05/28 12:07
محسن جهان

تفسیر بیت ۲۸:

حکم و فرمان حق سفره رحمت را برای ما آدمیان گسترده و گفته: ای انسانها همواره از طریق انبساط و گشاده رویی با یکدیگر سخن بگویید و هیچگاه بر هم سخت نگیرید.

1402/04/17 05:07
رضا موسوی

القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله  .قلب حرم خداست غیر حق را درو راه نده