گنجور

فصل شصت و هشتم - میان بنده و حق حجاب همين دو است و باقی حجب ازین دو ظاهر می‌شود

میان بنده و حق، حجاب همین دو است و باقیِ حُجُب ازین دو ظاهر می‌شود و آن صحّت است و مال. آنکس که تن درست است می‌گوید «خدا کو؟ من نمی‌دانم و نمی‌بینم» همین که رنجَش پیدا می‌شود آغاز می‌کند که «یااللّه یااللّه» و به حق، همراز و هم‌سخن می‌گردد؛ پس دیدی که صحّت حجابِ او بود. و حقّ، زیر آن درد پنهان بود. و چندانک آدمی را مال و نوا هست اسبب مرادات مهیّا می‌کند و شب و روز به آن مشغول است؛ همین که بی نوایی‌اش رو نمود، نفس ضعیف گشت و گرد حق گردد: (بیت شعر:) «مستی و تهی دستیت آورد به من        من بندهٔ مستی و تهی‌دستی تو»    حق تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد جمله حجاب بود که او را از حضرت حقّ دور می‌داشت، یک روزش بی‌مرادی و دردسر نداد تا نبادا که حقّ را یادآرد. گفت: «تو به مراد خود مشغول می‌باش و ما را یاد مکن شبت خوش باد!». بیت شعر: از ملکت سیر شد سلیمان       و ایّوب نگشت از بلا سیر

فصل شصت و هفتم - سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ: سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ وَمَا اَصْعَبُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ قَالَ غَضَبُ اللهِّ قَالوا وَمَا یَنْجِی عَنْ ذلِکَ قَالَ اَنْ تَکْسِرَ غَضَبَکَ وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ طریق آن بود: چون نفس خواهد که شکایت کند، خلافِ او کند و شکر گوید و مبالغه کند؛ چندانی که در اندرون خود محبّت او حاصل کند زیرا شکر گفتن به دروغ، از خدا محبّت جستن است. چنین می‌فرماید مولانای بزرگ قدس الله سره که اَلشِّکَایَةُ عَنِ الْمَخْلُوْقِ شِکَایَةٌ عَنِ الْخَالِقِ و فرمود دشمنی و غیظ در غیبتِ تو، بر تو پنهان است، همچون آتش چون دیدی که ستاره‌ای جَست آن را بکُش تا به عدم باز رود از آنجا که آمده است. و اگر مدد کنی به کبریتِ جوابی و لفظِ مجازاتی، ره یابد. و از عدمْ دگر و دگر روان شود و دشوار توان آن را بازفرستادن به عدم. اِدْفَعْ بِالَّتِیْ هِیَ اَحْسَنُ تا قهر عدو کرده باشی از دو وجه: یکی آنکه عدو گوشت و پوست او نیست اندیشهٔ ردی است؛ چو دفع شد از تو به بسیاری شکر هر آینه ازو نیز دفع شود. یکی طبعاً که اَلْاِنْسَانُ عَبِیْدُ الْاِحْسَانِ و دوم چو فایده نبیند چنانک کودکان یکی را به نامی می‌خوانند او دشنام می‌دهد؛ ایشان را رغبت زیادت می‌شود که «سخن ما عمل کرد» و اگر تغییر (؟تغیّر) نبینند و فایده‌ای نبینند میلشان نمانَد. دوم آنکه چو این صفت عفوی در تو پیدا آید معلوم شود که مذمّت او دروغ است؛ کژ دیده است، او ترا چنانک تویی ندیده است، و معلوم شود که مذموم اوست نه تو. و هیچ حجّتی خصم را خجل‌تر از آن نکند که دروغی او ظاهر شود. پس تو به ستایش در شکّر او را زهر می‌دهی زیرا که اظهار نقصانی تو می‌کند تو کمال خود ظاهر کردی که محبوب حقّی که وَالْعَافِیْنَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُّ یَحِبُّ الْمُحْسِنیْنَ محبوب حق ناقص نباشد چندانش بستا که یاران او به گمان افتند که مگر با ما به نفاق است که با اوش چندان اتّفاق است. شعر: برکن به رفق سبلتشان گرچه دولتند    بشکن به حکم، گردنشان گرچه گردنند وَفَقنَّااللهُّ لِهذا. فصل شصت و نهم - فرمود این که می‌گویند در نفس آدمی شرّی هست: فرمود این که می‌گویند «در نفس آدمی شرّی هست که در حیوانات و سِباع نیست» نه از آن روست که آدمی ازیشان بدترست، از آن روست که آن خوی بد و شر نفس و شومی‌هایی که در آدم است برحسب گوهر خفی است که دروست که این اخلاق و شومی‌ها و شرّ، حجاب آن گوهر شده است. چندانکه گوهر نفیس‌تر و عظیم تر و شریف‌تر، حجاب او بیشتر. پس شومی و شرّ و اخلاق بد سبب حجاب آن گوهر بوده است. و رفع این حجب ممکن نشود الّا به مجاهدات بسیار، و مجاهدت‌ها به انواع است؛ اعظم مجاهدات آمیختن است با یارانی که روی به حقّ آورده‌اند و ازین عالم اعراض کرده‌اند. هیچ مجاهده‌ای سخت‌تر ازین نیست که با یاران صالح نشیند که دیدن ایشان گدازش و اِفنای آن نفس است. و ازین است که می‌گویند «چون مار چهل سال آدمی نبیند اژدها شود» یعنی که کسی را نمی‌بیند که سبب گدازشِ شرّ و شومی او شود. هر جا که قفل بزرگ نهند دال بر آن است که آنجا چیزی نفیس و ثمین هست و اینکه هر جا حجاب بزرگ، گوهر بهتر. چنانک مار بر سر گنج است. تو زشتی مار را مبین نفایس گنج را ببین.

اطلاعات

منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میان بنده و حق، حجاب همین دو است و باقیِ حُجُب ازین دو ظاهر می‌شود و آن صحّت است و مال. آنکس که تن درست است می‌گوید «خدا کو؟ من نمی‌دانم و نمی‌بینم» همین که رنجَش پیدا می‌شود آغاز می‌کند که «یااللّه یااللّه» و به حق، همراز و هم‌سخن می‌گردد؛ پس دیدی که صحّت حجابِ او بود. و حقّ، زیر آن درد پنهان بود. و چندانک آدمی را مال و نوا هست اسبب مرادات مهیّا می‌کند و شب و روز به آن مشغول است؛ همین که بی نوایی‌اش رو نمود، نفس ضعیف گشت و گرد حق گردد: (بیت شعر:) «مستی و تهی دستیت آورد به من        من بندهٔ مستی و تهی‌دستی تو»    حق تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد جمله حجاب بود که او را از حضرت حقّ دور می‌داشت، یک روزش بی‌مرادی و دردسر نداد تا نبادا که حقّ را یادآرد. گفت: «تو به مراد خود مشغول می‌باش و ما را یاد مکن شبت خوش باد!». بیت شعر: از ملکت سیر شد سلیمان       و ایّوب نگشت از بلا سیر
هوش مصنوعی: میان انسان و خداوند مانع اصلی همین دو چیز است که عبارتند از سلامتی و مال. کسی که در صحت و تندرستی است ممکن است بگوید: "خدا کجاست؟ من نمی‌دانم و نمی‌بینم." اما همین که با مشکلی روبه‌رو می‌شود، به یاد خدا می‌افتد و شروع به دعا می‌کند. این نشان می‌دهد که سلامتی مانع او بوده و خداوند زیر این درد پنهان است. همچنین، هر چه بیشتر انسان دارای مال و ثروت باشد، به آسانی به آرزوهایش می‌رسد و شب و روز مشغول به آن است. وقتی که فقری به سراغش می‌آید، روحش تضعیف می‌شود و به یاد خدا می‌افتد. خداوند به فرعون چهارصد سال زندگی، سلطنت و کامیابی داد، که همه اینها به عنوان مانعی عمل می‌کردند تا او را از یاد خدا دور نگه‌ دارند. حتی یک روز هم به او دردسر نداد تا مبادا خدا را به خاطر بیاورد. در این زمینه، گفته شده که سلیمان از سلطنت خود سیر شد، در حالی که ایوب هرگز از بلا و مصیبت سیر نشد.

حاشیه ها

1398/08/13 00:11
حامد

با سلام و درود
حضرت مولانا با بیان صریح و به روشنی صدمات و مضرات زندگی را مقدمه توجه به حضرت حق عنوان نموده و با ظرافت به مفهوم حجاب خوشی های مادی بین بنده و خالق را تصریح میفرماید.