گنجور

شمارهٔ ۱

چشم مست تو همان آفت جانست که بود
تیر مژگان تو دلدوز چنانست که بود
نگه گرم همان شعله فشانست که بود
در نگین تو همان زهر نهانست که بود
لب لعل تو همان تلخ زبانست که بود
گرچه خطت ز کف ناز عنان برد ترا
لشگر مورچگان تنگ شکر خورد ترا
دل ز خون‌ریزی ما هیچ نیازرد ترا
خط بی‌رحم به انصاف نیاورد ترا
خشم و ناز ستم جور همانست که بود
ایکه در دلبری و مهر نبودت ثانی
چه شد آن لطف تو در هر نگه پنهانی
مانه آنیم که بی‌مهر و وفا می‌خوانی
دل ما با تو چنانست که خود میدانی
گوشه چشم تو با ما نه چنانست که بود
چند مژگان تو ایشوخ ز ما برگردد
دل آواره از آن زلف دوتا برگردد
گردل سخت تو از جور و جفا برگردد
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همانست که بود
تیغ بیداد ترا خط سیه جوهر شد
زنگ بر آینه روی تو روشن گر شد
بیشتر چشم تو از سرمه زیان‌آور شد
شب زلفت ز خط سبز سیه دل‌تر شد
این سیه کاره همان دشمن جانست که بود
چشم بیمار تو برد از دل من تاب و توان
خانه هوش مرا کرد نگاهت ویران
داد بر باد ستمهای تو دین و دل و جان
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت بهمان مهر و نشانست که بود
گرچه میخانه ناز تو ز خط گشت خراب
می‌جکد از لب لعل تو همان باده ناب
خیز و مشتاق حزین را به دو جامی دریاب
گرچه شد باده حسن تو ز خط پا برکاب
صائب از جمله خونا به کشانست که بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم مست تو همان آفت جانست که بود
تیر مژگان تو دلدوز چنانست که بود
هوش مصنوعی: چشم و نگاه زیبای تو به جانم آسیب می‌زند، مثل تیر زهرآگینی که از مژگانت به سوی دل نشانه رفته است.
نگه گرم همان شعله فشانست که بود
در نگین تو همان زهر نهانست که بود
هوش مصنوعی: نگاه گرم و پرشور تو همان شعله‌ای است که در جواهر تو قرار دارد، همان طور که زهر پنهان در آن وجود دارد.
لب لعل تو همان تلخ زبانست که بود
هوش مصنوعی: لب‌های قرمز تو همان زبان تلخی هستند که وجود دارد.
گرچه خطت ز کف ناز عنان برد ترا
لشگر مورچگان تنگ شکر خورد ترا
هوش مصنوعی: اگرچه نوشته‌ات از دستان نازک من دور شده، اما لشکری از مورچه‌ها به دنبالت آمده‌اند و تو را با شیرینی خود اسیر کرده‌اند.
دل ز خون‌ریزی ما هیچ نیازرد ترا
خط بی‌رحم به انصاف نیاورد ترا
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر خون‌ریزی‌اش نیازی به آزردن تو ندارد، خط قلبت، با بی‌رحمی‌اش، تو را به انصاف نرسانده است.
خشم و ناز ستم جور همانست که بود
هوش مصنوعی: خشم و زیباییِ ستمگری یکی است و هیچ تفاوتی با هم ندارند.
ایکه در دلبری و مهر نبودت ثانی
چه شد آن لطف تو در هر نگه پنهانی
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا دیگر از مهربانی‌ها و لطف‌های‌ت که در نگاه‌های پنهانی‌ات بود، خبری نیست؟ تو که در دلبری و عشق بی‌نظیر بودی، حالا چه شده است؟
مانه آنیم که بی‌مهر و وفا می‌خوانی
دل ما با تو چنانست که خود میدانی
هوش مصنوعی: ما از تو می‌خواهیم که ما را بدون محبت و وفاداری نخوانی، چون دل ما نسبت به تو به گونه‌ای است که خودت از آن باخبری.
گوشه چشم تو با ما نه چنانست که بود
هوش مصنوعی: نگاه و محبت تو نسبت به ما دیگر همانند گذشته نیست.
چند مژگان تو ایشوخ ز ما برگردد
دل آواره از آن زلف دوتا برگردد
هوش مصنوعی: چند بار می‌توانم به خاطر زیبایی و سحرت، دلم را داغان از زلف‌های تو برگردانم؟
گردل سخت تو از جور و جفا برگردد
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
هوش مصنوعی: دل تو از سختی و ظلم و ستم ممکن است برگردد، اما دل ما از محبت و وفا هرگز بر نخواهد گشت.
ما همانیم اگر یار همانست که بود
هوش مصنوعی: ما همچنان خودمان هستیم اگر محبوب ما همانی باشد که قبلاً بود.
تیغ بیداد ترا خط سیه جوهر شد
زنگ بر آینه روی تو روشن گر شد
هوش مصنوعی: تیغ ظلم تو، لکه‌ای سیاه بر چهره‌ات ایجاد کرده است و مانند زنگی که روی آینه می‌نشیند، باعث شده تا تابندگی و زیبایی‌ات بیشتر نمایان شود.
بیشتر چشم تو از سرمه زیان‌آور شد
شب زلفت ز خط سبز سیه دل‌تر شد
هوش مصنوعی: چشم تو به دلیل سرمه زیان‌آور شده است و شب زلفت با خط سبز، دل‌ها را بیشتر سیاه کرده است.
این سیه کاره همان دشمن جانست که بود
هوش مصنوعی: این فرد بدبخت همان کسی است که دشمن جان من است.
چشم بیمار تو برد از دل من تاب و توان
خانه هوش مرا کرد نگاهت ویران
هوش مصنوعی: نگاه病ار تو از من تاب و توان را گرفته و دل و عقل مرا از بین برده است.
داد بر باد ستمهای تو دین و دل و جان
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
هوش مصنوعی: هرچند که تو با ستم‌هایت دین و دل و جانم را به باد دادی، اما عشق تو آن‌قدر عمیق بوده که اثری از خود بر جای گذاشته است، هرچند ممکن است نام و نشانی از آن نباشد.
دل ز داغت بهمان مهر و نشانست که بود
هوش مصنوعی: دل همچنان از عشق و رد پای تو داغ و نشانه‌دار است.
گرچه میخانه ناز تو ز خط گشت خراب
می‌جکد از لب لعل تو همان باده ناب
هوش مصنوعی: هرچند که دلخواه تو به خاطر خطای خود ویران شده، اما هنوز هم شراب ناب از لب‌های لعل تو می‌کُشد.
خیز و مشتاق حزین را به دو جامی دریاب
گرچه شد باده حسن تو ز خط پا برکاب
هوش مصنوعی: برخیز و با شوق، فردی ناراحت را با دو جام پر از شراب خوشحال کن، هرچند که باده‌ی زیبایی تو از خط پا فراتر رفته باشد.
صائب از جمله خونا به کشانست که بود
هوش مصنوعی: صائب یکی از شاعران است که به خوبی می‌تواند احساسات عمیق و زیبایی‌های زندگی را به تصویر بکشد. او مانند دیگر هنرمندان، با توانایی خاصش در بیان احساسات، توجه و تحسین را جلب می‌کند.